ماجرای دختر 17سالهای که عروس را به آتش کشید
خراسان/ فریب مردی متاهل را خورده بود و با باور عشقی خیابانی، کاخ آرزوهایش را در کارگاه خیال نقش میزد اما ناگهان تار و پود زندگی درهم پیچید و از او قاتلی ترسناک ساخت.
شانزدهم شهریور دختر نوجوانی با مراجعه به شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه پروندههای جنایی) خود را تسلیم قانون کرد و پرده از راز وحشتناک سوختن عروس جوان در شعلههای آتش برداشت و به قاضی صادق صفری اظهار کرد: حدود سه ماه قبل در منزل جوان 21 سالهای بودم که با او از طریق ارتباط تلفنی آشنا شدم. «هادی» متاهل بود و با نامزد 27 سالهاش اختلاف داشت. آن روز «خدیجه» (مقتول) هم در خانه پدر شوهرش بود که در یک ساختمان زندگی میکردند. وقتی عروس جوان متوجه ارتباط بین من و هادی شد از من خواست تا زندگی او را متلاشی نکنم چرا که او مدعی بود هادی را دوست دارد. ولی هادی از طریق من نامزدش را تحقیر میکرد که قصد ازدواج با مرا دارد و این گونه او را در تنگنای طلاق قرار داده بود. به همین خاطر مشاجرهای بین من و عروس جوان شروع شد و به توهین و ناسزا کشید که در این هنگام من دچار خشم آنی شدم و با ریختن ظرف حاوی بنزین بر پیکر عروس جوان، او را با فندک به آتش کشیدم و بعد هم او را با هادی به بیمارستان رساندیم که من از آن جا فرار کردم.
به دنبال اعترافات صریح این دختر نوجوان، وی با دستور قاضی صفری به پلیس آگاهی منتقل شد و زیر نظر سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) مورد بازجوییهای تخصصی قرار گرفت تا این ماجرای وحشتناک واکاوی شود.
با گذشت چند ماه از صحنهای که «عروس جوان» را به آتش کشیده بود، هنوز هم در دنیای کودکانه سیر میکرد و باور نداشت دست به چه جنایت هولناکی زده است.
مرضیه، این دختر نوجوان که اواخر سال گذشته از منزل فرار کرده و با ادعاهای دروغین و هوسآلود مردی متاهل، درگیر ماجراهای تلخی شده بود، به سوالاتی درباره سرگذشت خود و این جنایت وحشتناک پاسخ داد.
وی که سه ماه دیگر وارد 17 سالگی میشود، اظهار کرد: وقتی کلاس نهم را قبول شدم معدلم 19.5 بود اما به درس و مدرسه علاقه زیادی نداشتم، با وجود این کتابهای سال دهم را گرفتم و نوبت اول را هم در امتحانات رشته انسانی قبول شدم ولی بعد از آن از خانه فرار کردم و ...
مرضیه افزود: حدود آبان ماه بود که با خودم گفتم مدتی به خانه خواهرم میروم که در چناران زندگی میکرد و بعد که شرایط بهتر شد به خانه بازمیگردم. حدود یک ماه در منزل خواهرم ماندم و پدر و مادرم نیز از این موضوع خبر داشتند اما بعد متوجه شدم که خواهرم به خاطر شوهرش خیلی معذب است. این بود که به طور ناگهانی تصمیم به فرار گرفتم و به مشهد آمدم در حالی که پدرم گفته بود در خانه خواهرت بمان و همان جا سر کار برو، ولی من نخواستم بیشتر از آن در خانه خواهرم بمانم.
وی ادامه داد: با دختری به نام «ن» از مشهد در فضای مجازی آشنا شده بودم. منزل آنها در بولوار رسالت مشهد بود. ابتدا با هم درباره برخی موضوعات مورد علاقه صحبت میکردیم تا این که به پی وی (صفحه خصوصی) او رفتم و با ارسال عکس و مشخصات با هم دوست شدیم. «ن» فرزند طلاق بود. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و او با مادرش زندگی میکرد. با وجود این، مادر او هم مخالفتی با حضور من نداشت چون خودش سر کار میرفت و «ن» در خانه تنها بود.
این دختر 17 ساله خاطرنشان کرد: زمانی که در منزل «ن» به سر می بردم یک روز با هم بیرون رفته بودیم که پلیس گشت انتظامی ما را در بولوار طبرسی شمالی دستگیر کرد. آن روز مادر «ن» آمد و او را تحویل گرفت و به خانه بازگشت اما پدر من که با تماس ماموران انتظامی به مشهد آمده بود به قاضی گفت که دخترم مرا اذیت میکند و به خانه نمیآید. من هم گفتم دوست ندارم به خانه خودمان بروم که در نهایت مرا به بهزیستی تحویل دادند و حدود یک ماه هم در بهزیستی بودم که بعد شرایطی پیش آمد که مرا آزاد کردند و دوباره به منزل دوستم رفتم تا این که با «هادی» آشنا شدم.
وی تشریح کرد: اردیبهشت امسال بود و من در مقابل آرامگاه خواجه ربیع سرگردان پرسه میزدم که «هادی» را دیدم و با یک لبخند شماره تلفن خودش را به من داد، من هم خیلی زود با او تماس گرفتم و این گونه روابط غیر اخلاقی ما با یکدیگر شروع شد. اول نمیدانستم متاهل است ولی زمانی فهمیدم که دیگر تحت تاثیر حرفهای عاشقانه او قرار گرفته بودم و نمیتوانستم او را فراموش کنم! من تشنه محبت بودم و او هم چنان از عشق سخن میگفت و به من ابراز علاقه میکرد که دیگر دلباختهاش شدم و به این عشق خیابانی ادامه دادم، چرا که «هادی» مدعی بود قرار است نامزدش را طلاق بدهد! و مراحل طلاق نیز تا آخرین امضا پیش رفته است ولی نامزدش به محضر نمیآمد تا آخرین امضا را پای برگه طلاق بزند!
مرضیه با بیان اینکه در این مدتی که بعد از قتل، فراری بودم هر شب با کابوسهای وحشتناک از خواب میپریدم، تشریح کرد: صحنهای را میدیدم که آن «عروس» در شعلههای آتش میسوزد و مرا صدا میزند! شبها از ترس بیدار میماندم.
وی در خصوص علت فرارش پس از حادثه سوزاندن عروس، گفت: بعد از آن که فقط به خاطر هیچ و کل کل ساده، «عروس» را با بنزین به آتش کشیدم، اهالی خانه هم آمدند و من با کمک «هادی» او را به بیمارستان بردیم که بعد از آن ترسیدم و فرار کردم اما عذاب وجدان رهایم نمیکرد. همواره با خودم میاندیشیدم حالا که زندگی یک زن جوان را به خاطر بیعقلی و یک عشق پوشالی نابود کردهام باید تاوان بدهم و بیشتر از این موجب رنج خانواده او نشوم.
این دختر 17 ساله خاطرنشان کرد: هنوز باورم نمیشود که دست به این جنایت ترسناک زدهام! خانواده «عروس جوان» حق دارند با من هر رفتاری بکنند.