فوتبالِ ایرانی قربانيِ شارلاتانیسم اروپایی

آخرين خبر/ شايد کُمدي باشد اگر در کوچه و بازار نقل شود باخت تيم مليِ ويلموتس به عراق هزينه بيشتري از جنگ تحميلي با اين کشور داشت اما اين کُمدي زماني تبديل به تراژدي ميشود که اصرار به نگاه و عمل اشتباه داشته باشيم.
فلش بک
روزي که تيم ملي به نيمه نهايي جام ملتها رسيد مخالفان کيروش آرزوي باخت تيمش را ميکردند. تيمي که ميرفت بعد از چهار دهه معتبرترين فينال آسيايي را تجربه کند. با اين حال در پي اشتباهات فردي بازيکنان اين اتفاق نيفتاد تا ويلموتس بلژيکي را جايگزينش کنند. مربي جواني که کارنامه موفقي نداشت اما اروپايي بودنش دهان پر کن بود!
عصر امپراتوري کيروش به پايان رسيد و دوره دلار سه توماني هم به سر آمد. جامعه دلار ده توماني، پانزده توماني و حتي بيست توماني را تجربه کرد. ديگر هزينه داشتن سرمربي مطرح خارجي سر به فلک ميزد و منطقي نبود.
سوءتدبير و اميد واهي
با چنين تجربهاي به جاي نگاه به داشتههاي دروني باز هم تدبير حاکم و اميد هواداران به مربيان اروپايي بود! مربياني که به واسطه ارتباط وزير ورزش دولت تدبير و اميد با هلنديها نسخهپيچ شدند!
ويلموتس از همان ابتدا با روحيه آرام و پيشينه کاري ضعيفش به درد تيم ملي ايران نميخورد. او بر خلاف کيروش جنگنده نبود و مديران را به کار نميگرفت. دانش و کارنامه مرد پرتغالي را هم نداشت. در بازيکنان ايجاد انگيزه نميکرد و با نتايج ضعيفش به دل هواداران هم ننشست. نتيجه کار مرد بلژيکي باخت به عراق و بحرين بود! باختهايي که هواداران تيم ملي را در تراژدي عدم صعود به جام جهاني قرار داد. چرا که مدتها بود عادت کرده بودند بدون چک و چانه صعود کنند. راستش کيروش بد عادتمان کرده بود!
خودباختگي و عدم اطمينان به داشتههاي داخلي
با اين تجربه بد اما تدبير و اميد به اروپا و مربيان اروپايي حتي از نوع شرقيشان در هيئت حاکمه فوتبال ايران و بخشي از فوتبالدوستان موجب شد اسکوچيچ را در جايگاهي بنشانند که شايد خوشبينترين طرفدار اين مربي کروات هم تصورش را نميکرد.
در عين حال و در حالي که کرونا رقابتهاي ملي را عقب انداخته باز هم ترجيح بر حفظ او دارند. به نظر ميرسد اين اصرار به حفظ اسکوچيچ آخرين سنگر طرفداران سرمربيان خارجي براي تيم ملي است تا از حضور سرمربي ايراني و بازسازي خودباوري ملي جلوگيري کنند. آنها سرمربي ايراني را بازگشت به عقب ميدانند و با کليد واژه هراسافکنِ سرمربي ايراني مساوي با عدم صعود، راه را براي شارلاتانهاي اروپايي و بستن قراردادهاي يورويي که در نهايت به ترکمانچاي ميرسند هموار ميکنند.
راه حل
فوتبال ايران بايد علاوه بر نگاه کوتاه مدت، نگاه ميان مدتي براي سال هزار و چهارصد و چهار هم داشته باشد. يک چشم انداز پنج ساله با سرمربي ايراني. هر چند امير قلعهنويي خسته شده و شادابي گذشته را ندارد اما فوتبال ما سرمايهاي چون علي دايي را دارد. دايي کارنامه موفقي در تيم ملي نداشته اما ديگر آن جوان گذشته هم نيست. دايي با يک برنامه پنج ساله و داشتن دستياراني چون کريم باقري، وحيد هاشميان، جواد نکونام، هادي طباطبايي و... ميتواند سرمايه گذاري جديدي براي آينده فوتبال ملي باشد.
فراموش نکنيم تيم ملي ايران سالهاست به مربيان ايراني فرصت استمرار نداده است. نمونهاش دوره امير قلعهنويي که در دوران اوجش با يک باخت خفيف از تيم ملي کنار گذاشته شد! آن روزها در تيم ملي به او که بهترين مربي ايراني وقت بود فرصت جبران داده نشد!
نويسنده: مهران بيرمزاده