حواشی خداحافظی «اصغر فرهادی» از سینمای ایران؛ او تمام نشده است
سینما دیلی/ با انتشار گفتگوی فرهادی با نشریه لوموند درباره شرایط کار در ایران و اینکه فعلا فیلمی در ایران نخواهد ساخت، انواع و اقسام تحلیلها منتشر شد. از اینکه او تمام شده تا اینکه بعد از حواشی حقوقی «قهرمان» اعتبار بینالمللی اش را از دست داده!
نه اینکه فرهادی در این سالها اشتباهی نداشت، احتمالا خودش هم قبول دارد که حواشی «قهرمان» را میشد خیلی بهتر مدیریت کرد تا به آن پرونده مفصل نیویورکر نرسد یا با مسئله خروج گلشیفته فراهانی که شاید باید برخورد دیگری میکرد. اما نتیجهگیری از آن روزهای پرحاشیه به این گزاره که «فرهادی تمام شده» متنهی نمی شود و دلیلش را از چهار زاویه میتوان بررسی کرد:
اول در مورد نیویورکر باید گفت اینکه با یک نشریه روشنفکری آمریکایی طرفیم دلیل بر علیهالسلام بودنش نیست. اگر تاریخ رسانه را بشناسید، فرهادی نه اولین و نه آخرین کسی است که درگیر رویکرد رادیکال نیویورکر در کوبیدن روشنفکران و افراد معروف دنیای سرگرمی شده. همین چند ماه پیش مقاله «حقایق احساسی» درباره کمدین هندی الاصل حسن منهاج کار را به جایی رساند که منهاج مجبور شد متن نامه نگاریها و ایمیلهایی که حقیقت سنجهایی نیویورکر آشکارا در مقاله مذبور نادیده گرفته بودند را منتشر کند تا ثابت کند تمام خاطرات اجراهای کمدیاش بر خلاف ادعای نیویورکر دروغ نبوده!
دوم مسئله هویت خود فرهادی در بالا و پایین تاریخ است، فیلمسازی که کارش را با نوشتن فیلمهای قدرتمندی برای «ابراهیم حاتمی کیا» و «مسعود کیمیایی» در سینما شروع کرد، پس از چند فیلم کم کم لحن خودش را پیدا کرد. تغییر از لحن کلاسیک، رومانتیک و احساسی «رقص در غبار» و «شهر زیبا» به لحن مدرن و رئال و مینیمال «چهارشنبه سوری»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» خود نشانه توانایی بالای فرهادی در سازگاری با تغییرات زمانه خود است. پس چرا نمی شود باور کرد که در این روزها او بتواند یکبار دیگر این بار به شکلی دیگر خود را دچار دگرگونی کند؟
سوم ماهیت سینمای امروز ایران است. سینمایی که حتی اگر تلاطمات سیاسی سالهای گذشته را نداشت، بسیار بی رمقتر، ورشکستهتر و صدالبته پرسانسورتر از سالهای قبلش شده. بلایی که به سر فیلمسازان پس از فرهادی (مثالش روستایی و سیدی) آمده گویای وضعیتی است که ایجاد شده تا سینمای اجتماعی ایران را به فلاکت کامل برساند. پس چه دلیلی برای بازگشت به این سینما وجود دارد؟
بخشی از یادداشتی از علی ملاصالحی