مارادونا؟ خدا عابدزاده را نگه دارد
ايسنا/ مارادونا بيگمان تکمليتي نيست. او به گردن همه فوتبالدوستان دنيا حق دارد اما طبيعتا بيشترين سهم را از اين اسطوره، خود آرژانتينيها ميبرند. ژست و پز و افتخارش هم مال آنهاست. حتي دست خدا هم براي قهرمان کردن آلبيسلسته از آستين دنديگو بيرون آمد. من اما ترجيح ميدهم بعد از همه مرثيهها در سوگ مارادونا، براي سلامتي و طول عمر آن لبخند دلربا بر صورت احمدرضا عابدزاده دعا کنم؛ براي رهبر تيمي که خودجوشترين شادي خياباني و سراسري مردم اين کشور را در همه اين سالها رقم زد.
در يک هفتهاي که از مرگ ديگو مارادوناي بزرگ ميگذرد، صدها ميليون کلمه به زبانهاي مختلف در ستايش او توليد شده است. بسياري از اين مطالب سعي دارند رمز و رازهاي ماندگاري ستاره آرژانتيني را کشف کنند. مسلما نبوغ فوتبالي او همه داستان نيست. مارادونا يک شخصيت شورشي و ضدساختار داشت که خب براي عموم مردم جذاب به نظر ميرسيد؛ مخصوصا مردمان ۳۰ يا ۴۰ سال پيش که به چنين شخصيتهايي بيشتر از امروز علاقه داشتند. دنياي فعلي کموبيش تغيير کرده و مردم اغلب به ستارههاي تابع نظم عمومي علاقه نشان ميدهند. داريم از زمانهاي حرف ميزنيم که کريس رونالدو با همه دستاوردهايش به خاطر نقض مقررات قرنطينه در دوران کرونا نکوهش ميشود. اين عصر، عصر تقديس تقلب نيست. ديگر دست خدايي به وجود نخواهد آمد. مردم اين روزگار ترجيح ميدهند سر پا بايستند و به افتخار بازيکني که فيرپلي ميکند کف بزنند.
يکي از رازهاي محبوبيت مارادونا اين بود که در زمان درست، در جاي درست ايستاده بود؛ بنابراين حتي ناهنجارترين رفتارهايش هم تأييد ميشد. از اين نظر شايد بهترين مابهازاي دنديگو در فرهنگ فوتبالي ايران، احمدرضا عابدزاده باشد؛ مردي از تبار غيرممکنها. براي بسياري از ايرانيان، بويژه متولدان و اطفال دوران جنگ، عابدزاده شمايلي از بيباکي و جسارت بود. خيلي از ما که ترس در تار و پودمان تنيده شده بود، درون زمين يک هيولاي نترس ميديديم، با لبخندي بر لب و يک خونسردي غريب و باورنکردني. بينهايت جذاب و ضدکليشه بود تماشاي گلري که پنالتي ميزد و مهاجم مقابلش را دريبل ميکرد، دروازهباني که براي جلوگيري از اتلاف وقت، دست و پاي مهاجم حريف را ميگرفت و از زمين بيرون ميانداخت. در قتلگاه ملبورن، در آتشي که به همت احمد و رفقا سرد شد، حريف خوشترکيب و قدرتمند از دقيقه يک براي شخم زدن تيم ما آمده بود. استرالياييها اما حساب يک چيز را نکرده بودند؛ گلري که در آن جهنم توپ را يک دستي بگيرد و وقتي تيمش ۲ بر صفر عقب افتاده و تور دروازهاش به شکل تحقيرآميز پاره شده است، براي روحيه دادن به همتيميهايش جستوخيز کند. «دست خدا» در مقياس کوچک ما و خاطرات مشترک ملي و ميهنيمان، برخوردي است که هرگز بين عابدزاده و هري کيول رخ نداد اما گلر ايراني طوري از درد بهخودش پيچيد که داور را براي کارت دادن به کيول متقاعد کرد. اين همان هري کيولي است که در بازي رفت جلوي ۱۰۰هزار نفر از عابدزاده دريبل خورد!
مارادونا بيگمان تکمليتي نيست. او به گردن همه فوتبالدوستان دنيا حق دارد اما طبيعتا بيشترين سهم را از اين اسطوره، خود آرژانتينيها ميبرند. ژست و پز و افتخارش هم مال آنهاست. حتي دست خدا هم براي قهرمان کردن آلبيسلسته از آستين دنديگو بيرون آمد. من اما ترجيح ميدهم بعد از همه مرثيهها در سوگ مارادونا، براي سلامتي و طول عمر آن لبخند دلربا بر صورت احمدرضا عابدزاده دعا کنم؛ براي رهبر تيمي که خودجوشترين شادي خياباني و سراسري مردم اين کشور را در همه اين سالها رقم زد. براي آدمهايي که باعث شدند ايرانيان در تمام مملکت، از ته دل، با شور و شعف و افتخار اسم ميهنشان را فرياد بزنند و به گوش آسمان برسانند. اين حماسه را تلويزيون نساخت، دعوت مسؤولان نساخت، پروپاگاندا و بمباران تبليغاتي نساخت، کارگردانش بچههاي همين مردم بودند و به همين خاطر است که بعد از ۲ دهه هنوز تر و تازه مانده؛ از معدود خاطرات جمعي ملتي که به تنهايي خو گرفته است. خدايا مارادونا را پيش خودت نگهدار و عابدزاده را پيش ما؛ آمين!