روزنامه شهروند/ صبح جمعه تا چشمم را باز کردم گوشي را برداشتم تا پيامهاي رسيده را بخوانم. ديدم دوستي تو گروه دانشگاه پيام داده بچهها ممکنه گلريزان کنيد و مبلغ جمع شده را به حساب من کارت به کارت کنين؟ نگران شدم. از دوستي که با او صميمي تر بود پرسيدم براي بهنام مشکلي پيش آمده؟ گفت بله. ضايعه بزرگي رخ داده. آخر هفته با خودروي خودش رفته بود مشهد ديدن پدر و مادرش. ديشب که بنزين گران شد بهنام حساب کتاب کرد ديد با مصرف صدي 10 ليتر ماشينش براي برگشت به تهران و طي نهصد کيلومتر مسير بايد دو ميليون و هفتصد هزار ريال پرداخت کند که با توجه به آخر ماه بودن و حقوقي که ميگيرد براي زندگي او بحران محسوب ميشود. دوست ديگري گفت: کمي صبر کنه همه چيز حل ميشه. چهارتا صفر را برميدارن و اون وقت فقط با پرداخت 270 ريال ناقابل به تهران برميگرده.
قبلا در يکي از شهرها گفته شده بود هرکس ميخواهد کنسرت برود بايد از آن شهر برود يک شهر ديگر، کنسرت ببيند و برگردد. حالا شما با اين دستورالعمل و اين قيمت جديد بنزين حساب کن قيمت تمام شده يک بليت کنسرت براي يک شهروند آن شهر چقدر تمام ميشود؟
و رفيقي ميگفت اين گراني بنزين تاثير بسياري بر ورزش کشور خواهد داشت و به زودي قهرماناني در ورزش دو وميداني به ويژه در رشتههاي ماراتن و سرعت رشد يافته و شکوفا ميشوند. چون با اين قيمت بنزين احتمالا خيلي ها بايد صبح ها به جاي اين که سوار ماشين شوند تا محل کارشان بدوند.
غروب جمعه جايي مهمان بوديم. صاحبخانه به پسرش گفت باباجان شما به نظر مياد مريض باشي. فردا نرو مدرسه. پسر گفت اما من که خوبم. ميرم . پدر گفت: رو حرف من حرف نزن. شما مريضي و نبايد بري مدرسه. پسر دوباره اصرار کرد که از درسهايش عقب ميافتد و بيماري هم ندارد .پدر عصباني شد و گفت : ميگم نبايد بري بگو چشم. برو تو اتاقت ببينم. وقتي پسر با چشم گريان رفت به پدر گفتم وقتي حالش خوبه چرا ميگي نرو؟ پدر گرامي جواب داد: چون هرچه حساب ميکنم پول بنزيني که بايد هر روز او را ببرم مدرسه و بياورم به قدري زياد است که بنشيند تو خانه و برايش معلم خصوصي بگيرم ارزانتر تمام ميشود. حالا فهميدم چرا بعضي ها براي تحصيل فرزندانشان تصميم گرفته بودند خودشان مدرسه بزنند.
و شايع شد شب گذشته در نقطهاي از کشور، خانواده عروس خانم به عنوان مهريه تقاضاي 14 سکه بهار آزادي و صد ليتر بنزين داشتند. آقاي داماد هم گفته بود به جاي 14 سکه 140 سکه ميدهم اما تهيه بنزين از توان من خارج است.
اين هايي که دنبال تاريخ تولدهاي لاکچري بودند احتمالا با نرخ جديد بنزين، اين ماده را هم لاکچري اعلام کرده و به زودي در مهمانيهاي کلاس بالايشان بنزين لاکچري به عنوان نوشيدني خواص سرو خواهد شد. ديروز ظهر دوستي گفت بريم رستوران غذا بخوريم؟ با ماشين آمد دنبالم و رفتيم. رستوران گراني هم بود. وقتي غذا تمام شد هرکاري کردن دونگ خودم را بدهم قبول نکرد که نکرد. تشکر کردم و خداحافظي. يکهو يقه مرا گرفت و گفت: مرد حسابي غذا مهمان من بودي. دونگ بنزينت خيلي ميشه. اون را که بايد بدي.
شهرام شهيدي
بازار