برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. برگزیده
کتاب

18 سال از درگذشت «فریدون مشیری» گذشت

منبع
خبرگزاري کتاب ايران
بروزرسانی
18 سال از درگذشت «فریدون مشیری» گذشت
خبرگزاري کتاب ايران/ مشيري از آن دست شاعراني است که نمي‌دانم او را در کدام کفه ترازو بايد قرار داد تا به نتيجه درستي از اين سنجش نابرابر برسم. او شعرشناس‌ است، پيشرو است، ساده حرف مي‌زند اما ساده برداشت نمي‌شود. او دست در جيب در کوچه پس‌کوچه‌هاي شعر معاصر قدم زده است اما هيچ وقت گذرش به کوي سپيد نيفتاد و حتي خيلي‌ها را از رفتن به اين راه منع کرد. سوم آبان‌ماه و سالمرگ اين شاعر مطرح بهانه‌اي شد تا در اين گزارش نگاهي داشته باشيم به شاعري که شايد آن طور که بايد و شايد به او پرداخته نشده است. در اين گزارش از چهارمحور به فريدون مشيري و شعرش نگاه خواهيم کرد. شروع با چهارپاره مشيري در نخستين گام در جاده آثار مکتوب به سراغ چهارپاره مي‌رود. او کتاب «تشنه طوفان» را در 28 سالگي (1334) و با مقدمه‌ محمدحسين شهريار و علي دشتي راهي بازار کرد. مشيري اين سبک را انتخاب مي‌کند و خيلي زود مي‌بينيم که ساير شاعران مانند اخوان ثالث، سياوش کسرايي و هوشنگ ابتهاج راه را دنبال کردند. از اين رو شايد بسيار از کساني که اين روزها از اين ظرف براي شعرها و به‌خصوص ترانه‌هاي خود استفاده مي‌کنند ندانند که اين قالب يکي از قالب‌هايي که از اواخر قرن 13 و براي رهايي از قافيه باب شد و به دليل آنکه هيچ محدوديتي در سطرها نداشت به سرعت مورد استفاده قرار گرفت و امروز قالب معيار ترانه ماست. در زير نمونه‌اي از نخستين دفتر مشيري آمده است: «آهي کشيد غم‌زده پيري سيپد‌موي افکند صبحگاه در آيينه چون نگاه در لا‌به‌لاي موي چو کافور خويش ديد يک تار مو سياه! در ديدگان مضطربش اشک حلقه زد در خاطرات تيره و تاريک خود دويد سي سال پيش نيز در آيينه ديده بود يک تار مو سپيد! در هم شکست چهره‌ي محنت کشيده‌اش دستي به موي خويش فرو برد و گفت: «واي!» اشکي به روي آيينه افتاد و ناگهان بگريست هاي هاي درياي خاطرات زمان گذشته بود هر قطره‌اي که بر رخ آيينه مي‌چکيد در کام موج، ناله‌ي جانسوز خويش را از دور مي‌شنيد طوفان فرونشست... ولي ديدگان پير مي‌رفت باز در دل دريا به جست‌و‌جو... در آب‌هاي تيره‌ي اعماق، خفته بود: يک مشت آرزو» ويژگي‌هاي شعري جنس فريدون مشيري با هم نسلانش متفاوت است؛ براي مثال او از جمله شخصيت‌هاي آکادميکي است که دوست ندارد به سمت پيچيده‌نويسي حرکت کند؛ درست در زماني که اکثر چهره‌هاي آکادميک در تلاش بودند تا چيزي بنويسند که مخاطب به سختي متوجه آن شود. او اهل شيله‌پيله نيست؛ در چشمان مخاطب زل مي‌زد و خيلي راحت به او مي‌گويد: «بي تو، مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم شدم آن عاشق ديوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد» فيض شريفي