ايرنا/ محبوب است و راه محبوب شدن را بلد است؛ فوتبال را دوست دارد اما عاشقش نيست؛ او فرهاد مجيدي است.
۴۵ بازي ملي و ۱۰ گل زده براي او، با توجه به تواناييهايش بسيار کم بود. راپيدوين نبايد تنها تيم اروپايي دوران بازيگرياش ميبود. او ميتوانست با استقلال به جامهاي بيشتري برسد و ۲ قهرماني در ليگ نبايد پايان کارش ميبود. اما انتخابهاي خودش باعث شد تا به ۵۰ درصد آن چيزي که استحقاقش را داشت نرسد؛ با اين حال، او با همان ۵۰ درصدي که استفاده کرد به يکي از بهترين و محبوبترين بازيکنان تاريخ استقلال تبديل شد. بازيکني که بزرگياش را مانند خيلي از فوتباليستهاي بزرگ دنيا و بر خلاف خيلي از بزرگان فوتبال ايران در لباس تيم باشگاهياش به دست آورد.
از فرهاد مجيدي صحبت ميکنيم. سرمربي کنوني آبيپوشان تهراني که به معناي واقعي کلمه يک مربي امروزي است. مانند همتايان خارجي هم سن و سالش هنوز به فيزيکش اهميت ميدهد و اجازه نداده دوري از چمن به عنوان بازيکن، باعث جلو آمدن شکم و بيرون زدن پهلوهايش شود. برونگراست؛ شبيه به گوارديولا و کلوپ. مانند مربيان نسل قبل خود تودار و اخمو نيست. در کنار زمين هياهو ميکند و تيمش را به وجد ميآورد. هنوز خيلي از آغاز دوران مربيگرياش نگذشته اما مشخص است که مانند دوران بازيگري، استعدادي شگرف دارد. بازهم تصميم با خودش است که بتواند از اين استعداد بهره ببرد يا نبرد.
مجيدي جزو آن دسته از افرادي است که تصميمات عجيب در زندگياش زياد ميگيرد. تصميماتي که همه را متعجب ميکند؛ حتي خودش. اين تصميمات عجيب در بيشتر اوقات به فوتبال حرفهاياش ضربه زده اما انگار در زندگي شخصي برايش خوشيمن بوده است. بازي در امارات او را به جايگاههاي بالاتر در فوتبالش نرساند اما ثروتمندش کرد. ميتوانست در ليگهاي معتبر اروپايي بازي کند و به هيچ عنواني نرسد اما ترجيح داد در حاشيه خليج فارس به تنها ايرانيِ برنده ليگ قهرمانان آسيا تبديل شود. ميتوانست در استقلالِ مظلومي بماند و يک قهرماني ديگر کسب کند و جامي ديگر بالاي سر ببرد اما بار ديگر تصميم گرفت به بهانه دخترش به قطر برود و براي الغرافه توپ بزند. در غيرمنتظرهترين وضعيت، تصميم به خداحافظي از فوتبال گرفت اما خيلي زود مربيگري را به صورت آکادميک آغاز کرد و سپس در عجيبترين شرايط سرمربيگري تيم اميد را پذيرفت و خيلي عجيبتر استعفا داد و جدا شد. به نوعي ميتوان گفت مجيدي، فوتبال را دوست دارد اما عاشقش نيست يا به عبارتي ديگر، فوتبال براي «فرهاد»، حکمِ «شيرين» را ندارد.
فرهاد، راه محبوب شدن را خوب بلد است. انگار مهره مار دارد. هم در امارات اين کار را کرد و هم قبلتر و بعدتر در استقلال. او جزو معدود فوتباليستهاي ايراني بود که توپ، از سرعتش نميکاست و تغيير مسير دادن هاي متوالي جزو شگردهايش بود. همين موهبت بزرگ باعث ميشد تا فرهاد به راحتي مدافعان را از پيش رو بردارد. گلش در دربي ۶۹ و دويدنِ معروف شيث رضايي گواهي بر همين قضيه است. او فوتبالي را به نمايش ميگذاشت که فوتبالدوستان ايراني دوستش داشتند. زندگي حرفهاي باعث شد تا در ۳۷ سالگي و در گرماي شرجي تايلند، قيچي برگردان بزند يا کمي قبلتر کل مدافعان مليپوش سپاهان را با گلر مليپوشش به تنهايي به سخره بگيرد. فرهاد در بحرانيترين لحظهها هم بلد بود چطور محبوب بماند؛ حتي وقتي ۹۶ هزار نفر برايش سوت ميزدند اما به يکباره با درآوردن لباس آبي و نشان دادن عدد چهار، محبوبيتش را بيرون از آن ورزشگاه چند برابر کرد و عددي براي کريخواني به دايره واژگان فوتبال ايران اضافه کرد. همان عدد باعث شده تا حالا بگوييم خالق چهار به جفت چهار رسيد.
منتظريم تا ببينيم اين فرهادِ جاه طلب که در عين حال استاد تصميمات عجيب است و فوتبال، برايش همه چيز نيست در کنار زمين به کجا ميرسد. فعلا بايد به ستاره اسبق استقلال، سرمربي کنوني استقلال و يکي از آيندهدارترين مربيان وطني بابت رسيدن به سن ۴۴ سالگي تبريک بگوييم.
بازار