صادق زیباکلام: مشارکت در انتخاباتِ آینده مشروط خواهد بود
هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
صادق زیباکلام، فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با هممیهن درباره تاریخچه شروع مخالفت اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات، گسترش این مخالفت و عدم مشارکت رهبر جبهه اصلاحات و پیشبینی مشارکت آینده، توضیحاتی داده است که در ادامه میخوانید:
درباره رویکرد اصلاحطلبها در مورد شرکت در انتخابات ادوار مجلس، با توجه به تنگتر شدن حلقه مشارکت آنها در انتخابات لطفاً توضیح دهید.
از دوم خرداد 1376 که جریانی به نام اصلاحات و اصلاحطلبان شکل گرفت، یکی از اهداف مهم اصلاحطلبها، شرکت در انتخابات و تشویق مردم به مشارکت و رای دادن بود. بعد از آن انتخابات مجلس ششم و در ادامه دیگر انتخابات را داشتیم، اما تحولی رخ داد که قدرت و اختیارات بخش انتخابی نظام مکرراً و بهصورت منظم در حال کاهش بود. هم قدرت و هم اختیارات در حال کاهش بود و هم قوه مقننه مجبور به رعایت قانون و قوه مجریه باید پاسخگو به قوه مقننه میبود. در عین حال ازدهه هفتاد به بعد به تدریج شاهد تحول دیگری نیز بودیم و به موازات بخش انتخابی، بخش انتصابی نیز[...] به تدریج در امور اجرایی کشور شروع به دخالت کردند، با این تفاوت که قدرت و اختیارات آنها نامحدود بود. چندان تابع قانون نبودند و بعلاوه پاسخگو هم نبودند. این مسئله باعث شد برخی از اصلاحطلبان رادیکالتر و جوانتر با توجه به اینکه بخش انتخابی، یعنی دولت و مجلس بهصورت منظم اختیارات خود را از دست میدهد، به این نتیجه برسند که لزومی ندارد در انتخابات این دو قوه شرکت کنیم. چراکه این شرکت باعث میشود مردم توقعاتی داشته باشند که البته بجا است اما هیچ گام مؤثر و مهمی برای تغییر و تحولات اقتصادی - سیاسی در روابط خارجی نمیتوان برداشت و در نتیجه اصرار به حضور در این دو قوه نابجا است و باید اجازه داد این دو نیز مانند ارکان حکمرانی کشور در دست اصولگرایان باشد که تکلیف روشن شود و نزد مردم مقصر شناخته نشویم و اصولگراها مکلف به پاسخگویی باشند.
این دیدگاه دقیقاً از چه سالی شکل گرفت و چه عاملی باعث شد که آن طیف مخالف بر مخالفت خود اصرار کنند؟
چنین دیدگاهی به تدریج از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد شکل گرفت و در انتخابات سال 1384 با وجود شرکت اصلاحطلبان، همان اقلیتی که معتقد بودند نباید در انتخابات شرکت کرد، همچنان بر نظر خود اصرار کردند و آن را ادامه دادند. از سوی دیگر به تدریج نظارت استصوابی به مرحلهای رسید که عملاً نظام هر کسی را که نمیخواست به هر دلیلی در انتخاباتها شرکت کند، بدون اینکه دلیل مستدل و قانعکنندهای وجود داشته باشد، ردصلاحیت میکرد. این نیز دلیل دیگری شد که اقلیتی که موافق شرکت اصلاحطلبان در انتخابات بود، به عنوان دلیل مخالفت آنها اضافه شد.
اما در انتخابات سال 1392 و 1396 اصلاحطلبان مشارکت خوبی در انتخابات داشتند و «تکرار» آقای خاتمی بسیاری را به صندوقهای رای کشاند.
اما آقای خاتمی و رهبری اصلاحطلبها، همواره با این نظر مخالف و معتقد بودند به جز صندوق رای هیچ گزینه دیگری وجود ندارد و این بحث بین اصلاحطلبها مطرح بود تا به دوران انتخاب آقای احمدینژاد رسیدیم. در دوران هشتساله ایشان یک اتفاق بسیار مهم رخ داد؛ از ابتدای انقلاب و در دهه شصت و هفتاد و در واقع ربع قرن اول جمهوری اسلامی، حاکمیت اجرایی کشور یکدست نبود، اما در دوران احمدینژاد برای اولین بار یکدست شد و این همان موضوعی بود که اقلیت اصلاحطلبان مخالف شرکت در انتخابات میخواستند. اما جناح راست هیچوقت در آن هشت سال در قبال اوضاع کشور مسئولیت قبول نکردند و پاسخگو نبودند. بنابراین بعد از آنکه مشخص شد اگر همه نظام نیز دست جناح راست باشد اما آنها پاسخگو نیستند، موقعیت جناح اقلیت اصلاحطلب اندکی ضعیف شد و در نتیجه آقای خاتمی و بسیاری از اصلاحطلبان در انتخابات سال 1392 شرکت کردند و با یک شوک سیاسی مواجه شدند که شورای نگهبان مرحوم رفسنجانی را به بهانه سن ردصلاحیت کردند.
پیشبینی این بود که با ردصلاحیت آقای رفسنجانی، مشارکت مردم بهویژه تهرانیها در انتخابات کاهش یابد اما این امر محقق نشد و آقای روحانی در دو دوره با رای خوبی رئیسجمهور شدند. کمکم عملکرد ایشان، مردم را از صندوق دور کرد. آیا معتقدید که از دست دادن پشتوانه مردمی جریانهای تندرو اصولگرا را جسورتر کرد و ردصلاحیتها نیز با قوت بیشتری رخ داد؟
جناح راست به هدف خود نرسید چراکه امیدوار بود با ردصلاحیت آقای رفسنجانی ایشان با صندوق قهر کنند و انتخابات را بایکوت کنند اما مرحوم هاشمیرفسنجانی همه انتظارات جناح راست را نقش برآب کردند و از آقای روحانی حمایت کردند و از اصلاحطلبان خواستند با تمام قوا از ایشان حمایت کنند. آقایان خاتمی، کروبی و میرحسین نیز از ایشان حمایت کردند و روحانی پیروز شد. با وجود عملکرد نسبتاً خوبی که در دوره اول ریاستجمهوری روحانی رخ داد، اما او در دور دوم ریاستجمهوری اصلاً خوب عمل نکرد و از طرفی اختیارات مجلس و قوه مجریه نیز کاهش پیدا کرد و دوباره اصلاحطلبان به دوراهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات رسیدند؛ با این تفاوت که اینبار تنها اصلاحطلبها نبودند که به این دوراهی رسیدند، بلکه بخش قابلتوجهی از مردمی که به روحانی رای داده بودند، به صندوق رای پشت کردند و حتی اگر رهبری اصلاحطلبان نیز رای میداد، به هیچ کجا نمیرسید. همچنان که آقای خاتمی هم در انتخابات مجلس در سال 1398 و هم در انتخابات سال 1400 ریاستجمهوری شرکت کردند، اما دیگر از آن جمعیت 24 میلیونی حتی ده درصد نیز حاضر به آمدن به پای صندوق رای نشدند و در انتخابات 11 اسفند نیز از جمعیت یکونیم میلیونی که به عارف رای داده بودند، حاضر نشدند در این دوره مشارکت کنند. عملاً نیز عدم شرکت در انتخابات منجر به پیروزی جریانهای تندرو راست میشود و این به نفع آنها است.
حال از انتخابات 11 اسفند گذر کردهایم. پیشبینی شما از مشارکت انتخاباتی اصلاحطلبان و آقای خاتمی در آینده بهویژه با توجه به اینکه ایشان برای اولین بار رای ندادند، چیست؟
اینکه در انتخابات پیش رو، آقای خاتمی شرکت خواهند کرد یا نه بستگی به تحولات آینده خواهد داشت. هرچند که ایشان نیز به این نتیجه رسیدهاند که درست است که جز انتخابات گزینه دیگری نداریم اما عملاً انتخابات بیمعنا شده و تمام تصمیمگیریهای کشور و سیاستگذاریها در حوزه انتصابی گرفته میشود و عملاً نقشی در سیاستهای تاثیرگذار و مهم نظام ندارند. باید تغییر و تحولات داخلی و خارجی کشور را در ادامه ببینیم، اگر در ادامه نیز بخش انتخابی هیچکاره و همه امور تحت نظارت بخش انتصابی باشد، آن 24 میلیون نفر در انتخابات شرکت نخواهند کرد و اما اگر شرایط بهگونهای باشد که رهبری اصلاحات احساس کنند بخش انتخابی در حکمرانی کشور اثرگذار است، اصلاحطلبان در انتخابات شرکت خواهند کرد.