برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

«یکی بود...یکی نبود» روایت زاهدی که ایمانش را به خلیفه فروخت

منبع
ايرنا
بروزرسانی
«یکی بود...یکی نبود» روایت زاهدی که ایمانش را به خلیفه فروخت

ايرنا/ سيد مهدي شجاعي را بايد پدر ادبيات آييني دانست. او هم به جهت تقدم در اين گونه و هم به جهت گستردگي مخاطب و قالب هاي متفاوت در اين سبک از سرآمدان نويسندگان ۴۰ سال اخير است.

شجاعي براي همه گروه هاي سني و در انواع ادبي داستان کوتاه، داستان کودک و نوجوان، داستان بلند، رمان، نمايشنامه، فيلمنامه، ترجمه و شرح ادعيه و متون معرفتي قلم زده است.

يکي بود... يکي نبود هم که در همين مسير براي گروه سني نوجوان تاليف شده است بازآفريني يکي از داستان هاي تاريخي است که توجه ويژه به لقمه حلال و روزي پاک را مضمون قرار داده و با زباني شيرين و در قالب داستاني امروزي اهميت اين معنا را براي گروه سني مخاطب به تصوير کشيده است.

کتاب اينگونه آغاز مي شود: صداي در را که شنيد دلشوره و نگراني اش بيشتر شد.

با خودش فکر کرد نکند باز همان ها باشند چرا دست از سرم بر نمي دارند؟

از جان من چه مي خواهند؟

چند بار بگويم نه؟

آدم دين و ايمانش را که نبايد فداي دنيا کند ...

شايد هم آنها نباشند شايد مشکلي براي کسي پيش آمده باشد

بنابراين آستين هايش را که براي وضو بالا زده بود پايين کشيد و بطرف در رفت.

بله خودشان بودند ماموران خليفه با لباس هاي رسمي 

و به نشانه احترام تا کمر خم شدند و سلام کردند 

ولي از چشم هايشان پيدا بود که آدم هاي راستگو و درستکاري نيستند به اين دليل احترام مي گذارند که به آنها دستور داده شده

شريک به آرامي جواب سلامشان را داد

منتظر بودند که شريک به خانه دعوتشان کند اما او از آنجا که دوست نداشت پاي هيچ آمدم ظالمي به خانه اش باز شود پرسيد بله کاري داشتيد...

داستان پيرامون «شريک بن عبدالله نخعي» از مردان زاهد و پرهيزگار شهر و مورد اعتماد همه است که با وسوسه هاي حقوق زياد خليفه به سمت حرام سوق مي يابد.

پس از به دام افتادن کامل شريک حقوق او به تدريج کم مي شود تا صداي اعتراضش بلند مي شود و در پاسخ مي شنود: مگر شما چه حقي داريد که به شما نمي دهيم؟ اصلا مگر شما به ما گندم فروخته ايد که حقتان را مي خواهيد؟ با اين حرف شريک بر خود لرزيد دلش به درد آمد، ياد آن همه ايمان و تقواي گذشته خود افتاد اکنون که براي گرفتن حقوق از دربار خليفه التماس مي کرد. اشک در چشمانش جمع شد، سرش را به زير انداخت و گفت : نه من به شما گندم نفروختم من دين و ايمانم را به شما فروختم... (صفحه ۴۱ )

تصويرگري يکي بود...يکي نبود بر عهده صديقه احمدي بوده است.

اين کتاب مصور ۴۶ صفحه دارد و در يکهزار نسخه از سوي انتشارات نيستان با قيمت ۶۸ هزار تومان وارد بازار شده است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره