خاطرات خانم منشی پزشک مشهور ایرانی
شهربانو/ فاطمه صلاتش پور منشی دکتر مرتضی شیخ در دهه سی با انبوهی از خاطرات ناگفته مشهد قدیم بود که کمتر از او نوشتیم
مدتها بود به دنبال فاطمه صلاتشپور و خاطراتی بودم که هفت سال پیش برایم تعریف کرده بود اما باخبر شدم مدتی پیش در بیخبری ما درگذشته است. به همین دلیل، گوشهای از خاطرات ناب او را از دکتر مرتضی شیخ و کوچه سرشور و مشهد قدیم که در مصاحبهاش با شهرآرا گفته بود مرور میکنم.
منشی دکتر شیخ
شوهرش در داروخانه شمس که یکی از داروخانههای معتبر مشهد در دهه سی محسوب میشد نسخه خوان بود. به همین دلیل، یک روز به بانو صلاتشپور پیشنهاد داده بود یک هفته به مطلب دکتر شیخ که هر روز مراجعان زیادی داشت و در خوشنامی شهره خاص و عام بود کمک کند. همین آغاز کار او شده بود. خودش اینگونه میگفت: آن زمان با اینکه خیلی مرسوم نبود خانمها کار خارج خانه انجام دهند، مردم از اینکه من کمک حال دکتر بودم رفتار بسیار خوب و محترمانهای داشتند. آمپول میزدم و کارهای جانبی مطب را انجام میدادم. کار مریضها را راه میانداختم و به همراه دکتر شیخ به خانه بیماران میرفتم.
حسابدار دکتر شدم
اگرچه قدیمیترهای مشهد آن مطب خاص را به یاد دارند که پزشکش برای ویزیت پولی دریافت نمیکرد و زندگی ساده دکتر بر کسی پوشیده نیست، بانو صلاتشپور پس از مدتی حسابدار دکتر هم میشود و با اینکه سواد چندانی نداشته است، کارش را انجام میدهد: میزی چوبی وجود داشت که بیماران در کشویش را باز میکردند و هر کسی هرقدر دوست داشت داخلش میانداخت. این مبلغ میتوانست یک قران یا 10 شاهی باشد. دکتر یک بشقاب هم داشت که شببهشب پولهای خرد را داخلش میریخت و در آب میجوشاند و الکل میزد زیرا آن زمان بیماریهای واگیر زیاد بود. بعضیها که پول نداشتند، برای آبروداری سر لیموناد داخل کشو میانداختند تا فقط صدا کند. من یا دکتر هرگز به صورت بیماران نگاه نمیکردیم. گاهی تعداد سرنوشابهها بیش از سکهها میشد!فاطمه صلاتشپور بیست سال در کنار دکتر شیخ به بیماران خدمت کرد در حالی که مادر چهار فرزند بود و به گفته خودش از ساعت 6 صبح تا 12 شب در مطب حاضر بود زیرا از شهرهای اطراف نیز بیماران به مشهد میآمدند. اهالی قدیم کوچه سرشور او را بهخوبی به خاطر دارند.دکتر مرتضی شیخ در سال 1355 پس از چند سال بیماری درگذشت و در کنار پنجره فولاد امام رضا(ع) دفن شد و بانو صلاتشپور 45 سال بعد با انبوهی از خاطرات ناگفته از دنیا رفت.
نویسنده: حمیده وحیدی