نیما جاویدی؛ حرفهای و کاردرست
آخرين خبر/ کارگرداني که تنها با ساختن دو فيلم بلند به چنين جايگاهي در سينماي دهه ۹۰ ايران رسيده است، حتما تواناييهاي زيادي دارد.نيما جاويدي نام شناخته شده و امتحان پسدادهي اين روزهاست.حالا با فيلمنامه مشترکش با مجيد مجيدي براي «خورشيد» ميتواند فرصت درخشيدن در مجامع بين المللي را هم داشته باشد.
جاويدي با «ملبورن» هم جشنوارههاي متعددي را تجربه کرده بود. فيلم اولش نقدهاي متفاوتي را دريافت کرد. اثري با تيمي حرفهاي که به خاطر شباهتش به آثار فرهادي مورد قضاوتهاي متفاوتي قرار گرفت. در اين فيلم کارگرداني جاويدي از فيلمنامهنويسياش جلوتر است. تجربه حضور در يک آپارتمان و ارائه ميزانسنهاي متفات در راستاي روايت کار بسيار سختي است. مسأله فيلم در شخصيت پردازي و توزيع نامتناسب اطلاعات در راستاي رويداد مرکزي بود. با اين وجود ملبورن بسيار ديده شد. جاويدي با درس گرفتن از تجربه اول در گام دوم به يک بلوغ رسيد.
«سرخ پوست» شبيه هيچ فيلم ديگري در سينماي ايران نبود. باز هم تجربه کار در محيط بسته در راستاي قصهاي که روح بسيار از فيلمهاي تاريخ سينما را احضار ميکرد، با يک نويد محمدزاده کاملا متفاوت فيلمي نو را به سينماي ايران معرفي کرد. طراحي صحنه، نگاه درست به لوکيشن در راستاي بروز منويات کاراکتر اصلي، ميزانسنهاي بيانگر و بافت تصويري فيلم که به آثار جهاني پهلو ميزد، تماشاگران را جلب کرد. قصه پرکشش که سويههاي روانشناسانه داشت، دست روي نقاط تاريک روان ميگذاشت. احمد سرخپوست و سرگرد جاهد دو روي يک سکه بودند. سرخپوست مانند يک سياهي ناديدني زير چوبه دار ( نمادي از عدالت قراردادي) پنهان شده بود تا جاهد با درون خود و جهان پيرامونش آشنا شود. چرخش نهايي کاراکتر اصلي در پايان از منظر روانشناسي کاملا درست بود و شايد از منظر فيلمنامه ميتوانست با پرداخت روايي مناسبتري روي دهد.
با اين وجود «سرخ پوست» يکي از بهترين فيلمهاي سالهاي اخير سينماي ايران شد. فيلمي که در قالب داستاني نمادين با احترام به سليقه مخاطبانش سينما، را رعايت کرده بود.
نيما جاويدي با سه فيلمنامه و دو فيلم نشان داده که ميتواند در ژانرهاي متفاوتي هنر خود را نشان دهد. سينماگري حرفهاي که در مرز سينماي بدنه و متفاوت حرکت ميکند و توانسته طيفهاي متفاوتي از تماشاگران را در دهه ۹۰ به سوي نگاه و جهانبينياش جذب کند.
بهنام شريفي