روزنامه شهروند/ « بدر تمدن اسلام و نه «هلال»سازي شيعي و«بلوک»سازي سني » عنوان يادداشت روز روزنامه شهروند به قلم نادر صديقي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
١- «حضرت آيتالله خامنهاي يکي از ابزارهاي دشمنان براي جلوگيري از برپايي تمدن نوين اسلامي را ايجاد تفرقه ميان مسلمانان دانستند و گفتند: از هنگامي که موضوع شيعه و سني در ادبيات مقامات و سياستمداران آمريکايي مطرح شد، اهل فهم و اهل نظر نگران شدند زيرا مشخص بود آنها بهدنبال يک توطئه جديد و خطرناکتر از قبل هستند».
٢- «آنچه به نام هلال شيعه عدهاي تبليغ ميکنند، اين گفتمان، بيمارگونه غلط است، ما نه هلال شيعي و نه هلال سني داريم، ما يک بدر اسلامي داريم و همه مسلمانها در دنيايي هستيم که در کنار هم بايد متحد باشيم.» (روحاني)
لحظه ظهور واژگان «شيعه» و «سني» در ادبيات مقامات و سياستمداران آمريکايي در فضاي جنگي دوران يازده سپتامبر ٢٠٠١ را بايد بهمثابه لحظه تولد يک سلسله هويتهاي مرگبار در نظر گرفت که با مفهوم سنتي و آشناي اين واژگان در تاريخ اسلام تفاوت بنيادي دارد. به عبارت ديگر با توجه به تلفظ اين واژگان در دل يک فضاي جنگي، بايد از نوعي خشونت سخن گفت که نه فقط از پيکر قربانيان و آوارگان جنگ عبور ميکند بلکه قهري هولناک بر خود واژگان نيز اعمال ميکند و تَرَک و شکافي عميق در خود واژه «شيعه» و واژه «سني» به وجود ميآورد. واژگاني از قبيل «مثلث سني»، «بلوک سني»، «بنيادگرايي سني»، «افراطيون سني»، «ژئوپليتيک شيعي» و حتي خود واژگان «سني» و «شيعه» هنگامي که در يک بافت کلامي، گفتماني و کرداري جنگ تلفظ ميشوند به هيچوجه يک سلسله واژگان خنثي نيستند که بازتاب ساده واقعيت باشند. بهويژه فضاي رسانهاي و روزنامهنگاري کشور ما بايد در قبال کاربرد پنتاگوني اين واژه هشيار باشد و مصرفکننده منفعل رسانههاي جنگ و تفرقه نباشد. اين همان دام و ميدان مينگذاري شدهاي بود که در فضاي فتنهآلود لشکرکشي جرج بوش به منطقه، کثيري از رسانههاي اينسو وآنسوي خليج فارسي را به کام خود فرو برد و هنوز هم فرو ميبرد.
جرج بوش ميگفت نيروهاي مخالف آمريکا «اين مردم عادي عراق و عمدتا عربهاي سني هستند که جايگاه ممتازي را که در رژيم صدام حسين داشتند از دست دادند. آنها يک عراق را که ديگر در آن مسلط نيستند از دست دادند.» (جرج بوش، سخنراني در نيروي دريايي آمريکا،٣٠ نوامبر ٢٠٠٥)
روشن است که واژه «سني» در درون يک بافت نظامي به هيچوجه يک واژه شفاف و «آينهوار» که بازتاب ساده واقعيتهاي بيروني باشد، نيست: بحث از «سني» يا «شيعي» در دل چنين فضاهايي درواقع بخشي از عمليات «سنيسازي» و «شيعهسازي» استعماري بود. متاسفانه همين تقسيمبنديهاي پنتاگوني و صهيونيستي در طول ده، پانزده سال اخير منحصر به رسانههاي غربي نماند و در اشکال گوناگون «شيعي» يا «سني» در اينسو وآنسوي خليج فارس دروني شد و به مقال مسلط رسانههايي تبديل شد که به جناحهاي سخت متضاد و ناهمگن تعلق داشتند اما بهطور يکسان مصرفکننده ناآگاه و ناشي ترمها و واژگان پنتاگوني بودند. به عنوان مثال يک کارشناس امور منطقهاي ميگويد:
«براي برخي کشورهاي عربي و البته افراطيون سني مهم نيست که صدام خوب يا بد بود. از نظر آنها اين تحول (قدرتيابي شيعيان در عراق) يک تحول بسيار فاجعهبار براي آنان است، بنابراين تلاش ميکنند تا وضع را به صورت سابق برگردانند. يعني قدرت را از دست شيعيان بگيرند و بار ديگر به دست جريان افراطي همچون حزب بعث يا تکفيريها بدهند. بغداد در حافظه تاريخي جريانهاي افراطي اهل سنت پايتخت هارونالرشيد است که به آن «بغداد الرشيد» ميگويند، پس سقوط بغداد، سقوط اين جريان است و قادر به تحمل آن نيستند. از اينرو براي آنها فرقي نميکند که نوريالمالکي رئيسجمهوري باشد يا حيدر العبادي».
اين نحو صورتبندي «شيعه- سني» درواقع همان رويکرد مصرفگرايانه در قبال واژگاني است که در ايران يا عراق و منطقه توليد نشده، نوعي ناهمزمانخواني تاريخ به شيوهاي است که در فضاي لشکرکشي جرج بوش به منطقه رواج يافت و مثل نقل و نبات در معرض کاربرد و مصرف و نوعي «بوميسازي» در اينسو وآنسوي خليج فارس قرار گرفت.
اين مرزبندي پنتاگوني را چگونه ميتوان بر هم زد و چگونه ميتوان آن «شيعه ژئوپليتيکي» يا آن «سني بلوکي» نبود که صهيونيستها ميخواهند از ما بسازند؟
سخنان رهبري آنجا که از رسالت تمدن اسلامي و تمدنسازي در فراسوي تفاوتهاي مذهبي فريقين سخن ميگويند، نقشي ساختارشکنانه بر ضد ساختار قطبي «شيعه- سني» به روايت جنگافروزان منطقهاي دارد. به عبارت ديگر «تمدن اسلامي» يک ابزار مفهومي مهم به دست ميدهد که در پرتو آن ميتوان يک مقاومت گفتماني کارآمد بر ضد زبان پنتاگوني تشکيل داد و به اين سهولت تسليم مرزکشيهاي صهيونيستي ميان شيعه و سني نشد.
بهعنوان مثال اگر بخواهيم از وراي پنجرهاي که گفتمان «تمدن اسلامي» ميگشايد به تاريخ اسلام و از آن جمله قروني که بغداد عصر عباسي از مراکز مهم آن بود، بنگريم، آن دوران به شکل يکي از مراحل درخشان تمدن اسلامي ديده خواهد شد.
به عبارت ديگر مرزکشيهاي کنوني پنتاگون ميان شيعه و سني، ابزار مفهومي کارآمدي براي فهم دوره مذکور به دست نميدهد. چرا بايد تاريخ خود را و تاريخ قرون تمدني اسلام را از منظر مرزکشيهاي ژئوپليتيکيهاي جنگافروزانه بنگريم و چرا بهعنوان مثال بغداد عصر عباسيان را از منظر ائمه شيعه ننگريم که به قول شهيد مطهري با وجود اينکه خلفاي عباسي را نقد ميکردند، کلامي عليه تسامح تمدني آن عصر و فضاي باز مناظرههاي دربار خلافت بغداد نگفتند؟ وقتي از نفوذ گفتمان جنگ و بوميسازي مرزبنديهاي پنتاگوني به جهان اسلام سخن ميگوييم در درجه نخست بايد در شيوه سخنگويي و توصيف رخدادهاي منطقه دقت کنيم، مصرفکننده منفعل واژگان توليد شده در زهدان جنگ نباشيم و به زبان همدلي و صلح از عرب و فارس و سني و شيعه و ترک و کرد سخن بگوييم. ابتکار سازمان مللي گفتوگوي تمدنها در عصر اصلاحات و معماري يک «تعامل شرافتمندانه» بينا- تمدني و بينا- فرهنگي ميان تمدن اسلام و تمدن غرب که هسته مرکزي نامه اخير رهبري خطاب به عموم جوانان غرب را تشکيل ميداد، در ابتداييترين و بنيانيترين فاز اجرايي و عملياتي خود مستلزم آن است که ما ابتدا هويت خود را براساس تعلق تمدني به يک حوزه وسيع تمدن اسلامي تعريف کنيم و آن «شيعه» يا «سني» نباشيم که در زهدان جنگافروزي برونمنطقهاي جعل شده و ربطي به تاريخ اسلام و صدر اسلام ندارد.
با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد telegram.me/akharinkhabar