شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
ليست حزب کارگزاران با حاشيههاي زيادي همراه بود. از عنوان ياران هاشمي که گويا تمام آناني که در ليست قرار گرفتهاند، دلباختگان مرحوم هاشمياند تا عکس بزرگ آيتالله هاشميرفسنجاني در ميان نامهاي موجود در ليست که تعداد درخورتوجهي از آنها اساسا شناختهشده نيستند. در چنين شرايطي به نظر ميرسد که حزب کارگزاران سعي ميکند که اولا با نشاندادن حمايت آيتالله هاشمي از سياست ليستگرايي و ثانيا حمايت او از ليست اخير کارگزاران ليست اخير را در نگاه مردم مثبت جلوه دهد. همه اينها در حالي است که اکبر هاشميرفسنجاني بيش از سه سال است که درگذشته است. صادق زيباکلام باور دارد که نميتوان از يک شخص فوتشده براي اهداف سياسي استفاده کرد. او ديدگاههايي دراينباره دارد که مشروح آن را در ادامه ميخوانيد.
از ليست انتخاباتي حزب کارگزاران که با عنوان «ياران هاشمي» منتشر شده است، ميتوان دريافت که اعضاي کارگزاران ميکوشند ليست خود را منتسب به مرحوم هاشمي کنند؛ درصورتيکه بسياري از نفرات ليست چندان شناختهشده نيستند که بتوان رويکرد آنها را مبتني بر افکار آقاي هاشمي دانست. درباره اين موضوع شما چه نظري داريد؟
من اصلا نميخواهم به قضاوت چيدمان ليست انتخاباتي حزب کارگزاران و قضاوت کيفي آن بپردازم؛ بلکه ميخواهم از فلسفه اخلاق سخن بگويم. واقعيت اين است که ما نميتوانيم از شهرت و اعتبار شخصي که فوت کرده است، براي پيشبرد اهداف سياسيمان استفاده کنيم. اکنون حزب کارگزاران ليستي را منتسب به مرحوم هاشميرفسنجاني کرده است که معلوم نيست اگر ايشان زنده بود، آن را تأييد ميکرد يا نه. عکس اين قضيه هم صادق است و براي مثال اگر گروهي ميگفت که ما با الهامگرفتن از تفکرات آقاي هاشمي به اين نتيجه رسيدهايم که در انتخابات شرکت نکنيم، باز هم ميپرسيدم که با چه مجوز اخلاقي از جانب او سخن ميگوييد؟ در حقيقت اصلا مسئله کنوني، انتخاباتي و سياسي نيست و کاملا به اخلاق مربوط است. اکنون من اين پرسش را از رهبران حزب کارگزاران ميپرسم که اگر آقاي هاشمي زنده بود، رضايت به ارائه ليست اخير کارگزاران ميداد؟ يک احتمال وجود دارد که نظر اعضاي کارگزاران را تأييد ميکرد و حتي مؤکدا به مردم ميگفت که هم در انتخابات شرکت کنيد و هم به ليست حزب کارگزاران رأي بدهيد. در مقابل، اين احتمال هم وجود دارد که تصميم اخير کارگزاران را تأييد نميکرد. اکنون حزب کارگزاران بدون پاسخ به اين پرسشها ليست خود را به فردي نسبت ميدهند که در قيد حيات نيست. يک مرحله جلوتر ميآيم و ميگويم که حتي نزديکترين افراد به آقاي هاشمي هم نميتوانند از جانب او درباره يک امر جديد سخن بگويند. ترديدي وجود ندارد که افرادي مثل آقايان کرباسچي و مرعشي به آقاي هاشمي بسيار نزديک بودند يا پرواضح است که خانواده آقاي هاشمي نزديکترين افراد به ايشان بودند؛ اما آنها هم نميتوانند تصميم خود را به آقاي هاشمي نسبت دهند؛ مگر آنکه گفته شود آقاي هاشمي وصيتنامهاي دارد که در آن گفته است آقايان کرباسچي، مرعشي و خانواده ميتوانند پس از مرگم از جانب من سخن بگويند و تصميم بگيرند. من که چنين وصيتنامهاي نديدهام و اگر دوستان چنين وصيتي از آقاي هاشمي دارند، منتشر کنند تا ما هم آگاه شويم که چه کسي زبان آقاي هاشمي است. اصلاحطلبان همواره به اصولگرايان ايراد ميگيرند که امام را به نفع خود مصادره کردهاند. اين انتقاد درستي است؛ اما چرا خودشان هم همان کاري را انجام ميدهند که اصولگرايان ميکنند؟ اکنون حزب کارگزاران شخصيت آقاي هاشمي را مصادره به مطلوب کرده است و اين رويکرد بسيار نادرست است.
آيا حزب کارگزاران در دوره حيات آقاي هاشمي حزب متبوع ايشان بود و ميتوان گفت که نظرات و مواضع آن مرحوم عينا هماني بود که از سوي حزب کارگزاران سازندگي عنوان ميشد؟
خير، اصلا اينطور نبوده است؛ گرچه بسياري از اعضاي اوليه حزب کارگزاران مانند آقايان کرباسچي، نجفي، محمد هاشمي، مهاجراني و... ارتباط نزديکي با آقاي هاشمي داشتند؛ اما آيا ميتوانيم بگوييم نظرات تمام آن اعضا همان نظرات آقاي هاشمي بوده است؟ آيا مواضع آقاي مهاجراني بعد از انتخابات سال 88 هماني بود که آقاي هاشمي ميگفت؟ بنابراين اصلا اين گزاره درست نيست که تمام مواضع کارگزاران عينا مورد تأييد مرحوم هاشمي بوده است. وقتي به صورت جزئي وارد ديدگاههاي اعضاي کارگزاران ميشويم، درمييابيم که شکاف خيلي بيشتر هم ميشود. کافي است به مواضع برخي از اعضاي فعلي کارگزاران در دهه 70 نگاه کنيم و متوجه بشويم که اتفاقا تعدادي از اعضاي کنوني کارگزاران مواضع ضدهاشمي داشتند و شبوروز درصدد تخريب آقاي هاشمي بودند.
شايد ايشان بگويند که اکنون مواضعمان تعديل شده است، اما نميتوانند بگويند که حزبي مانند کارگزاران با تمام اين فرازوفرودها زبان گوياي اکبر هاشميرفسنجاني است. حتي خانواده آقاي هاشمي هم نميتوانند بگويند تمام اقدامات ما مورد تأييد آقاي هاشمي بوده است. حتي خانواده مرحوم هاشمي هم چنين ادعايي را اظهار نميکنند. خود آقاي هاشمي هم دچار تغيير و تحولات فکري زيادي شد و بههيچوجه نميشود هاشمي دهه90 را با هاشمي دهه 60 و 70 يا حتي 80 مقايسه کرد. من مجموعه گفتوگوهايي با آقاي هاشمي انجام دادم که نتيجهاش کتاب «هاشمي بدون روتوش» شد. در زمينههاي مختلف با آن مرحوم گفتوگو کردم و آخرينِ آن درباره بحث آمريکاستيزي بود که يک جلسهاش برگزار شد اما به دليل درگذشت ايشان اين بحث ناتمام ماند. درپي همه اين مصاحبهها به قطعيت ميگويم که هيچ فرد يا گروهي نميتواند خود را زبان آقاي هاشمي معرفي کند زيرا متوجه شدم که خود آقاي هاشمي هم در همه سالهاي سياستورزي به نتايجي رسيده بود که شايد به بسياري از آنها در دهه60 اساسا باور نداشت. مردم هم به دليل همين تغيير مواضعش بود که يک تشييع پرشکوه برايش رقم زدند. پس هيچکس نبايد تصور کند که ميتواند آقاي هاشمي را مصادره کند يا ازسوي او اعلام موضع سياسي کند.
برخي آقاي روحاني را در لباس آقاي هاشمي ميبينند و ميگويند که روحاني ادامهدهنده راه هاشمي است. اين موضوع زماني بيشتر مطرح ميشود که ميبينيم آقاي هاشمي در سال92 از آقاي روحاني همهجانبه حمايت کرد. آيا اين گزاره درست است؟
بههيچوجه نميتوانيم بگوييم روحاني بهمن98 مورد تأييد آقاي هاشمي است. آقاي هاشمي در سال92 از آقاي روحاني حمايت کرد زيرا مواضعشان نزديک به يکديگر بود، اما بعيد است با تغييراتي که آقاي روحاني در دور دوم داشت اگر زنده بودند از او حمايت ميکردند. چند مثال ميزنم تا تفاوتهاي آقاي روحاني امروز با آقاي هاشمي معلوم شود. مرحوم هاشمي، برخلاف ظاهرش، بهشدت متواضع بود و اگر فردي به او نزديک ميشد ميتوانست حس کند که چقدر در وجودش فروتني داشت، درصورتيکه موضع آقاي روحاني هميشه از بالاست و در نگاه شخصيتي شباهتي به آقاي هاشمي ندارد. تفاوت مهم ديگر به وجه اجتماعي اين دو برميگردد. آقاي هاشمي بهشدت به خرد جمعي باور داشت. من براي کتابم با وزراي دولت مرحوم هاشمي ساعتها مشورت کردم. بسياري از آنها ميگفتند که آقاي هاشمي ساعتها در هيئت دولت مينشست به بحثها گوش ميداد و اصلا اينطور نبود که بگويد نظر من اين است و بايد اجرا شود. آقاي حسين کمالي و آقاي مصطفي معين به من ميگفتند که روزي در جلسه هيئت دولت درباره موضوعي بحث درگرفت و تا پاسي از شب بحثها ادامه داشت تا آنکه صبر آقاي هاشمي لبريز شد و گفت که اگر کسي اين تصميم را قبول ندارد و نميخواهند با دولت همکاري کند، اصراري براي ادامه حضورش در دولت نيست. بعد از اين حرف رأيگيري شد و ما (کمالي و معين) رأي مخالف داديم. اين در حالي بود که آنها ميدانستند بعد از اين مخالفت احتمالا بايد استعفا بدهند اما با اين حال مخالفت خود را ابراز کردند. آقاي کمالي روايت ميکند که فردا صبح و بعد از نماز به محل اقامت آقاي هاشمي رفتم تا استعفايم را تقديم کنم. آقاي هاشمي که من را ديد سراسيمه آمد و تصور کرد که اتفاقي افتاده است. گفت چه شده و من(کمالي) گفتم که پيرو صحبت ديشب شما آمدهام استعفا بدهم که آقاي هاشمي گفت شما در وزارتخانهتان کار نداريد که اين وقت صبح ميآييد؟ اين را گفت و رفت. آقاي معين هم همين روايت را تأييد ميکند، هرچند او براي استعفا نزد آقاي هاشمي نرفت. با شنيدن اين خاطره به اين فکر کردم که آقاي هاشمي چقدر به خرد جمعي باور داشت. يا آنکه وقتي آقاي هاشمي براي بازديد از پروژهاي ميرفت آنقدر از مسئول پروژه سؤال ميکرد که طرف کلافه ميشد زيرا بازديدهاي او تشريفاتي نبود و واقعا ميخواست بداند کار در چه مرحلهاي است. با ذکر اين ويژگيها من قرابت چنداني ميان آقاي روحاني و مرحوم هاشمي نميبينم.
در چند وقت اخير اصلاحطلبان بر سر ادامه سياست انتخاباتي ائتلاف مناقشاتي داشتند؛ بهنحويکه برخي از ايشان ميگفتند بعد از اين بايد با تکيه بر هويت اصلاحطلبانه وارد انتخابات شد و برخي ازجمله شخصيتهايي در حزب کارگزاران بر ادامه راهبرد ائتلاف تأکيد ميکردند.به عنوان بحث پاياني قدر ي دراينباره توضيح دهيد.
من کارگزاران را بيش از آنکه اصلاحطلب بدانم نزديک به تکنوکراتهاي اصولگرا ميدانم؛ بهعبارت ديگر دغدغه اصلي آنها اصلاحطلبي نيست. به نظرم من اصليترين اولويت اصلاحطلبي، دموکراسي و اصلاح روند موجود با توجه به شعارهاي اصيل انقلاب است. اصولگرايان چندان خود را پايبند به آزاديخواهي و دموکراسي نميدانند و برايشان اصلاح اقتصادي مهم است. اصولگرايان ميخواهند هميشه بچه خوب سيستم باشند و بگويند آنهايي که انتخابات را تحريم ميکنند ما نيستيم بلکه اصلاحطلبان هستند. براي آنها انتخابات بماهو انتخابات مهم نيست، بلکه انتخابات را به عنوان ابزاري براي سرمايهگذاري سياسي ميدانند. کارگزاران هم تا حدي اينطور فکر ميکند و همينقدر که شرايط موجود از نظر اقتصادي بهبود يابد براي آنها کافي است.
بازار