برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
برگزیده
تحلیل ها

فرمانده! قرارمان قدس بود

منبع
کيهان
بروزرسانی
فرمانده! قرارمان قدس بود
کيهان/ قصيده بلند استقامت و شهادت را پاياني نيست. سرايندگانش جوانان امت حزب‌الله در سراسر جغرافياي مقاومت‌ و قله آن ايران اسلامي‌اند که براي حفظ و اعتلاي نظام و انقلاب اسلامي و امنيت کشور با خون‌شان بر ابياتش مي‌افزايند. اينجا معراج شهداي تهران است؛ سه‌شنبه يک ساعت مانده به اذان مغرب، بستگان و ياران دو شهيد اغتشاشات اخير که براي وداع با پيکرهاي مطهرشان خود را به اين وعده‌گاه رسانده‌اند. يکي از شهدا، «مرتضي ابراهيمي» 35 ساله، فرمانده گردان امام حسين(ع) بسيج ملارد و از پاسداران انقلاب است و شهيد ديگر، مهندس «مصطفي رضايي» 33 ساله و از کارکنان شهرداري ملارد که هر دو در آشوب‌هاي روز يک‌شنبه در ملارد که از شهرهاي حومه تهران است، به دست مزدوران و اشرار بي‌رحم، به شهادت رسيده‌اند. از دالان معطر معراج که همراه عکاس روزنامه مي‌گذريم، روبروي درب شبستان معراج، جواني داغدار با لحني آرام مشغول صحبت با فرد ديگري است که محتمل است از بستگان يکي از شهدا باشد. وقتي با او وارد گفت‌وگو مي‌شوم، معلوم مي‌شود که باجناق شهيد «مرتضي ابراهيمي» است. آقاي رنجبر درباره نحوه شهادت شهيد ابراهيمي مي‌گويد؛ «ايشان فرمانده گردان امام حسين(ع) بودند و همراه ديگر همرزمان در صحنه اعتراضات حاضر مي‌شوند اما به بچه‌هاي گردان مي‌گويند چون مردم در اينجا حضور دارند، برمي‌گرديم. سپس خودشان بدون اسلحه به ميان مردم مي‌روند و با برخي افراد حاضر شروع به صحبت مي‌کنند اما منافقين که ايشان را تحت‌نظر گرفته بودند، از پشت با تير به پهلوي وي شليک کرده، سپس دوره‌اش مي‌کنند و با قمه و چاقو سر اين شهيد را مجروح و ايشان را شهيد مي‌کنند و پا به فرار مي‌گذارند.» وي سپس مشتاقانه از خصوصيات شهيد مي‌گويد؛ «يکي را پيدا کنيد که از وي بدي ديده باشد. نمي‌گذاشت غريبه و آشنا از خودش چيزي به دل بگيرند. با هم برادر بوديم، همکلاس بوديم. زبان همه را بلد بود. هيئتي بود. به فرزندش مداحي ياد داده بود. نمي‌گذاشت خانواده‌اش کوچک‌ترين ناراحتي ببينند.» در پايان گفت‌وگو با آقاي رنجبر، وقتي از او سراغ پدر شهيد را مي‌گيرم، دستم را مي‌گيرد و با هم وارد شبستان معراج شهدا مي‌شويم. پيکرهاي شهدا هنوز وارد شبستان نشده است. پدر شهيد کنار پدر همسر شهيد، با متانتي خاص گوشه‌اي از مراسم ايستاده است. وقتي کنارش مي‌رسيم، مي‌گويد؛ «رفيقم را از دست دادم.» پدر همسر شهيد ابراهيمي نيز با تأکيد مي‌گويد؛ «چقدر انسان بود که بدون اسلحه رفت.» پس از اين گفت‌وگوهاي کوتاه، در محيط زيبا و معنوي شبستان قدم مي‌زنم. جوانان، چشم انتظار ورود شهدا، دور محلي که قرار است، پيکرها را آنجا بگذارند، حلقه زده‌اند. در ميان اين انتظار، روحاني جواني خبر ورود شهدا را اعلام مي‌کند. جمعيت نشسته، برمي‌خيزد و تابوت‌ها را روي دست مي‌گيرد و هر کدام را آرام روي تابوتي ديگر مي‌گذارند تا در ارتفاع مناسبي قرار گيرند. اشک و ناله‌ها بلند مي‌شود. پدر، مادر، همسر و فرزند شهيد «مرتضي ابراهيمي» کنار پيکر شهيد مي‌نشينند. بيشتر آنها که دور تابوت‌ بيقراري مي‌کنند، اعضاي گردان امام حسين(ع) بسيج ملارد و از همرزمان ايشان‌اند. جواني از همين جمع يارانش، کنار پيکر مطهرش و ميان گريه‌هايش با بي‌تابي فرياد مي‌زند: «حاج مرتضي قرارمان قدس بود.» حالا فرازهايي از زيارت عاشورا و روضه ارباب بي‌کفن اين به خون نشسته‌ها مراسم را کربلايي کرده است. مادر شهيد ابراهيمي که روبروي پيکر فرزند شهيدش نشسته، با اشاره به «محمدصدرا» پسر هفت ساله شهيد مي‌گويد؛ «به ياري خدا بزرگش مي‌کنم.» «محمدصدرا» هم که تصوير پدر شهيدش را در دست دارد و برادري 38 روزه به نام «محمدسينا» هم دارد، پشت ميکروفون مي‌خواند؛ «به سر شوق حرم دارم، سربازم و سرباز علمدارم» حاج امير عباسي نيز که مداح مجالس وداع با پيکرهاي شهدا در معراج است، به جمع آمده و از شهداي کربلا و شهداي امنيت مي‌خواند. کنار پيکر شهيد «مصطفي رضايي» نيز که از ازدواجش دو سال مي‌گذرد، مادرش تقريبا تمامِ وقت، با محبتي مادرانه‌ صورتش را روي صورت فرزند شهيدش گذاشته است. در پايان مراسم وقتي نزد ايشان مي‌روم، از خصوصيات فرزندش مي‌گويد؛ «خوب، آرام و کاربلد بود. از او راضي بودم، خدا هم از او راضي باشد.» پيکرهاي مطهر تعدادي شهيد گمنام هم نورانيت بيشتري به مراسم بخشيده بود. اعلام مي‌کنند که اينجا هر روز از نماز ظهر و عصر تا نماز مغرب و عشاء، براي زيارت شهداي گمنام باز است. انقلاب اسلامي، انقلابي تاريخ‌ساز و تمدن‌آفرين است که در گذر چهل سال و با ورود در گام دوم خود، سيل‌ها و طوفان‌هاي سهمگين را از سر گذرانده‌ و به درختي تناور با ريشه‌هاي مستحکم تبديل شده است. تحرکات خصمانه بدخواهانش که در رأس‌شان آمريکا است و با آشوب اشرار دندان طمع بيشتر تيز مي‌کند، ناشي از وحشت‌شان نسبت به پيروزي‌هاي پي در پي جبهه مقاومت است که خواب مستکبران و صهيونيست‌ها را آشفته کرده است. اينجا اما همانند پهنه مقاومت در منطقه و جهان، جواناني در ميدان‌اند که تا آخرين قطره خون بر سر عهد خود با قافله‌سالار انقلاب اسلامي در عصر حاضر حضرت امام خامنه‌اي ايستاده‌اند و با احدي معامله نمي‌کنند. بسيجياني که خون پاک شهدا در رگ‌هايشان جريان دارد و با وجود انتقادها به نحوه اجراي طرح سهميه‌بندي بنزين، آنجا که اين موضوع دستمايه اغتشاش اشرار مي‌شود، حاضرند فداي نظام و امنيت مردم و کشورشان شوند و دريچه‌هاي تازه‌اي براي ارتقاي بصيرت و بينش جامعه باشند.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد