روایت امام سجاد (ع) از ابراز وفاداری «طفلان مسلم» به اباعبدالله

تسنيم/ يکي از جلوههاي زيباي ماجراي قيام امام حسين (ع) و واقعه کربلا، رابطه عاطفي و در عين حال مؤدبانه اصحاب با امام خويش است. اين ياران با وفاي مکتب حسيني از معلم خود آموختند براي پيمودن راه حق، بايد تحت ولايت امام عالم قرار گيرند و با دل سپردن به او، به اوج قلههاي عالم و فضيلتهاي معنوي دست يابند.
در کاروان حسيني همه يکرنگ و همدل بودند، هرچند درجات هريک با هم متفاوت بود؛ چشمشان به نگاه امام، خواستشان همان خواست امام و مِيلشان پيوند به قلب امام داشت، از اين روست که امام خطاب به آنها فرمود «أَمْرُهُمْ أَمْرِي وَ رَأْيُهُمْ رَأْيِي» يعني امر شما امر من و ديدگاه شما، همان ديدگاه من است. اين در حالي است که امام حسين عليهالسلام به عنوان معلم و مربّي بشر، بارها اصحاب خويش را به صورتهاي مختلف آزموده بود تا در کوره اين آزمونها، تبديل به افرادي پولادين و با اردههاي الهي شوند.
امام سجاد عليهالسلام ميفرمايد من در آن هنگام که بيمار بودم، خواستم بدانم پدرم چه بياناتى با آنان اظهار مىدارد؛ به همين دليل نزديک خيمهگاه آن حضرت آمدم. پدر بزرگوارم با کمال شايستگى به حمد و ستايش خدا پرداخته و اظهار داشت:
«ستايش خدايي را که ما را به نعمت نبوت گرامى داشت و کتاب خود را به ما آموخت و آئين دين را به ما ياد داد و ما را بينا و شنوا و از شکرگزاران قرار داد؛ اما بعد من يارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خويشاوندانى نيکوکارتر و به حقيقت نزديکتر از خويشاوندان خود نمىشناسم؛ خدا شما را از من پاداش نيک دهد؛ ياران من متوجه باشيد يک امشب بيش در اين عالم به سر نمىبريم و ما فردا از دست اين مردم به سلامت نخواهيم بود. من به شما اجازه ميدهمکه همگي از اين سرزمين خارج شويد و من بيعت خود را از شما برداشتم و اينک شب و تاريک است، مىتوانيد با کمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانيد.»
أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِينَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ.
پس از اين بيان، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبداللّه بن جعفر اظهار داشتند ما چنين کارى نمىکنيم و نمىخواهيم پس از شما بجا بمانيم و هيچ گاه خدا ما را به چنين کيفيتى نبيند. مقدم بر همه در اين اظهاريه حضرت ابو الفضل(ع) بود و پس از او ديگران از وى پيروى کرده و نظير اين گفتار را مطرح کردند.
پس از آن، امام حسين فرزندان مسلم بن عقيل را مخاطب قرار داد و فرمود «شهادت مسلم براى شما کافى است، شما اذن داريد و هر کجا بخواهيد مىتوانيد رهسپار شويد.» ايشان تعجب کرده و گفتند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنيم مردم چه خواهند گفت؟ مردم خواهند گفت ما از بزرگ و آقا و بهترين عموزادگانمان دست برداشتيم و در رکاب او تير و نيزه و شمشير به کار نبرديم و بالاخره نميدانيم چه پاسخى به آنها بدهيم. به خدا سوگند هيچ گاه از شما جدا نمىشويم و خود و ماليه و کسانى که در اختيار ما قرار دارد، همه را فداى شما خواهيم کرد و پا به پاى شما مىجنگيم تا ترا از خود خرسند کنيم و در رکاب تو به فيض شهادت نائل شويم و دوست نداريم پس از شما بمانيم، خدا زندگى پس از شما را زشت کند.
منابع:
الإرشاد مفيد، ج2 91، ص91
اللهوف على قتلى الطفوف