سرمقاله شرق/ راه سومی وجود ندارد
شرق/ « راه سومي وجود ندارد » عنوان سرمقاله سردبير روزنامه شرق، احمد غلامي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
بسياري بر اين باورند که تفاوتي اساسي بين نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري 1400 وجود ندارد. اين باور موجب کاهش مشارکت مردم در انتخابات خواهد شد. گيرم يکي از نامزدهاي اصولگرايان محمدباقر قاليباف و اصلاحطلبان محمدجواد ظريف باشد. اصلاحطلبان همواره بر اين نکته تأکيد کردهاند که اصولگرايان از اين فرصت بهوجودآمده نهايت استفاده را کرده و به آساني بر مسند رياستجمهوري تکيه خواهند زد. اغراق نيست اگر بگويم قاليباف از هماکنون خود را پيروز بلامنازع اين انتخابات ميداند؛ البته اين تصور چندان دور از واقعيت هم نيست. مردم در اين فضا و وضعيتِ موجود دلبسته و پايبند رأي خود نيستند و به آراي «اقبالي» روي خواهند آورد. اين آرا در نهايت به نفع قاليباف تمام خواهد شد؛ چراکه هر رأي اقبالي در کنار آراي ايدئولوژيک به نفع اوست. مردم تاکنون دو شيوه رأيگيري را آزمودهاند: «سلبي و ايجابي». آنان در دوم خرداد 1376 به شيوهاي ايجابي به سيدمحمد خاتمي رأي دادند و در سال 1392 به شيوهاي سلبي آراي خود را به نفع حسن روحاني به صندوق ريختند. سال 84 و انتخابات آن دوره يکي از مهمترين انتخاباتهاي ايران است. مردم در دور دوم اين انتخابات به چهرهاي ناآشنا و گمنام رأي دادند تا از دست بوروکراسي و چهرههاي سياسياي که نظام پارلماني را به نفع خود قبضه کرده بودند، خلاص شوند. رأي مردم، رأي عليه بوروکراسي سياسي بود که تجلي آن را در هاشميرفسنجاني و اصلاحطلبان و جناح سنتي راست ميديدند. از همين منظر ادعاي احمدينژاد که خود را وامدار اصولگرايان نميدانست چندان بيراه نيست. او بيش از هرکسي مولود رؤياي تغييري بود که مردم در سر ميپروراندند. انتخابات 84 ايران نيز بيشباهت به انتخابات 2016 آمريکا نيست. در آمريکا هم هرکس ديگري روبهروي هيلاري کلينتون قرار ميگرفت پيروزي دشواري نداشت. رأي مردم آمريکا، رأي عليه بوروکراسي بود. رأي عليه سرمايهداران آمريکايي که آمريکا را به گروگان گرفته بودند و هيلاري کلينتون نماينده و حافظ منافع آنان به شمار ميرفت. رأي 84 هم بيشباهت به 2020 نيست؛ رأي عليه بوروکراسي که اصلاحطلبان خواسته يا ناخواسته با هاشمي خود را قيم آن ميدانستند. البته با اين تفاوت که انتخابات 2020 آمريکا نشان داد جمعيتي بالغ بر 73 ميليون هنوز عليه اين بوروکراسي سياسياند. بوروکراسياي که شبکههاي درهمتنيده سرمايهداري آن را مديريت ميکند. ترامپ با آگاهي بر اين نکته بود که شائبه تقلب را پيش کشيد و توانست انتخابات آمريکا را با بحراني بيسابقه روبهرو کند. بسياري از اين 73 ميليون درست يا نادرست هنوز بر اين باورند که بايدن رئيسجمهور آنان نيست و اين کار را براي بايدن و دموکراتها سخت خواهد کرد. به راستي چه تفاوتي بين ترامپ و بايدن وجود دارد؟ مگر نه اينکه هر دو حافظان منافع سرمايهداري و نظام سرمايهدارياند. اما ترامپ کودک ناقصالخلقه سرمايهداري است که مطلوب آنارشيست است و اين بر مردم خوش ميآيد.
آيا احمدينژاد هم يک آنارشيست سياسي نبود که عليه بوروکراسي زمانه خودش در يک دوره چهار ساله –دوره اول رياستجمهوري- خود ميدانداري کرد؟ اگر احمدينژاد در پايان دوره چهارساله اول خود کنار ميرفت، چه اتفاقي ميافتاد؟ با اينکه سياست، منازعه اگرها و مگرها نيست، اما بايد گفت تداوم دوره احمدينژاد شورش عليه بوروکراسي را به يأس بدل کرد و وضعيت امروز حاصل دوره چهارساله دوم احمدينژاد و حسن روحاني است. اينک حتي مردم خواهان شورش عليه بوروکراسي نيستند چراکه به اين باور رسيدهاند راهي براي تغيير جدي وجود ندارد و به همين دليل است که درست يا نادرست فکر ميکنند تفاوتي بين قاليباف و ظريف وجود ندارد. اصولگرايان نبايد از اين وضعيت پيشآمده که به پيروزي آنان منجر ميشود، خرسند باشند؛ چرا که اين وضعيت رؤياها و منافع کوتاهمدت آنان را محقق ميکند، اما در ميانمدت موجوديتشان را به خطر مياندازد. شايد کنارهگيري و حاشيهنشيني برخي اصلاحطلبان از همين روست. برخي از اصلاحطلبان و حتي اصولگرايان بهخوبي ميدانند احياي دوباره سياست، کار دشواري است. پيروزي همواره پيروزي نيست؛ چهره ديگر شکست است و همين چهره ژانوسي انتخابات 1400 است که آنان را منفعل نگاه داشته است. ديگر، آراي سلبي و ايجابي کارکردي ندارد و نوع ديگري از احمدينژاد و شورش عليه بوروکراسي نيز چندان خريداري ندارد؛ حداقل در ميان اصلاحطلبان و بقاياي طبقات متوسط و نخبگان. البته به نظر ميرسد در هر دو جناح اصولگرايان و اصلاحطلبان اين اميدواري وجود دارد که با رويکارآمدن بايدن بتوان کشور را آسانتر مديريت کرد. اين ديدگاه در مقايسه با دوران ترامپ دور از واقعيت نيست اما نميتوان انکار کرد که بايدن پيروز آراي طرفداران خود است و پيروز قاطع انتخابات بماهو انتخابات نيست. بيترديد او بيش از آنچه خودش در گذشته فکر ميکرد در رابطه با ايران بايد دستبهعصاتر باشد. ازهمينرو، عملکرد او در برابر ايران در آينده غيرقابل پيشبيني خواهد بود. در اوضاع کنوني براي جناحهاي سياسي ايران يک راه بيشتر وجود ندارد؛ بازگشت به احياي سياست. کار دشواري که فعلا همه از آن سر باز ميزنند با اينکه ميدانند راه سومي وجود ندارد.