برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. جذاب ترین ها
دیدنی-خواندنی

داستانک/ "وقتی همه چیز عادی می شود" نوشته سروش صحت

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستانک/ "وقتی همه چیز عادی می شود" نوشته سروش صحت

آخرین خبر/ راننده تاکسی مسن بود. من با زن و مردی که میانسالی را رد کرده بودند عقب تاکسی نشسته بودیم. هیچ کس در تاکسی حرف نمی زد. پسر جوانی گفت: «مستقیم» و جلو نشست. به محض نشستن شروع به حرف زدن کرد. «عجب هوایی شده... تو زمستون یه هفته بارون نیاد دیگه نمیشه نفس کشید.» کسی چیزی نگفت. پسر جوان گفت: «میگن اهواز هواش از اینجام ناجورتره.» باز کسی چیزی نگفت.  پسر جوان گفت: «دیروز صبح عجب والیبالی بود... من که داشتم سکته رو می زدم...» و چون باز هم کسی حرفی نزد خودش ادامه داد: «ایتالیا خیلی قوی یه ها، بردنش شوخی نیست.» موبایل پسر زنگ زد، پسر جوان گوشی را برداشت. «جونم... دارم میام... ترافیکه... مگه ساعت چنده؟ پنج دقیقه دیر کردم... پنج دقیقه که دیگه این حرفا رو نداره... دارم میام.» پسر جوان تلفن را قطع کرد و گفت: «این خانوما چرا اینجورین؟... ترافیک تهرون و که دیگه همه می دونن» پسر برگشت و نگاهی به ما که عقب نشسته بودیم انداخت. بعد به راننده نگاه کرد و مدتی چیزی نگفت. کمی بعد پرسید: «راستی از ژنو چه خبر؟» کسی جوابی نداد. پسر گفت: «چرا هیچ کس اینجا حرف نمیزنه؟» باز هم کسی جواب نداد. پسر دوباره به ما نگاه کرد بعد رو به راننده گفت: «آقا وایسا من پیاده می شم.» راننده حرف نزد و به حرکت ادامه داد. پسر که ترسیده بود، گفت: «میگم نگه دار... نگه دار... شماها زنده نیستین... مردین» راننده نگه نداشت. پسر در را باز کرد و خودش را از تاکسی بیرون انداخت. راننده رفت... بعد از چند دقیقه راننده توی آینه به ما نگاه کرد و لبخند زد. زن میانسال گفت: «چون به حرفاش جواب نمی دادیم، فکر کرد مردیم.» راننده گفت: «نه چون تعجب نمی کردیم فکر کرد مردیم.»
مردی که پهلوی من نشسته بود گفت: «ما مردیم».‌

برگرفته از sehat_story

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره