زومجي/ اگر از طرفداران قديمي بازي Mirror’s Edge بوديد و انتظار زيادي از نسخهي جديد آن داشتيد، خبرهاي خيلي خوبي برايتان نداريم. «کاتاليست» آن بازي منحصر به فردي نيست که انتظارش را داشتيم، اما همچنان يک تجربهي تازه و لذتبخش است. با بررسي Mirror’s Edge Catalyst همراه باشيد.
مشخصات بازي
پلتفرم
پلياستيشن 4 (پلتفرم تست شده)، ايکسباکس وان، رايانههاي شخصي
ناشر
الکترونيک آرتز (Electronic Arts)
سازنده
دايس (Dice)
تاريخ انتشار
۱۸ خرداد (۷ ژوئن)
سبک
اکشن ماجراجويي اول شخص
۲۰۰۸ سال خاطرهانگيزي براي گيمرها بود. انتشار بهترين GTA، آغاز مجموعههاي خاطرهانگيزي مثل Dead Space و Left 4 Dead، چهارمين نسخهي «متال گير» و متولد شدن بازيهاي مستقل جاودانهاي مثل Braid و World of Goo همه در اين سال جادويي اتفاق افتادند. اما کنار همهي اين نامهاي به يادماندني، يک بازي متفاوت از استوديويي که کمکم داشت به واسطهي ساختن «بتلفيلد» سر زبانها ميافتاد، نگاهها را به خود جلب کرد. Mirror’s Edge لزوماً بازي موفق و پرفروشي نبود (گرچه بازخوردهاي بدي هم از طرف منتقدين دريافت نکرد) اما اين کيفيتاش نبود که باعث متفاوت شدن آن شد. ايدهي يک بازي پارکور اول شخص، طراحي محيط منحصربهفرد و گيمپلياي که ضربان قلب را سه رقمي ميکرد به اندازهي کافي نو و تازه بود که در ميان همهي آن غولها ديده شود. «لبهي آينده» از آن دست بازيهايي بود که يا عاشقش ميشديد يا چند دقيقه هم نميتوانستيد تحملش کنيد. مشکلات کوچک و بزرگي که بازي داشت ميتوانست در يک دنباله رفع شود و تجربهاي بينقص از اين ورزش که پمپاژ آدرنالين است ارائه کند. اما اين دنباله تا هشت سال منتشر نشد و وقتي که بالاخره رنگ واقعيت به خود گرفت، از تصوراتمان فاصلهي زيادي داشت.
عنوان Mirror’s Edge Catalyst با همهي کمبودهايش نميتواند با صفت ضعيف همراه شود. دايس فقط اگر کمي روند توسعهي بازي را با نظم بيشتري پيش ميبرد و وقفههاي طولاني و پروژههاي ديگر مانع راه نميشدند، محصول نهايي قطعاً بازي کامل و خوشساختتري بود. شايد اينکه نگاههاي زيادي روي اين بازي نبود باعث شد «کاتاليست» چه از لحاظ حجم تبليغات بازي کم سر و صدايي باشد و چه از لحاظ روند ساخت پروژهي دست و پا شکستهاي را شاهد باشيم. مشکلات اصلي بازي به دو دستهي فني و محتوايي مربوط ميشود و بايد خدا را شاکر باشيم که گيمپلي بازي دستنخورده باقي مانده و همچنان بهترين جنبهي Mirror’s Edge است. بازي از لحاظ گرافيک فني حداقل روي کنسولها در قعر چاه به سر ميبرد و ظاهراً رسيدن به نرخ ۶۰ فريم بر ثانيه به معناي فدا کردن کيفيت بافتها و افزايش زمان بارگذاري آنها بوده است. داستان هم که چنگي به دل نميزند و شخصيتهاي سوپر ماريو سهبعديتر از کاراکترهاي فرعي کاتاليست هستند. اما براي يک عاشق پارکور، بازي همهي تلاشش را ميکند که تجربهي جذابي ارائه دهد و با ارفاق، در کارش موفق هم شده است.
بازي از جايي شروع ميشود که فيت کانِرز، دختر دوندهاي که در کودکي مادرش را در حادثهاي از دست داده و خواهرش را نيز گم کرده، از زندان آزاد ميشود و به کمک دوستان قديمي و جديدش دوباره به گروه «دوندهها» ميپيوندد. داستان کاتاليست در ديستوپياي «شهر شيشهاي» اتفاق ميافتد، جايي که همهچيز و همهکس تحت نظارت گابريل کروگر است و فيت که دشمني ديرينهاي با او دارد، وظيفهي خودش ميداند که عليه او مبارزه کند. در طول داستان با شخصيتهايي مواجه ميشويد که بود و نبودشان تفاوت خاصي ايجاد نميکند و به قدري پردازش ضعيفي دارند که پس از پايان بازي غير از فيت و يکي دو نفر ديگر، شخص ديگري در ذهنتان نميماند. پيچشهاي داستاني در چنين اثري که تمرکزش را تمام و کمال روي گيمپلي گذاشته، در حد اتفاقات قابل پيشبينياي هستند که نبودشان هم ضرري به داستان نميرساند. کاتاليست مانند نسخهي قبلياش، از لحاظ داستان قوي ظاهر نميشود و اين اولين نقطه ضعف بازي است که از بازي سال ۲۰۰۸ به ارث رسيده است.
همانطور که ضعفهاي بازي به نسل جديد منتقل شده، نقاط قوت و امضاهاي Mirror’s Edge نيز در نسخهي جديد مشهود است. کاتاليست خلاصه ميشود به يک گيمپلي سريع، نرم و روان که پريدن از روي نردههاي قرمز، دويدن روي ديوارها و سر خوردن از طنابهايي را که بر فراز شهر شيشهاي آويختهشدهاند در آن لذتبخشترين جنبههاي بازي هستند. افزايش نرخ فريم بازي حداقل در نسخهي کنسولي، اضافه شدن حرکات جديد و از همه مهمتر جهانباز شدن بازي، کاتاليست را حداقل از زمينهي گيمپلي يک مرحله نسبت نسخهي قبلي جلوتر برده است. پارکور روي سقف ساختمانها و فرار کردن از دست مأموران همان لذت سابق را دارد و در کل با يک Mirror’s Edge واقعي طرف هستيم. جهانباز شدن بازي در زماني که خيلي از استوديوها اين تکنيک را روشي براي جذب مخاطب ميدانند، در کاتاليست صرفاً يک حرکت بيهدف نبوده و شايد گيمپلي اين بازي بهترين گزينه براي يک محيط باز و بزرگ است که بتوان در آن هر مسيري را که گيمر ميخواهد انتخاب کرد. اوايل بازي شايد نتوانيد با سرعت از موانع عبور کنيد و گاهي به بنبست بخوريد، اما پس از مدتي که نقشهي شهر دستتان آمد، بدون وقفه ساختمانها را رد ميکنيد. جهانِ باز کاتاليست اما با همهي فوايدش، ميتوانست در مأموريتها نقش پررنگتري ايفا کند چرا که مرحلههاي داستاني بازي همچنان در يک محيط مشخص انجام ميشوند و دست گيمر براي انتخاب راههاي مختلف چندان باز نيست.
مراحل کاتاليست به چند بخش کلي تقسيم ميشوند که با وجود کوتاه بودن نسبي بخش داستاني، تکراري نميشوند و سازندگان توانستهاند به تعادل مناسبي بين طراحي مراحل و گيمپليِ تقريباً سرراست بازي برسند. به شکل کلي مرحلهها تفاوت خاصي با هم ندارند و همه به طي کردن مسيري در زمان تعيين شده و رسيدن به يک مقصد خلاصه ميشوند، اما هدفي که هر مرحله در داستان ايفا ميکند و به خصوص تنوع محيطها (چه سقف ساختمانهاي شهر شيشهاي باشد و چه محيط داخل برجها) باعث شده مأموريتهاي خوبي را شاهد باشيم. دنياي جهانباز بازي هم پر است از مراحل جانبي و کوچکتر که ميتواند ساعتهاي زيادي به مدت زمان گشت و گذارتان در دنياي کاتاليست اضافه کند. مثلاً مسابقاتي در نقشه هستند که بايد در آنها طي زمان کوتاهي، از يک نقطه به ديگري برسيد و رکوردتان را با ديگران مقايسه کنيد. نکتهي جذاب اين مسابقات اين است که ميتوانيد خودتان يک مسير بسازيد و آن را با ديگران به اشتراک بگذاريد. مراحل جانبي ديگر شامل از کار انداختن آنتنهاي مخابراتي کروگر و رساندن بستههاي مختلف بدون ديده شدن يا ضربه زدن به بسته و کارهايي از اين قبيل ميشود. دنياي باز کاتاليست هويت تازهاي به بازي نميدهد اما مأموريتهاي جانبياش باعث ميشود مدت بيشتري از بازي لذت ببريد.
سيستم ارتقاي کاراکتر بازي شامل حرکات جديد در پرشها، مبارزات و چند ارتقاي کلي براي دنياي بازي ميشود. با انجام مأموريتها امتياز XP به دست ميآرويد که ميتوانيد با آنها ارتقاها را خريداري کنيد. به احتمال زياد تا کمي پيش از انتهاي بازي تمام قابليتهاي فيت را باز خواهيد کرد و مشکلي در مراحل سختتر نخواهيد داشت. مشکل جزئي اين سيستم اين است که بخش ارتقاهاي مبارزات، تأثير بسيار کمي روي ماهيت مبارزههاي تن به تن دارند. اين مبارزات از اساس بيهوده و بيهدف هستند و اضافه شدن يکي دو حرکت جديد تأثيري در بهبودشان نخواهد داشت. تصميم سازندگان به حذف اسلحه نتيجهي خاصي در بر نداشته و همچنان مانند نسخهي هشت سال پيش، مشتها و لگدها بدون هيچ فکر و برنامهريزياي روانهي دشمنهايي ميشوند که در سطح شهر ميتوان به راحتي آنها را جا گذاشت و از دستشان فرار کرد. آن چند مرحلهي داستاني هم که مجبور هستيد با پليسها مبارزه کنيد، از ضعيفترين بخشهاي بازي و مهر تأييدي بر اين گفته هستند که کاتالسيت تمام خوبيها و بديهاي نسخهي اول را عيناً به نسل جديد آورده و اثري از پيشرفتي بزرگ در آن نميبينيم.
گرافيک فني بسيار ضعيف و سيستم مبارزات خشک و بيروح از اصليترين نقاط ضعف بازي هستند
جايي که بازي لنگ ميزند و حتي گاهي به آن تجربهي ناب پارکور خدشه وارد ميکند، گرافيک فني بسيار ضعيف آن است. استوديوي دايس دقيقاً هيچ تلاشي براي ايجاد تعادل بين نرخ فريم بازي و کيفيت بافتها نکرده و با بهانهي فريمريت بالاتر در نسخههاي کنسولي، گرافيک فني بازي را فدا کرده است. همهچيز از دور زيبا به نظر ميرسد و هنگام دويدن سريع و گذر کردن از ديوارها، مشکل خاصي به چشم نميخورد اما کافي است با دقت بيشتري به اطراف نگاه کنيد و لحظهاي از فاصلهي نزديکتر به اشيا نگاه کنيد. کيفيت بسيار پايين بافتها با زمان بارگذاري نسبتاً زياد آنها همراه شده و در نماهاي باز و هنگامي که به دوردست نگاه ميکنيد، تصاوير مات و بيکيفيت پنجرهها و نماهاي ساختمانها را ميبينيد چند ثانيهاي طول ميکشد تا بارگذاري شوند و همين تأخير به شدت از تأثيرگذاري تجربهي گيمپلي سريع بازي ميکاهد. کيفيت پايين مدلسازي به ساختمانها خلاصه نميشود و چهرهي کاراکترها نيز ضعيف کار شده است. نسخههاي کنسولي کاتاليست در زمينهي فني هيچ حرفي براي گفتن ندارند و جاي تعجب است که دايس بازي را اينگونه روانهي بازار کرده و وقت بيشتري روي گرافيک آن نگذاشته است.
از طرفي اما طراحي محيط، رنگآميزي خاص ساختمانها و جو کلي بازي که از نکات منحصر به فرد Mirror’s Edge به حساب ميآمد، سر جاي خودش باقي مانده و مانند گيمپلي تغيير خاصي را در آنها شاهد نيستيم که البته اين مورد، اصلاً يک نکتهي منفي به حساب نميآيد. کمي که در داستان پيش برويد، به مناطق ديگر شهر دسترسي پيدا ميکنيد که از لحاظ طراحي ساختمانها و رنگبندي، تفاوت قابل ملاحظهاي با محلههاي ديگر دارند و ميتوانيد پس از مدتي قسمتهاي مختلف شهر شيشهاي را از يکديگر تشخيص دهيد. کاتاليست نقشهي بزرگي ندارد اما همين شهر کوچک سرشار از موانع براي پريدن و ديوارها براي بالا رفتن است. بخش زيادي از بازي روي پشتبامها ميگذرد اما مناطقي روي زمين هم هست که چند مرحله را هم آنجا ميگذاريد و البته کنار همهي اينها، قسمتي از زيرزمين شهر هم در دسترس است تا بازي متنوعي از لحاظ محيط قابل بازي را شاهد باشيم.
اگر از طرفداران نسخهي قبلي باشيد، با موسيقي متن بازي خاطرههاي زيادي داريد. بازيهاي اين چنيني معمولاً آهنگهاي خاطرهانگيزي ندارند و بيشتر موسيقي متن آنها براي افزودن چاشني هيجان به گيمپلي استفاده ميشود، اما Mirror’s Edge با به خدمت گرفتن خوانندهها و گروههاي موسيقي حرفهاي، از لحاظ شنيداري هويت خاصي به بازي داده است. استوديوي دايس در اين نسخه نيز با Solar Fields، بند هموطن خود همکاري کرده و با اينکه ديگر خبري از آهنگهاي اوريجينال که براي بازي ساختهشدهاند نيست، اما همچنان بخش زيادي از وظيفهي خلق جو و اتمسفر بازي را موسيقي آن بر دوش ميکشد. همانطور که در رابطه با داستان بازي گفتيم، کاتاليست کاراکترهاي چندان بهيادماندنياي ندارد اما حداقل صداگذاري آنها به دقت کار شده و ميتوان دقت به جزئيات را در صداگذاري شخصيت اصلي مشاهده کرد.
بازي Mirror’s Edge Catalyst روي هم رفته، آن دنبالهاي نيست که نسخهي اول لياقتش را داشت و از طرف ديگر اما يک بازي ضعيف و سرسري هم نيست. همين تناقض باعث ميشود با محصول متوسطي رو به رو باشيم که نه طرفداران قديمياش را راضي ميکند و نه براي مخاطبان جديد نکتهي به خصوص و ويژگي خاصي دارد. کاتاليست گيمپلي سريع و دقيقي دارد اما داستان کليشهاي و گرافيک ضعيفش اجازه نميدهد از پارکور روي شهر شيشهاي لذت کاملي ببريم. اگر با بازي بدي طرف بوديم به راحتي ميتوانستيم نسخهي آن را بپيچيم و بگذاريمش در گروه دنبالههاي ناموفق، اما حالا با اثري معمولي طرفيم نميتوان چندان آن را تحسين کرد اما ريزهکاريهايي از نسخهي قبلي به ارث برده که همچنان آن را ميان همهي جهانبازهاي امروزي متفاوت ميکند. شايد هشت سال بين دو نسخه وقفهاي بسيار طولاني بود، شايد الکترونيک آرتز آزادي عمل زيادي به دايس نداده و حتي شايد سازندگان پروژههاي ديگرشان را جديتر گرفتند اما دلايل هرچه باشند، کاتالاسيت در حد يک بازي معمولي باقي ميماند و به يکي ديگر از آن ايدههاي هدررفتهاي بدل ميشود که خوب پرورش داده نشدهاند.
مطالب جذاب، داغ و آموزشي فناوري اطلاعات در کانال تلگرامي «آي تي»