برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

ناگفته‌های پدر «گلاله شیخی» از جنایت وحشتناک دامادش

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
ناگفته‌های پدر «گلاله شیخی» از جنایت وحشتناک دامادش

روزنامه شهروند/ خانواده شيخي ۲۰ روزي است که به سوگ نشسته‌اند. به سوگ دختري که قرار بود تا پنج روز ديگر لباس سپيد عروس به تن کند و به خانه بخت برود. اما مرگ شد هديه گلاله شيخي عروس سقزي. کيومرث نفس را از عروس کردستان گرفت و جسدش را به آتش کشيد.
هشت ماهي بود که عقد کرده بودند. مقاومت خانواده شيخي براي اين وصلت فايده‌اي نداشت. کيومرث پاشنه در خانه را کنده بود. از اقوام دور مادر گلاله بود و براي ازدواج مصر. با وجود مخالفت‌هاي پدر و گلاله اما اين ازدواج سر گرفت.
پنجم تير تاريخ جهازبران بود. جهيزه‌اي که حالا چشمان پدر و مادر تاب ديدنش را ندارند. در انبار خانه پدر جا خوش کرده‌اند و شده‌اند يادآور خاطرات سفيد و سياه دوران هشت ماه نامزدي گلاله.

گلاله شيخي به خانه بخت نرفت
تا بازنشستگي پدر يک سالي مانده است. فرهنگي است و تمام عمرش به آموزش و تربيت و تعليم دانش‌آموزان گذشته است. از همان شبي که گلاله ديگر پاسخگوي تماس‌هايش نبود تا پيدا شدن جسد به آتش کشيده‌اش گرد سفيدي روي موهايش نشسته است. تاب صحبت ندارد. کلمات را سريع مي‌گويد؛ کلماتي را که بارها در ذهنش گذرانده است. سوالاتش تمامي ندارد. هنوز چرايي اين جنايتجنايت برايش مفهوم ندارد.
«سه دختر داشتم. گلاله دختر دومم بود. دختر بزرگ‌ترم کارشناس روانشناس است. گلاله فارغ‌التحصيل رشته حقوق بود و مشاور حقوقي دفتر قضائي. دختر کوچک‌ترم هم کلاس ۱۰ است. کيومرث نسبت فاميلي دوري با خانواده همسرم دارد. کارمند بانک بود و تحصيلکرده. چندين بار به خواستگاري گلاله آمدند. ما قبول نمي‌کرديم، اما سماجت‌شان سبب شد تا تصميم‌مان تغيير کند. با ازدواج او و گلاله موافقت کرديم. هشت ماه پيش بود که عقد کردند. جهيزه‌اش را آماده کرديم. قرار بود پنجم تيرماه جهيزيه‌اش را به خانه بخت ببرد.»

جزييات قتل
واژه‌ها سريع‌تر از قبل در کنار هم قرار مي‌گيرند. پدر بغضش با گذشت ۲۰ روز هنوز فروکش نکرده و با لهجه کردي از آن روزي مي‌گويد که گلاله نفسش بند آمد. نفسش را در سينه حبس مي‌کند و با يک دم از تاريخ هشتم خرداد مي‌گويد.
«روز هشتم خرداد کيومرث دنبال گلاله آمد. قرار بود درباره مراسم ازدواج صحبت کنند. غروب بود که رفتند. از آنجا که امتحان دانش‌آموزان مدرسه شروع شده بود، من هم زود خوابيدم که فردا زودتر به مدرسه بروم. همسرم چند باري با گلاله تماس گرفته و گلاله گفته بود تا آخر شب حتما به خانه برمي‌گردد. ساعت 11 شب آخرين بار مادر گلاله تماس گرفت و دخترم گفته بود تا ۱۰ دقيقه ديگر به خانه مي‌رسد. اما بعد از آن ديگر گلاله پاسخگوي تلفن نبود. گوشي زنگ مي‌خورد، اما گلاله جواب نمي‌داد. گوشي کيومرث هم خاموش شد و ديگر از آنها خبر نشد.»

دستگيري داماد قاتل در آستارا

همه شب را به دنبال ردي از نو عروس سقز بودند. تصور مي‌کردند تصادف کرده‌اند، چراکه دامادشان در سياهي شب به سختي رانندگي مي‌کرد. اما ردي از گلاله نه در بيمارستان‌هاي شهر بود و نه در سرخانه و کلانتري‌ها.
صبح بود که کيومرث تماس گرفت و پرده از راز ناپديدشدن‌شان برداشت.
«کيومرث از سقز گريخته بود و قصد داشت از مرز فرار کند، اما در تماسي ماجرا را به خانواده‌اش گفت. همين امر باعث شد تا پليس وارد عمل شود و بعد از ۱۱روز کيومرث در خانه‌اي در آستارا دستگير شد. تا آن روز حتي ما نمي‌دانستيم چه بلايي سر گلاله آورده است. در بازجويي‌ها گفت که با کار دخترم مشکل داشته و نمي‌خواسته گلاله سرکار برود و همين مسأله هم شده سرفصل اختلاف‌شان. دعوا بالا مي‌گيرد. با مشت به سر او مي‌زند. وقتي او را بي‌حال مي‌بيند، نبضش را مي‌گيرد، اما نبض نداشته. سرش را روي سينه‌اش گذاشته و مطمئن شده که او ديگر نفس نمي‌کشد. بعد در مسير از پمپ‌بنزين ۴ ليتر بنزين خريده و جسد دخترم را به منطقه چاپان خارج از سقز مي‌برد و گلاله را به آتش مي‌کشد.»

آتش و مرگ هديه عروس سقزي
نفسش تنگ شده است. کلمات تاب تحمل ندارند. واژه‌ها ديگر سخت ادا مي‌شوند. پدر خميده‌تر از هميشه به نظر مي‌رسد. داغ دخترش را لحظه‌اي فراموش نکرده است.

«کيومرث وقتي دخترم را به آتش مي‌کشد، به تهران مي‌رود و ماشينش را در پارکينگ خانه دوستش مي‌گذارد. او به همراه دوستش پيمان راهي آستارا مي‌شوند که مأموران با ردزني‌هاي پليسي او را دستگير مي‌کنند. روز اول به همراه قاتل به محل جنايت رفتيم، اما کيومرث محل آتش‌زدن گلاله را نگفت. بعد از اينکه او را بار ديگر به اداره آگاهي منتقل کردند، در آنجا کروکي محل رهاکردن جسد را کشيد و بالاخره پيکر گلاله را پيدا کرديم که بي‌رحمانه و بي‌گناه به طرز فجيعي به قتل رسيده و در آتش سوخته بود.»

قصاص مي‌خواهيم
اين پدر داغ‌ديده در آخر مي‌گويد: «ما تنها قصاص مي‌خواهيم. باورمان نمي‌شود چطور توانسته آن همه مهرباني، آن همه شور زندگي، آن همه آرامش را به آتش بزند. ما در قبال کيومرث هر کاري ‌که مي‌توانستيم انجام داديم. مثل پسر نداشته‌ام بود. داغ گلاله غم بزرگي است. مردم سقز و کردستان حتي ايران در اين مدت ما را همراهي کردند و در کنارمان قرار گرفتند.»
کيومرث حالا هشت روزي است که در اختيار پليس آگاهي است و تحت بازجويي قرار دارد. صفحات مجازي اما از عکس‌ها و تصاوير گلاله خالي نمي‌شود، همه در سوگ اين عروس سقزي هستند، عروسي که دهشتناک به قتل رسيد و به آتش کشيده شد.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره
اخبار بیشتر درباره