برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

چند شعر که در عصر شعر «آقا مرتضی» خوانده شد

منبع
تسنيم
بروزرسانی
چند شعر که در عصر شعر «آقا مرتضی» خوانده شد

تسنيم/عصر شعر «آقا مرتضي» با حضور جمعي از شاعران در نخلستان اوج برگزار شد، در اين مراسم ياد و خاطره شهيد آويني گرامي داشته شد.

عصر شعر «آقا مرتضي» به‌همت سازمان هنري رسانه‌اي اوج عصر ديروز در نخلستان اوج برگزار شد، در اين نشست جمعي از شاعران برجسته کشور به شعرخواني پرداختند.

ميلاد عرفان‌پور، نخستين شاعري بود که براي شعرخواني به‌روي صحنه دعوت شد. او پيش از خواندن شعر خود گفت: امروز سروده‌اي را تقديم مي‌کنم که 7ـ8 سال پيش درباره شهيد آويني سرودم. خاطرم هست اين شعر را به‌پيشنهاد آقا محسن صفايي فرد آماده کردم.

بخوان سرود عروج جان‌ها را/ حکايت رزم پهلوان‌ها را

دلم گرفته چرا نمي‌خواني/ روايت فتح آسمان‌ها را

قلم به دست تو خو‌ گرفته/ ز‌ نام تو آبرو گرفته

قلم کنار تو گريه کرده/ به ‌گريه‌هايت وضو گرفته

تويي که چشم از خدا نبستي/ تويي که با واژه، بت ‌شکستي

تو سوره عشقي ‌و شگفتا/ که آيه آيه به خون نشستي 

تو چشم بيدار آسماني/ نبرد ما را تو ديده‌باني

به هم بزن خواب بي‌غمان را/ که بانگ چاووش کارواني

تو وارث غم، تو راوي دردي/ تويي که تاب ستم‌ نياوردي

تو عابر کوچه‌هاي خرمشهر/ تو مرد شبگرد بشاگردي

چه سوزهايي که در صدايت بود/ چه رازهايي به چشم‌هايت بود

تو همدم خان‌گزيده‌ها بودي/ هزار ني‌نامه در نوايت بود


صداي مردم! صدا بزن ما را/ صدا بزن خفتگان دنيا را

تو زنده‌اي تا روايتت زنده ست/ صدا بزن راويان فردا را

الهام نجمي شاعر ديگري بود که غزلي را تقديم به سيد شهداي اهل قلم کرد.

روايت کرد چشمانت شکوه شيرمردان را
عبور کوه‌هاي غيرت و مردان ايران را

نگاهت راوي فتح طلوع صبح سنگرهاست
شهادت داد قلبت روزهاي سخت طوفان را

بگو از اشک‌هاي سرخ، از سجاده‌هاي عشق
بگو از سبزپوشاني که دانستند باران را

بيا تفسير کن از آيه‌ها صبح شهادت را
از آويني که آرامش دهد غوغاي اين جان را

ببين ماييم و دنيا، روزهايمان غرق در غفلت
شقايق کو نشانت فتح کن فصل زمستان را

مصطفي محدثي خراساني شاعر برجسته کشور در بخش ديگري از اين مراسم براي شعرخواني در توصيف شهيد آويني دعوت شد. او شعر معروف خود براي آقا مرتضي را خواند:

خورشيد اگر به مهر تابنده شده است
و از عطر بهار شهر آکنده شده است

تغيير نيامده ست در ليل و نهار
ذرات تو در جهان پراکنده شده ست

داغي که تويي، شکوفه جانم باد
دردي که تويي هميشه درمانم باد

ليلاي شما شکوه باراني عشق
مجنون شما جزيره جانم باد

***

پس از آن وقفه که افتاد به گلچيني‌ها 
آسمان مي‌نگرد باز به پاييني‌ها 

سينه‌ها باز گرفته است هواي شب قدر
چه‌کسي گفت زمين مانده و نفريني‌ها؟

ياد بادا شب پرواز پرستونفسان
از افق تا به افق شهپر شاهيني‌ها 

همتي بدرقه راه کن اي شوق حضور
تا سبک پر بکشيم از دل سنگيني‌ها

آسمانا پس از اين هم به خدا خواهي ديد
بال در بال پرستويي «آويني‌ها»

در ادامه نوبت به علي‌محمد مؤدب رسيد تا شعرخواني کند. او قبل از خواندن شعرش با اشاره به کتابي که اشعار شاعران درباره شهيد آويني را گردآوري کرده است، گفت: سال 90ـ91 اين توفيق را داشتم که کتابي را گردآوري کنم و در آن شعرهايي را که درباره آقا مرتضي گفته شده است بياورم. اين کتاب که نامش «عيد خون» است، توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و حاوي اشعاري است که استاد معلم، آقاي يوسفعلي ميرشکاک، شهيد احمد زارعي، آقاي محدثي خراساني و... درباره آقا مرتضي گفتند. نکته مهمي که وجود دارد اين است که کيفيت ادبي شعرهايي که درباره شهيد آويني گفته شده است، بسيار بالاست. شايد بتوان گفت درخشان‌ترين شعرهاي انقلاب اشعاري است که درباره آقا مرتضي گفته شده است. شايد اين موضوع به‌دليل تأثير شگرفي باشد که او در هنر انقلاب اسلامي و هنرمندان داشته است.

وي اضافه کرد: وقتي اشعار بزرگان را مرور مي‌کردم احساس کردم که به آن شعري که ارادتم را به شهيد نشان دهد، هنوز نرسيدم. اگرچه در اين مجموعه شعر بلندي دارم که مناسب اين مجلس نيست و به‌جاي آن يک شعر کوتاه با همين حال‌وهوا مي‌خوانم.

خواب و بيدارم، روي اين الاکلنگ انگار ساليان سال با خودم تنها

روز و شب سرگرم اين بازي، روز و شب مشغول اين کارم

اي شبيه خواب، اي بيداري موعود

کي تو مي‌آيي به خوابم؟ سي، چهل پنجاه؟

کي؟ کجا؟ تا چند بشمارم؟

چه صلاحي است به‌جز غرق عسل، جان دادن

بين ياد و تو و برباد شدن، مختار بودن

سيده فرشته حسيني، بانوي شاعر ديگر مهمان اين جلسه بود که براي شعرخواني دعوت شد. او شعر اول را به شهيد آويني تقديم کرد و شعر دوم خود را چراغ راهي براي پيروان آن شهيد دانست.

بخوان از صبح، از فردا که شب عزم سفر دارد

از آن سياره رنجي که از داغت خبر دارد

روايت کن شکوه فتح ياران شهيدت را

که شايد بغض غربت از گلويت دست بردارد

چها ديدي در آن شب‌هاي گرم کربلاي5

که جان خاطراتت شرح‌حالي شعله‌ور دارد

به‌پا کرده است بانگ الرحيل‌ات، در زمين شوري

دلم با هر تپش انگار سوداي سفر دارد

قلم در دست رفتي و پس از کوچ غم‌انگيزت

جهان واژه‌ها در سوگ تو چشمان تر دارد

***

ستاره‌ايم و در انديشه شهاب شدن

در آستانه صبحيم و آفتاب شدن

و کلمه کلمه شکوه و خروش و ايثاريم

که چيست عاقبت کار ما کتاب شدن

نداشتيم دمي خواهش از کسي و رواست

که ترس در دلمان نيست از جواب شدن

به‌وقت معرکه‌ها تشنه مواجهه‌ايم

خوش است در صف جان‌برکفان، حساب شدن

اگر نهايت گلهاست مرگ و پژمردن

چه حسن عاقبتي بهتر از گلاب شدن

خوشا شبيه شهيدان فناشدن در عشق

چراغ روشن فرداي انقلاب شدن

مرتضي اميري‌اسفندقه در بخش ديگري از اين عصر شعر، شعرخواني کرد. او ضمن تحسين شعر مصطفي محدثي خراساني گفت: هميشه آدم‌هاي بزرگ و خواستني شعرهاي عزيز و زيبا هديه مي‌دهند. يکي از آنها همين شعر عزيزي است که آقاي محدثي خراساني در توصيف آقا مرتضي آويني سروده است، شعري که 5 بيت آسماني دارد، با آسمان آغاز مي‌شود و با آسمان تمام مي‌شود. در تمام بيت‌هاي آن «پرواز» وجود دارد. اين شعر خوب است چون همه شهيدان خوب‌اند. شهادت خوب است و خوب‌تر از آن اين است که براي اين خوبان شعر خوب سروده شود، شعري برخاسته از دل، با اعتقاد و اعتماد. شعري که واژه‌ها در آن مأموريت و مسئوليت دارند، جانباز‌اند، رزمنده‌اند.

خاموش، دلشکسته، متين، باوقار بود

يادش‌به‌خير باد، چه شب‌زنده‌دار بود

آرامشي به‌پاکي يک صبح زود داشت

از روستاييان سرِ چشمه‌سار بود

گلها براي ديدن او چانه مي‌زدند

هم‌صحبت نسيم، رفيق بهار بود

آرام و نرم زمزمه مي‌کرد و مي‌گريست

از نسل جويبار، خود جويبار بود

انگار از ظهور ضحي اطّلاع داشت

چشم‌انتظار بود که چشم‌انتظار بود

بگذار تا که حق سخن را ادا کنم

بوداي نفس کشته‌ي اين روزگار بود

علي داودي، آخرين شاعري بود که در اين عصر شعر به شعرخواني پرداخت. او قبل از خواندن شعر خود گفت: درباره شهيد آويني شعر داشتم و در همان کتابي که آقاي مؤدب فرمودند به چاپ رسيده است اما امروز نمي‌دانم چگونه شد، شعري تازه سرودم که مي‌خواهم آن را در اين جلسه بخوانم.

اين طرف آب و نان، آن طرف انتخاب است

آن طرف آسمان، جان تو شور پرواز دارد، عقاب است

از کدامين رود مستي، از کدامين چشمه سيراب هستي

مثل دريا دل‌آرام جان در شتاب است

ناگهان آن صدا بود، بانگ بيدارباش تو در کربلا بود

کربلا قصه تو، کربلا شرح احوال ما

کربلا قصه انقلاب است

نه، تو را زخم شمشير دشمن نکشته است

زندگي جان مرد آشنا را عذاب است

آه از روزهاي پس از تو نشسته، شکسته

کو زباني راوي فتح باشد حال مستان خراب است

اين طرف عقل و ترديد، آن طرف عشق و اميد

انتخاب تو اي دل کدام است،

روز و شب استخاره استخاره

خير باشد ...

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره