تیتراژی که با «تلاوت قرآن» خاطره ساز شد/ یادگار «یوسف پیامبر(ع)»
مهر/ کارکرد تيتراژ چيزي شبيه به جلد کتاب است، که طراحش تلاش ميکند با انتخاب عناصر، فرمها و چينشها با کمک گرافيک و موسيقي مخاطبان يک اثر را در جريان موضوع قرار دهد. شرايطي که گاهي بسيار نکتهسنج، انديشمندانه و حساب شده پيش روي مخاطبان قرار ميدهد و گاهي هم به قدري سردستانه و از روي اداي يک تکليف اجباري ساخته ميشود که بيننده را از اساس با يک اثر تصويري دور ميکند.
آنچه در اين روزها بهانهاي شد تا بار ديگر رجعتي به کليدواژه «تيتراژ» داشته باشيم، بازخواني از ماندگارترين و خاطرهسازترين موسيقيهاي مربوط به برخي برنامهها و آثار سينمايي و تلويزيوني است که براي بسياري از مخاطبان دربرگيرنده خاطرات تلخ و شيريني است و رجوع دوباره به آنها براي ما در هر شرايطي ميتواند يک دنيا خاطره سازي کند. خاطره سازي که فرصت عيد و بهار و نوروز ۱۴۰۰ در روزهاي کرونايي ميتواند حداقل روح و ذهنمان را ببرد به سالهايي که حالمان بهتر از اين روزهاي پردردسر بود.
شرايطي که گروه هنر خبرگزاري مهر را بر آن داشت تا با بازنمايي و خاطره سازي رسانهاي از ماندگارترين تيتراژهاي تلويزيوني در ايام نوروزي منعکس کننده خاطراتي موسيقايي براي بينندگاني باشد که از نوروز و بهارش روايتي متفاوتتر از اين سالها دارند.
در چهارمين گام از اين روايتهاي رسانهاي، موسيقي تيتراژ سريال «يوسف پيامبر (ع)» به کارگرداني مرحوم فرجالله سلحشور و آهنگسازي پيمان يزدانيان انتخاب شده است. يک سريال بسيار پرطرفدار که سال ۱۳۸۷ با بازي مصطفي زماني، کتايون رياحي، محمود پاک نيت، جعفر دهقان، عباس اميري، جهانبخش سلطاني، رحيم نوروزي، مهوش صبرکن، ليلا بلوکات، الهام حميدي، پروانه معصومي و تعدادي ديگري روي آنتن شبکه يک سيما رفت.
داستان اين مجموعه از تولد حضرت يوسف آغاز ميشود. يوسف (ع) در کودکي روياي عجيبي ميبيند؛ رويايي که در آن، خورشيد و ماه و ۱۱ ستاره براي او به سجده ميافتند. حضرت يعقوب وقتي اين رويا را ميشنود به يوسف توصيه ميکند تا آن را از برادران خود پنهان کند. پس از چندي، برادران يوسف که به علاقه پدرشان نسبت به يوسف حسادت ميکردند، او را به صحرا برده، به چاه ميافکنند. سپس جريان بيرون آمدن از چاه و بازار بردهفروشان و دوران کودکي و جواني يوسف به تصوير کشيده ميشود. دوران زندان و سپس صدر اعظمي و حوادث قحطي و ملاقات برادران و پدر از ديگر موضوعات داستان است که به تصوير در ميآيد.
اما يکي از نکات مثبت و پرکششي که از همان ابتدا مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و همچنان نيز به عنوان يکي از خاطره سازترين ملوديهاي مرتبط با مجموعههاي داستاني تلويزيون به حساب ميآيد، موسيقي تيتراژ ابتدايي و انتهاي سريال «يوسف پيامبر» است که در واقع ترکيبي از تلاوت آياتي از سوره مبارک يوسف توسط کريم منصوري از قاريان بينالمللي کشورمان و موسيقي بيکلامي است که به دليل تسلط تکنيکي قاري روي مفاهيم آيات و نگاه دقيق و موسيقايي پيمان يزدانيان مخاطب و شنونده را به سريالي دعوت ميکند که بدون ترديد همچنان جزو رکوردداران پخش مجدد مجموعههاي تلويزيوني سيماست.
ملودي بسيار دلنشين که با قرائت آيات يک تا چهارم سوره مبارک يوسف آغاز ميشود، و پس از آن نمايش تم اصلي موسيقي سريال به بينندگان معرفي ميشود، آنچنان که همين ترکيب صوتي به قدري جذاب و گيراست که مخاطب متوجه تفاوتهاي موسيقايي تيتراژ يک سريال با آثاري از اين دست ميشود و خود را وادار ميکند که با همين موسيقي به سمت و سوي يک داستان جذاب قرآني در قاب تلويزيون بنشيند.
پيمان يزدانيان که از جمله آهنگسازان و نوازندگان صاحب سبک سينماي ايران بوده و آثارش همواره جزو محصولات مهم و غني موسيقي کشورمان چه در حوزه آلبوم و چه در حوزههاي ديگر به حساب آمدهاند.
يزدانيان تا کنون در فيلمهاي «لاک پشت» به کارگرداني علي شاهحاتمي، «باد ما را خواهد برد» به کارگرداني عباس کيارستمي، «بيگانگان» به کارگرداني رامين بحراني، «آب و آتش» به کارگرداني فريدون جيراني، «از کنار هم ميگذريم» به کارگرداني ايرج کريمي، «ايستگاه متروک» به کارگرداني عليرضا رئيسيان، «پرنده باز کوچک» به کارگرداني رهبر قنبري، «شبهاي روشن» به کارگرداني فرزاد موتمن، «فرش باد» به کارگرداني کمال تبريزي، «گاهي به آسمان نگاه کن» به کارگرداني کمال تبريزي، «رسم عاشقکشي» به کارگرداني خسرو معصومي، «سربازهاي جمعه» به کارگرداني مسعود کيميايي، «طلاي سرخ» به کارگرداني جعفر پناهي، «يک تکه نان» به کارگرداني کمال تبريزي، «مزرعه پدري» به کارگرداني رسول ملاقليپور، «چهارشنبه سوري» به کارگرداني اصغر فرهادي، «جايي در دور دست» به کارگرداني خسرو معصومي، «کارگران مشغول کارند» به کارگرداني ماني حقيقي به عنوان آهنگساز حضور داشته است.
«پاداش سکوت» به کارگرداني مازيار ميري، «چند روز بعد» به کارگرداني نيکي کريمي، «کيميا و خاک» به کارگرداني عباس رافعي، «سيماي زني دردوردست» به کارگرداني علي مصفا، «حيب بر خيابان جنوبي» به کارگرداني سياوش اسعدي، «خرس» به کارگرداني خسرو معصومي، «فصل فراموشي فريبا» به کارگرداني عباس رافعي، «طبقه هساث» به کارگرداني کمال تبريزي، «به دنيا آمدن» به کارگرداني محسن عبدالوهاب، «سارا و آيدا» به کارگرداني مازيار ميري، «بدون تاريخ بدون امضا» به کارگرداني وحيد جليلوند، «حکايت دريا» به کارگرداني بهمن فرمان آرا، «خوک» به کارگرداني ماني حقيقي، «بنفشه آفريقايي» به کارگرداني مونا زندي، «ماهي برکه» به کارگرداني علي براتي، «متري شش و نيم» به کارگرداني سعيد روستايي و «هزار تو» به کارگرداني اميرحسين ترابي نيز از ديگر آثاري سينمايي است که يزدانيان به عنوان آهنگساز در آن حضور داشته و براي ساخت موسيقي متن برخي از آنها جوايز متعددي را از جشنوارههاي مختلف دريافت کرده است.
اقتدا به منبعي به نام «موسيقي نيل»
اين آهنگساز چندي پيش درباره فرآيند توليد موسيقي متن سريال «يوسف پيامبر» نوشته بود: طبق اسناد موجود، تصوري که از هر موسيقي قديمي تراز دو هزار سال پيش داريم، فقط يک توهم هاليوودي است و بدوي بودن سازهايي که حتي امروزه در موزهها يافت ميشود خود دليل محکمي بر عدم توانائي اجراي قابل عرض و تصور امروز را در بر دارد.
ضمن تحقيق مفصل در اين زمينه پيش از شروع موسيقي يوسف پيامبر (ع) (حتي با رجوع به منابع خارج از ايران در کشورهاي فرانسه و ايتاليا در مورد مصر باستان و موسيقي آن دوران) به اين نقطه رسيدم که ميتوانم به منبعي به نام موسيقي نيل اقتدا کنم، هر چند حتي اين موسيقي که امروزه به عنوان منبع فولکلوريک اين جغرافيا در دسترس قرار دارد فقط بيانگر نوعي رنگ آميزي موروثي است که طي هزاران سال صدها بار تغيير يافته که البته امري بديهي ست، کما اينکه با مطالعه موسيقي درويش خان يا رديفهاي ميرزا عبدالله حداکثر ميتوان تا موسيقي دوران قاجار پيش رفت و ادعاي درک ملموس از موسيقي دوران هخامنشيان قابليت اثبات کامل نداشته و فقط در حيطه يک فرضيه باقي ميماند.
بنابراين در صورتي که قدري به موسيقي فيلمهاي تاريخي دنيا توجه کنيم در مييابيم که استفاده از ارکسترهاي بزرگ سمفونيک بر روي فيلمهايي همچو «ال سيده»، «لارنس عربستان»، «بن هور»، «الرساله» و غيره فقط براي نشان دادن عظمت و جلال آن دوران يا آن تصاوير بوده و بس. هر چند همگي سعي در استفاده از ملوديها و هارمونيهايي داشتهاند که ما را به فضاي آن دوران نزديک کنند ولي هيچيک ادعا و يا اثباتي بر انطباق با منبع اصلي ندارند.
واکنش طبيعي کارشناسي مذهبي سريال بر مغايرت چند اتود موسيقايي
يزدانيان در بخش ديگري از تجربيات خود پيرامون آهنگسازي سريال «يوسف پيامبر» گفته بود: گهگاه ميتوان با استفاده از رنگ سازهايي که فقط شباهت به رنگ آميزي آن دوران داشته (ولي مطلقاً عين همان نيستند) فقط اندکي به فضاي موسيقي دوران باستان نزديکتر شد. منبع موسيقي نيل نشان ميداد که موسيقيها عمدتاً بايد با حالتي از آواز به همراهي سازي در پس زمينه همچون داربوکا با ريتم تند به قسمت رقصي متصل شود. پس با انجام اتودهايي با اين تفکر وارد کار شدم، ولي بلافاصله پس از بهکارگيري ريتم «داربوکا» با واکنش طبيعي کارشناس سريال مبني بر مغايرت اتودها با شئونات اسلامي مواجه شديم.
پس از جلسات متعدد متقاعد شدم همان طور که طراح لباس به علت موازين اسلامي ناچار بوده از استفاده از لباسهاي برهنه که البسه طبيعي آن دوران است اجتناب کند، ما نيز بايد در جست جوي سرنخ ديگري براي موسيقي باشيم. طبعاً تنها بعدي که برايم باقي بود رفتن در لايههاي زيرين داستان يعني معنويت و روابط انساني وراي زمان و مکان بود. بدين ترتيب ميشد حداقل با بار معنايي داستان هم راستا شد ولي نکته ديگر اين بود که با توجه به اختلافي که در مکانهاي فيلم داشتيم (مثلاً از کلبه احزان تا قصر فرعون يا از زندان تا معبد خدايان) و همچنين تنوع فضاها (اعم از دسيسه و توطئه تا مراسم سوگواري يا تاجگذاري) و البته احساسهاي گوناگون وغيره ميبايست در عين تنوع به نوعي هماهنگي نيز ميرسيديم و بنابراين بايد از وارياسيون هايي استفاده ميکردم که قياس آنها را در قسمتهاي مختلف سادهتر ميکرد در مورد حجم موسيقي توليد شده بر روي تصاوير ميبايست از استانداردهاي عمومي استفاده ميکردم.
توليد بي رويه و بيش از حد موسيقايي در يک سريال طولاني حتي اگر کاري عملي باشد ناگزير به عدم انسجام شنوايي بيننده ميانجامد و به همين خاطر همواره بايد از آن پرهيز کرد که يکي از راهکارها همان وارياسيون است که نام بردم. اين وارياسيون ها گاه به صورت ميکس هاي مجدد از روي مالتي ترکهاي موجود با ظرافتي استادانه توسط همکار خوبم رضا عسگرزاده انجام ميشد و گاه بازنويسي وارياسيون جديد و ضبط و اجراي مجدد تنها راه حل مينمود. به همين علت از ضبط ارکستر در جا پرهيز کرده و همواره به صورت ضبط مالتي ترک هر گروه سازي به صورت جداگانه استفاده کرديم. البته اين کار مسئوليت مهندس صدا را در ميکس نهايي صد چندان کرد.
ميتوانستم از يک ترانه دلچسب با صداي يک خواننده معروف استفاده کنم اما...
بهکارگيري دو الگوي موسيقي ارکسترال وبافت بومي، يکي از انتخابهاي خوب و البته غيرقابل اجتناب بود. هر چند به نظر ميرسيد که شايد کليشهاي کردن فرمت هارمونيها و مثلاً رفتن به سراغ موتيف هاي عامه پسند (چه بسا حتي يک ترانه دلچسب با صداي يک خواننده معروف آن طور که در ساير سريالها مد شده است!) سادهترين راه به نظر ميآمد، ولي در جست جو براي بياني جديدتر و خارج از کليشه بودم و به همين علت در موارد بساري از بافت کاملاً کلاسيک استفاده کردم و گاهي نيز سازي شرقي را با ارکستر هم آوا کردم. جالب اينجاست که موسيقي سريال حتي در همين بخشهاي کلاسيک نيز بيشتر از حد انتظارم مورد استقبال عموم قرار گرفت (حداقل اين طور که باز خوردهاي من نشان ميداد) و از اين بابت مرا صد چندان به نحوه کارم اميدوارتر کرد.
در جلساتي که با صدا گذار فيلم آقاي دلپاک داشتيم سعي کرديم به نوعي به ترکيب مناسب از صدا و موسيقي برسيم، تا جايي که ممکن بود نه تنها اين دو مورد مزاحم يکديگر نباشند بلکه کمک يار هم باشند. صدابرداري سر صحنه در بسياري از موارد براي صدا گذار به علت وجود صداهاي اضافي و مزاحم ايجاد دردسر کرده بود، پس لازم بود که در موارد بسياري که به صورت عادي نياز به موسيقي نبود (حداقل از ديدگاه من که همواره طرفدار سکوت بيشتر بر روي تصاوير هستم) از موسيقي به نفع حذف هام اضافي استفاده کنند. بدين ترتيب بهکارگيري موسيقي به عنوان ابزار کمکي صدايي و همچنين به عنوان خود موسيقي فيلم در برخي از قسمتها پرحجم ديده شدن موسيقي را بر روي تصاوير سبب شد که اين هم خود تجربهاي بود.
در اين سريال نخستين چيزي که به نظر ميآمد اين بود که بايد دست کم بخشي از موسيقي آن به صورت تصنيفي اقتباس شده از اشعار حافظ با مضمون يوسف گم گشته بازآيد… باشد و اين اولين راه حل بود، اما هميشه اولين راه حل بهترين راه نيست و اين سليقه من نبود تصور من اين بود که اين سريال بر گرفته از يک داستان قرآني است و براي همين ما در تيتراژ با بسمالله الرحمن الرحيم شروع کرديم و آيات سوره يوسف را به صورتي آورديم که به چند شکل دکلمه، تلاوت وهم آواخواني شده و سپس درهمان دستگاه يک پاساژ سريع سازهاي بادي وارد ارکستر ميشود. درواقع موسيقي ما از همان ابتدا آغاز شده و از متني که با داستان مرتبط بوده به نحوي بهره گرفتهايم تا اصالت داستان نيز حفظ شود و البته فکر اوليه اين کاراز خود آقاي سلحشور بود که به نحوي از قرآن در موسيقي استفاده شود و من حدود شرعي آن را مطرح کردم که به هر حال اين خواست کارگردان قابل اجرا بود و به نظر من هم اجراي اين آيات به صورت تواشيح بسيار خوب در ميآمد. براي تغيير رنگ موسيقي عنوان بندي آغازين نسبت به موسيقي متن نيز تنظيمهاي خودم است، ولي اين تغيير رنگ را کاملاً دوست داشتم. رنگ آميزي زيبايي که شايسته يک سريال تاريخي است.
اين موسيقي با پخش ضعيف صداوسيما به علت مسائل فني به گوش نميرسيد
به غير از استفاده تمام عيار از امکانات ارکستري (عمدتاً با اجراي دوستان خوبم در ارکستر سمفونيک تهران) در الگوي اول، در مورد بهکارگيري سازهاي بومي در الگوي دوم فيلم بايد خاطر نشان کنم که درکنار سازهايي همچون نرمه ناي، رباب، قيچيک و کمانچه از چنگ، عود، طبل، ني، دايره زنگي وساده، بندير، قانون، قاشقک وسنجک انگشتي (البته همگي با نوازندگان بسيار چيره دست وتوانايي همچون ارسلان کامکار، صبا عليزاده، نيما عليزاده، پاشا هنجني، حبيب مفتاح بوشهري، رضا آبائي، رضا عسگرزاده، علي بوستان و …) استفاده شده (گمان کنم تنها ساز دابوکا يا همان تمپو در اين ميان مغضوب شد)، ولي در جاهايي که موسيقي صحنهاي لازم بوده است مثل موسيقي رامشگران بر روي کشتي تفريحي زليخا و يا موسيقي دربار که به صورت پس زمينه گاه شنيده ميشد بيشتر از عود وطبل (البته با ريتم کند وغير رقصي)؛ درصحنههاي چوپانان در صحرا و يا حرکت کاروانها بيشتر از ني، ني لبک، دايره، سنجک انگشتي، زنگ و زنگ وله موزون؛ ودر کلوز آپ هاي زليخا درحال نواختن از هارپ بزرگ به جاي چنگ کوچک استفاده شد.
اما در نهايت تاسف بايد گفت حتي يک سوم از زيباييهاي اين موسيقي با پخش ضعيف صداوسيما به علت مسائل فني به گوش نميرسيد. گوش دادن به يک موسيقي استريو با جزئيات فراوان به صورت مونو مانند اين است که کار رنگارنگ يک طراحي صحنه خوب را با يک تلويزيون سياه و سفيد پانزده اين چي ببينيم! اين دردناک نيست؟ شايسته است همزمان با توليد چنين سريالهايي کمي به فکر غنيتر کردن امکانات فني پخش تلويزيوني نيز باشيم.
به هر روي موسيقي تيتراژ سريال يوسف پيامبر از جمله آثار ماندگار يک سريال پرطرفدار است که نشان دهنده تلاش و کوشش هنرمنداني است که براي پروژههايي از اين دست که با بودجههاي زيادي هم در روند تهيه و توليد قرار ميگيرد، تلاش افزونتري به خرج ميدهند تا آنچه به عنوان يک خروجي قرار است پيش روي مخاطبش قرار گيرد، اثري آبرومند و داراي تشخصي به حساب ميآيد که هنرمندانش به آن نگاه سردستانهاي نداشتند. اثري قابل احترام که به طور حتم يکي از آثار درخشان حوزه سريالهاي تلويزيوني در زمينه موسيقي متن به يادگار خواهد ماند.