درشرح ويژگي‌هاي شعري مشيري اظهار کرد:‌ فريدون مشيري زبان رسمي و توصيفي دارد و شاعري است که به دليل چند شعر درخشان در حافظه مردم ماندگار شده است. او يک شاعر رمانتيک، محتواگرا و نئوکلاسيک است؛ اما بن‌مايه‌هاي تغزلي دارد. يعني مشيري تقريبا در حال و هواي افسانه نيما مي‌نويسد. وي با اشاره به شاهکار فريدون مشيري يعني شعر «کوچه» ادامه مي‌دهد: مشيري بعد از انقلاب يک سري شعرهاي اجتماعي گفت که خيلي شنيده شد؛ اما او با شعر «کوچه» مشهور شد؛ کوچه‌اي که رمانتيک و شمال شهري است و ممکن است که هر کسي چندبار در آن فضا وارد شده و هجران ديده باشد. شريفي که کتابي درباره فريدون مشيري منتشر کرده است در توضيح دلايل ساده‌نويسي مشيري گفت: استادان دانشگاه معمولا خاستگاه نظري و ايدئولوژيک ندارند و اگر هم داشته باشند نمي‌توانند رو کنند. اين مربوط به گذشته نيست و امروز هم همين است. بالاخره اين افراد آن جرات و جسارتي را ندارند که نصرت رحماني، شاملو و فروغ داشتند و همين شد که هرگز از دانشگاه شخصيت برجسته‌اي در ادبيات معاصر پيدا نشد. حتي خانلري هم آن زماني که شعر «عقاب» را گفت هنوز استاد دانشگاه نشده بود. دانشگاه ما هنوز هم کلاسيک است و مشکل دارد و اين در شرايطي است که عمدتا نوابغ از پستوهاي تحقيرشده قرون بيرون مي‌آيند. وي ادامه داد: بعد از کودتاي 32 شعرها موتيف‌هاي يا بن‌مايه‌هاي هراس، مرگ و پوچي داشت و مشيري نيز اوايل دچار همين مسائل شده بود؛ اما کم‌کم خودش را بيرون کشيد و از آن فضاي ذهني نادرپور و توللي خارج شد و شعرهاي عاشقانه نوشت. همچنين شعرهايي از برتولت برشت را به شکل ريتميک و با وزن به نگارش درآورد. بسياري از شعرهاي مشيري شادي‌بخش و اميدوارکننده است اما خيلي مانند نصرت رحماني به لجن بو نمي‌کشد و شايد وجه تمايز او همين است. شما دقت کنيد که نصرت رحماني شعرهاي زيادي درباره کوچه گفته است؛ اما مردم در شعر به دنبال آرامش مي‌گردند و شايد همين باعث شد که مشيري روي موج بيفتد. مشيري تصويرهاي کدر کمتر دارد. صحبت درباره شعرهاي مشيري بسيار زياد است؛ براي مثال نادر نادرپور درباره شعر مشيري مي‌گويد: «او نوازنده‌اي است که روي يک سيم مي‌نوازد، ولي ماهرانه مي‌نوازد» يا عبدالحسين زرين‌کوب نيز درباره شعر مشيري گفته است: «بي آن که بازاري باشد، ساده است.» مقاومت در برابر شعر سپيد فريدون مشيري از جمله شاعراني بود که تا پايان عمر دربرابر شعر سپيد مقاومت کرد. او حتي در مقاله‌اي نوشت: «من شعر بدون وزن يا غيرموزون را شعر نمي‌دانم، که نثر بسيار زيبايي مي‌دانم.» او معتقد بود که با شکستن وزن ظرف شعر بزرگ‌تر مي‌شود و ما مي‌توانيم درباره موارد که در ظرف شعر کلاسيک جا نمي‌شوند، شعر بگوييم. فيض شريفي در توضيح اين مطلب نيز به ايبنا مي‌گويد: از ميان شاعران مطرح تنها کساني که شعر سپيد ننوشته‌اند، سايه، شفيعي‌کدکني و مشيري بودند. البته در بررسي اين سه نفر بايد توجه کنيم و ببينيم که آيا وزن بر شاعر تحميل شده است يا نه. اگر وزن بر شاعر تحميل نشده باشد و با خود موضوع، شکل و روايت حرکت کند، نتيجه شعر موفقيت‌آميز خواهد شد؛ درست مانند شعرهاي نيما که ديپلماسيون کلمات را رعايت کرده است؛ اما اگر در شعرهاي مشيري دقت کنيد، متوجه مي‌شويد که او يک التفاتي است از سبک‌هاي خراساني، نيمايي و عراقي. شما شعر کوچه را با دقت بخوانيد. او نوشته: «‌بي تو‌، مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم/ شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق ديوانه که بودم‌» حال اگر به قسمت آخر يک «ديوانه» ديگر اضافه مي‌کرد و مي‌نوشت «‌شدم آن عاشق ديوانه‌ي ديوانه که بودم» شعر نيمايي تبديل به مثنوي مي‌شد. بنابراين او يک کلمه يا سطر را برمي‌دارد و جابه‌جا مي‌کند و شعر نيمايي مي‌شود. به نظر من اين شعر نيمايي نيست. او ادامه مي‌دهد: مشيري سعي مي‌کند رديف، وزن و قافيه را بياورد و تنها يک کلمه را جابه‌جا مي‌کند. او يکي از پرفروش‌‌ترين شاعران ماست که کاملا حرفه‌اي است؛ دنيا دنبال فرماليست است اما او زبان بازي نکرد و معتقد بود که شعر بايد پيام داشته باشد و به‌رغم اينکه همه مي‌گويند بهترين شعر او «کوچه» است، به نظر من بهترين شعر او «‌نمازي از شکايت» است. شعري که 6 بندي که يک حالت نمايشي دارد و نيمايي کامل است؛ اما متاسفانه اين شکايت ديده نشده است. شناخت موسيقي شايد يکي از معضلات امروز شعر ما نبود موسيقي کلام در شعر باشد مشکلي که سرمنشا آن به عدم شناخت کافي شاعران به موسيقي برمي‌گردد؛ اما مشيري شعر را خوب مي‌شناسد، با دستگاه‌هاي موسيقي آشنايي دارد و شايد به همين دليل است که توانست نظر خسروي آواز ايران، محمدرضا شجريان، حسين عليزاده، فرهاد فخرالديني را به خود جلب کند. شناخت و علاقه او به موسيقي در سال‌هاي پيش از انقلاب به حدي زياد بود که علاوه بر حضور در دفتر شوراي موسيقي راديو برنامه‌هاي بسيار زيادي را نيز براي راديو آماده و پخش کرد. مشيري از شعر چه مي‌خواهد؟ مشيري به دنبال آرام کردن خود است و شعر را بهترين دارو و درمان مي داند. شايد به همين دليل است که ساده مي‌نويسد، دنياي شعرهايش مثل سهراب زيباست اما مانند او مورد هجمه قرار نمي‌گيرد. دنياي او در برخي مواقع چنان به سهراب نزديک مي‌شود که تفکيک شعر اين دو از هم کار بسيار سختي مي‌شود: «در زميني که ضمير من و توست/ از نخستين ديدار/ هر سخن، هر رفتار/ دانه‌هايي‌ست که مي‌افشانيم/ دانه‌ها را بايد از نو کاشت» او نگاه مي‌کند که در حال حاضر چه چيزي مي‌خواهد. او شعرهايي عاشقانه، سياسي، اجتماعي دارد و اين نشان مي‌دهد که درگير موضوعي يا سبک خاصي نشده است. مشيري خودش را رها کرده و هر چه دل تنگ مي‌خواهد مي‌نويسد؛ چراکه در جايي مي‌گويد: «من با زبان شما حرف مي‌زنم.» ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره