logo

شاعرانه/ "پرنده" از محمد علی بهمنی

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
شاعرانه/ "پرنده" از محمد علی بهمنی

آخرين خبر/  ( پرنده )
گرفتم‌و دستِ قفس ندادم
پرنده‌رو که‌چشم توچشمِ من داشت
پرنده‌اي‌که: با پَرِ شکسته
بازم دلش هواي پَر‌ زدن داشت

ترسيده بودو باورش نمي‌شد...
گرفتمش...تا‌که امونش بِدم
زخم‌شو با اشکِ چِشَم بشورَم
تا جون بگيره...آب‌و دونِش بِدم

نميدونم چه حسي اون بمن داشت
اما اتاقِ من اتاقِ اون بود
اتاق که نه...يه قفسِ بزرگتر
که قدِ دلتنگيِ هر‌دو مون بود

گاهي‌که دلتنيگي‌ها‌مو مي‌خوندم
او‌نم يادِ حال‌و هواش مي‌افتاد

ميخواس بخونه‌...نمي‌تونس اما
انگاري بغضي تُو صداش مي‌افتاد

يه‌صبحِ‌زود رو‌ پشتِ‌بومِ خونه...
بوسيدم‌و پَرِش دادم دوباره
پرنده رفت...اما...‌هنوز اتاقم
مثلِ خودم ...حال‌و هواش‌و داره.

mohamadali.bahmani

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره