اختلاف آتشین دو برادر
جام جم/ درگیری دو برادر در مغازه میوهفروشی با قتل پایان گرفت. این پرونده خاطره یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی است.
هفته اول نوروز را سرکار بودم و هفته دوم را مرخصی، معمولا در نوروز جرم و جنایت کاهش محسوسی دارد، به همین دلیل من در هفته اول فقط یک صحنه قتل رفتم که قاتل هم در صحنه دستگیر شد.
بعد از برگشت از مرخصی با دیدن همکاران در سال جدید سلام و علیکی از دور به علت کرونا کرده و کار را شروع کردیم. مشغول رسیدگی به پرونده قتلی بودم که تلفن کشیک زنگ خورد، مامور کلانتری عباسآباد بود و از آتشسوزی مشکوکی خبر داد. مامور کلانتری اعلام کرد موضوع را به بازپرس جنایی اطلاع دادهاست.
بیدرنگ به محل حادثه که یک مغازه بود و کسبه و اهالی مقابلش تجمع کرده بودند رفتم و خودم را به مامور کلانتری معرفی و از نوار زرد صحنه جرم عبور کردم.
افسر کلانتری جلو آمد و گفت: ساعتی قبل این مغازه آتش گرفته و دو برادر در آتش سوختند، یکی از آنها جانش را از دست داده و دیگری در بیمارستان بستری شدهاست، آتشنشانی به نوع حریق مشکوک است.
سراغ فرمانده نیروهای آتشنشانی رفتم، او گفت آتش با بنزین رخ داده و حریق از نظر ما عمدی است.
حین صحبت با آتشنشانها، بازپرس ویژه قتل به صحنه رسید، جلو رفتم و اطلاعات اولیه را دادم. او گفت با هم به بیمارستان برویم تا از مرد مجروح بازجویی کنیم. به بیمارستان رسیدیم اول جنازه مقتول را دیدیم که دچار سوختگی شدید شده بود. بعد سراغ پسر جوان رفتیم و از او خواستیم توضیح دهد چه شدهاست؟
جواد در بازجوییها گفت: من مغازه را از پدرم اجاره کردم و کاسبی راه انداختم، برادر بزرگترم روبهروی ما مغازهای زد ولی به علت کرونا ورشکست شد. او بهزور به مغازه من آمد و گوشه مغازه برای خودش کار و کاسبی راه انداخت. چند ماه تحمل کردم تا اینکه سر کارتخوان دعوا کردیم که او مغازه را با بنزین آتش زد.
بعد از بازجویی اولیه فهمیدیم جواد یک چیزی را پنهان میکند و دروغ میگوید. بازپرس دستور داد تحت نظر باشد و بعداز بهبودی بازداشت و تحقیقات از او ادامه پیدا کند.
در راه برگشت به این فکر میکردم چه اتفاقی افتاده که این جنایت رخ داده و دو برادر به جان هم افتادهاند. سه روز بعد پسر جوان از بیمارستان مرخص و بازداشت شد. وقتی روبهرویم نشست تا از او تحقیق کنم، مدارکی را جلویش گذاشتم و خواستم حقیقت را بگوید.
جواد دستانش شروع به لرزش کرد و به قتل برادرش اعتراف کرد و گفت: برادرم وقتی به زور قسمتی از مغازه را از پدرم گرفت عصبانی شدم. آن روز درگیر شدیم و باز اختلافات یادم افتاد. عصبانی شدم و به بیرون مغازه رفتم و بنزین آوردم تا بترسانمش، یه ذره روی خودم و او ریختم اما برادرم کنار بخاری بود و آتش گرفت و سوخت، من نمیخواستم اینگونه شود.
اعترافاتش را کامل گرفتم و برای بازپرس فرستادم. چند ماه بعد او را برای بازسازی صحنه قتل به محل جنایت بردیم اما همان موقع پدر و مادر دو برادر رضایت دادند.