فردا نوشت: پایداری و «خطاهای محاسباتی» که پایانی ندارد/ وحدت را قبول نمیکنیم اما وحدتشکن هم نیستیم!
فردا
بروزرسانی
فردا/ انتشار مطالب خبري و تحليلي که از رسانههاي داخلي و خارجي منتشر ميشود نفيا و اثباتا به معناي تاييد محتواي آن توسط آخرين خبر نيست و صرفا براي اطلاع مخاطبان از فضاي رسانهاي در کشور بازنشر ميشود.
« وحدت و ائتلاف را قبول نمي کنيم اما وحدت شکن هم نيستيم.» اين فهواي کلام اعضاي گروه پايداري در برابر طرح وحدت اصولگرايي است که ازحدود يکسال گذشته پس از انتخابات رياست جمهوري سال 92 در اين جريان مطرح شده است. اعضاي پايداري بيان مي کنند که با وحدت و ائتلاف مخالف نيستند اما هميشه بحث بر سر مصاديق بوجود ميآيد و همين مصاديق نيز ملاک عمل آنهاست. يعني اگر مصاديق روشن کند که فردي انقلابي است آنها به حمايت از او مي پردازند و اگر مصاديق مشخص کند که آن فرد انقلابي نيست به طبع حمايت نميکنند. در اين ميان نيز استراتژي خود را بعد از عدم موفقيت در انتخابات سال 92 بر « نابسازي اصولگرايي» متمرکز کردهاند و اين اصطلاحي است که به دنبال استراتژي شکست خورده «رقابت درون گفتماني» در اين گروه مطرح شده است. استراتژي که با اين تحليل و فرضيه غلط که رقيب سنتي ديگر از پا افتاده و ياراي رقابت با اصولگرايان را ندارد، در گروه پايداري رسوخ کرد و باعث شکست اصولگرايان شد.
جالب اينجاست که اعضاي گروه پايداري نماد نابسازي را نيز اشخاصي چون آيت الله مهدوي کني و مرحوم عسگراولادي معرفي مي کنند، اين در شرايطي است که در انتخابات سال 92 پايداريها به توصيههاي آيت الله مهدوي کني توجه نکردند و مرحوم عسگر اولادي نيز در ماجراي برائت سران فتنه که با هدف اتمام حجت نظام با اين افراد صورت گرفت و البته عملي نشد از سوي اعضاي پايداري شديدا مورد انتقاد قرار گرفت.
حال پايداريها به شيوه مالوف خود روي آورده اند و به بحث وحدت بي توجهي ميکنند. درگذشته اتخاذ چنين سياستي از سوي اين گروه براي بالابردن وزن سياسي در جريان اصولگرايي صورت مي گرفت و در حال حاضر نيز به نظر نمي رسد سياستهاي اين گروه سياسي تغيير چنداني نکرده است. به نظر مي آيد در اين روند بازهم موضوع سهم خواهي با چاشني وحدت مطرح است. اصولگرايان مکررا از پايداريها خواسته اند که تابع جامعتين باشند اما به طور عکس پايداريها در اين روند سعي کردهاند راه مستقلي را در پيش بگيرند. بسياي از کارشناسان و شخصيت هاي برجسته اصولگرايي وحدت و ائتلاف در اين جريان را با توجه به رفتار خاص سياسي پايداريها چالش برانگيز توصيف مي کنند اما در اين ميان مطرح مي شود که جدايي پايداريها سبب عدم پايداري اين جريان سياسي است.
مواضع غلط اين گروه سياسي حتي به موضوعات مهمي چون بازگشت احمدينژاد و سرمايه گذاري دوباره اصولگرايان بر روي وي نيز کشيده است. در اين ميان اما اصولگرايان نسبت به بازگشت دوباره احمدينژاد موضعي کاملا مخالف دارند چه اينکه در زمان رياست جمهوري وي اختلافات سياسي ميان اصولگرايان و احمدينژاد بسيار بالا گرفت و از سوي ديگر احمدينژاد خود بيان کرد که اصلا اصولگرا نيست و اين درحالي است که اصلاحطلبان براي ورود دوباره احمدينژاد به سياست برنامه دارند و اين مساله براي آنها محرز شده که احمدينژاد پتانسيل خوبي براي برهم زدن بازي اصولگرايان است؛ مسالهاي که با سياست پايداري ها با عنوان انتخاب اصلح که بر روي آن بسيار تاکيد دارند نيز همخواني ندارد.
در اين ميان سياستهاي غلط و يکجانبهگرايانه پايداري سبب تشتت آرا در ميان اصوگرايان شده و در نهايت به اين جريان سياسي ضربه وارد کرده است. موضع غيرمسئولانهاي که عملا در حال تکرار است. در اين ميان هنوز تفکرات پيشين پايداري در انتخابات مجلس نيز خيمه زده است. پايداريها از انتخاب اصلح سخن مي گويند و خود را مامور به تکليف مي دانند اما اصولگرايان در اين ميان بيان مي کنند که «رصد نتيجه، اصولا بخشي از تکليف است» و البته در اين شرايط تکليف اصولگرايي وحدت و ائتلاف براي ورود به انتخابات مجلس آينده است.
موضوعي که از آن به عنوان خطاي محاسباتي ياد ميشود. کليه مواضعي که سياستمداران اتخاذ مي کنند براي صيانت از منافع اساسي ملت، بر اساس محاسباتي است و اين محاسبات حرف اول را مي زند. اگر محاسبات دقيق و درست باشد مي تواند حافظ منافع اساسي ملت باشد و اگر محاسبات دقيق نباشد قطعا چنين نتيجه اي حاصل نمي شود. مساله اي که در عمق جريان تکليفگرايي بايد مورد نظر قرار گيرد. اما گروه سياسي پايداري همواره در تحليل هاي خود دچار خطاي محاسباتي شده و همواره براي رقيب بازي کرده است. به عنوان مثال خطاي محاسباتي که در زمينه برگزاري همايشهاي دلواپسيم از سوي اين جريان سياسي تکرارشد از جمله اين موارد است. جالب اينجاست که همين خطاي محاسباتي در درون دو قطبي اعتدال و افراط جناح رقيب صورت گرفت و جناح رقيب با برچسب زني سعي کرد خود را معتدل و اصولگرايان را افراطي جلوه دهد. اين درحالي است که ليبرالها در جريان حوادث پس از انتخابات سال 88 نياز مبرمي به معتدل نشان دادن خود براي ترميم وجهه از دست رفتهشان دارند.
با اين اوصاف به نظر ميرسد با توجه به شرايطي که اصولگرايان در آن قرار داد آنچه گروه پايداري عمل کرده و بدان اصرار دارد، «تکليف و وظيفه» نبود؛ بلکه «تفرقه و منيت و خود مطلوب پنداري» است و به زعم کارشناسان سياسي پافشاري بر اين سياست در نهايت حاصلي جز تشتت آراي و ضربه ديگري با جريان اصولگرايي نيست.