صیانت از رفح در زمین حریف
فرهیختگان/متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
زینب مرزوقی| «تمام چشمها به رفح دوخته شده است» این جمله پوستری بود که مردم در واکنش به نسلکشی صورت گرفته در رفح، آن را در استوریهای اینستاگرامیشان بارگذاری میکردند. آغاز کننده این پویش یک اکانت 26 هزارتایی است. پسر جوان مسلمانی که در بیو و قسمت توضیحات صفحه اینستاگرام خود پرچم دو کشور«سنگاپور و مالزی» را قرار داده است. شرکتکنندگان اولیه پویش، مالزیها و سنگاپوریها بودند اما رفتهرفته آنقدر پوستر چرخیده که چشمهای بیشتری نگران رفح شدند و ایرانیها هم به کمپین اعلام همبستگی نسبت به وضعیت رفح پیوستند. بسیاری از چهرههای هنری چه در حوزه موسیقی و چه در حوزه سینما و تلویزیون، پوستر را به اشتراک گذاشتند. وضعیت استوریهای اینستاگرام به شکلی بود که تقریبا هر استوری که باز میشد، در این پویش شرکت کرده بود. درنهایت پویش«تمام نگاهها به رفح دوخته شده است» روز گذشته مرز40 میلیونی شدن را رد کرد. کاربران اینستاگرام و افرادی که در پویش شرکت میکردند، قول داده بودند تا رکورد 25 میلیونی شدن یعنی پرتعدادترین پویش صورتگرفته در این شبکه اجتماعی را بشکنند و همین هم شد. این درحالی اتفاق افتاد که الگوریتم اینستاگرام پس از 23 هزارتایی شدن این پویش، محدودیتهایش را اعمال میکرد و امکان داشت که بازدید استوری این پویش نیز پایین بیاید. با این وجود اما پویش رفح 40 میلیونی شدن را هم رد کرد. مدرنیته و پیشرفت تکنولوژی، حتی روی شکل و سیاق اعتراضات افراد و جوامع نسبت به ظلم و ایستادگی در برابر مظلوم نیز تاثیرگذار بوده است. یعنی اقتضای انسان امروزی، با توجه به پیشرفت تکنولوژی و تاثیر رسانه بر بسیاری از تصمیمات سیاسی و غیرسیاسی در جهان این است که بخشی از حقخواهی و مطالبهگری خود را نسبت به یک امر، از طریق بستر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پیش ببرد. قصه واکنش نسبت به اوضاع این روزهای رفح و اعتراض به نسلکشی آشکار صهیونیستها دقیقا مسالهای از این جنس بود. اما ما ایرانیها وقتی موقعیت خودمان با این پویش را بررسی میکنیم، مجددا این مساله مطرح میشود که انگار تکلیفمان با شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام یا حتی توییتر مشخص نیست، یعنی سیاست کلی ما در اداره فضای مجازی، همچنان اینستاگرام تهدید میبیند یا بالاخره پذیرفته که در تعریف نسبتمان با کل جهان، این تهدید را میتوان فرصت دید؟ درست وقتی که جوان ایرانی، باید در فضای مجازی نسبت به قتلعامهای جاری در غزه و رفح واکنش نشان دهد و خود را از معترضان به این نسلکشی معرفی کند، درگیر وصل شدن یا نشدن فیلترشکن است و شاید حتی امکان دارد چندین روز فیلترشکنش هم وصل نشده باشد و از قافله تبریجویی از اشقیا و خونخواران عالم هم عقب مانده باشد.
روزهای ابتدایی آغاز جنگ7 اکتبر، به شوخی میگفتیم حالا که ما ایرانیها باید در جهان هشتگ «فلسطین آزاد» را بالا بیاوریم و در دیده شدن درد مردم غزه به جهانیان به قدر سهم خودمان، کار را پیش ببریم باید درگیر وصل شدن و قطع شدن فیلترشکنهایمان میبودیم و میان دعا برای آزادی غزه، برای رفع فیلتر شبکههای اجتماعی هم باید دعا میکردیم. این کمپین بهوضوح سیاست فعلی متناقض در برابر صیانت را برای بار دیگر به رخ کشید. وقتی میتوان از فرصت شبکههای اجتماعی و اینستاگرام برای ابراز انزجار از رژیم منحوس صهیونیستی استفاده کرد، چرا باید همواره این فرصت را در قالب تهدید ببینیم و اجازه دسترسی راحت را از کاربران بگیرم؟
7 اکتبر فرصتی شد تا بسیاری از ما، معنای واقعی «انسان رسانه» را بفهمیم. بسیاری از اهالی غزه که کار رسانهای انجام داده بودند یا در سطح اینستاگرام، عدد دنبالکنندگانشان قابلتوجه بود؛ هر کدامشان به یک رسانهای برای رساندن صدای مظلومیتشان تبدیل شد، یعنی فضای مجازی جای تمام روزنامههای چاپنشده غزه در روزهای جنگ و آوار و خبرگزاریهای تخریبشده را گرفت. تا جایی که اینستاگرام، کاربران فلسطینی را در انتشار محتوای مرتبط با غزه محدود کرد و فلسطینیها هم «تیکتاک» را برای رساندن پیام مظلومیتشان انتخاب کردند.
واکنش به جنایات صهیونیستها درشبکههای اجتماعی باعث شد تا نفتالیبنت، نخستوزیر سابق رژیمصهیونیستی در شبکه ایکس از وضعیت بد رژیم در «افکارعمومی بینالمللی» بنویسد و برای چاره راهی آمریکا شود. یکی از موضوعات اصلی سفر او، مهار پلتفرمهای اجتماعی مانند اینستاگرام و تیکتاک علیه جنایت صهیونیستها بود. بنت در شبکه ایکس (توییتر سابق) نوشت «درشبکه تیکتاک محتوای طرفدار فلسطین و گروه حماس ۱۵ برابر بیشتر از محتوای طرفدار اسرائیل دیده میشود.»
پس از این سفر بود که کنگره آمریکا برای مهار تیکتاک، مصوب کرد که باید تیکتاک به یک شرکت آمریکایی فروخته شود و اگرچنین نشود این شبکه در آمریکا فیلتر میشود. عکاسها، بلاگر، اینفلوئنسرهای مبارز غزه و شهروندان عادی حتی، از طریق همین فضای مجازی توانستند که احساسات سایر مردم جهان را درگیر خود کنند تا جایی که جوانی اهل مالزی، پویشی برای مردم رفح به راه بیندازد و مردم سایر کشورها را با خود همراه میکند. اما اگر آغازکننده پویش یک جوان ایرانی بود، سرنوشت این پویش چه میشد؟ چند هزار یا چند میلیون نفر با محدودیتهای موجود در دسترسی به فضای مجازی میتوانستند در این پویش شرکت کنند؟ چند ملیت را درگیر خود میکرد؟ یا اصلا شاید بهتر باشد بپرسیم، در ویراستی، ایتا یا سایر شبکههای اجتماعی داخلی تا چه اندازه فرصت انجام چنین پویشی داریم و آیا از طریق شبکههای اجتماعی داخلی، امکان جهانی شدن پویشی شبیه به این پویش را داریم؟
متاسفانه واقعیت این است که درک درستی از نیاز به دسترسی راحت به شبکههای اجتماعی توسط عدهای، وجود ندارد. یعنی همه جهان از شدت ظلم و خونخواری رژیمصهیونیستی انگشت به دهان است و هرکسی از هر کجای جهان، در فضای مجازی صدای مظلومیت کودکان رفح میشود، متولیان اداره شبکههای مجازی ترجیح میدهند و ایدهآلشان این است که جوان ایرانی در همان ایتا و ویراستی فعالیت کند و واکنشهایش حتی برای طرفداری از یک مساله جهانی هم در همان فضای خودمانی صورت بگیرد.
رهبر معظم انقلاب در حاشیه بازدید از نمایشگاه کتاب امسال با وجود اینکه خاطرنشان کرده بودند نباید فضای مجازی جای کتاب را بگیرد اما باز هم تاکید داشتند که فعالان فضای مجازی در زمینههای مختلف، کتابهای مفید را معرفی کنند.
اگرچه احتمال دارد پیشرفت تکنولوژی و سیر در فضای مجازی، مساله کتاب و کتابخوانی را از اولویت خارج کرده باشد. اما این سخن رهبر انقلاب نشان میدهد که ایشان دقیقا بر فرصت و غنیمت شمردن فضای مجازی تاکید دارد و با وجود اینکه نسبت به فعالیت در فضای مجازی هشدار میدهند اما فضای مجازی را بهعنوان بستری برای پیشبرد اهداف درست و سیاست اصولی مدنظرمان مثلا در حوزهای مانند فرهنگ، کاملا موثر میدانند.
واقعیت این است با وجود اینکه پویش«تمام چشمها به رفح دوخته شده است» از سوی کاربران ایرانی آغاز نشده بود اما در پیوستن به این پویش، یک همدلی ملی به وجود آمد و چهرههایی به این پویش پیوستند که پیش از این پویش، برخی از آنها به مساله غزه واکنشی نشان نداده بودند. برای همین در این پویش شاهد یک همدلی نسبت به یک مساله جهانی بودیم و سهم ایرانیها از میان آن40 میلیون نفر شرکتکننده، قابلتوجه است. بنابراین باید اعتراف کرد که اساسا مساله موجود فیلترینگ، پیچیدهتر از بستن و باز کردن است. مساله تعریف و نسبت ما در جهان است. مشارکت در اموری مانند اعتراض به یک نسلکشی آشکار، آپارتاید و فرصت به وجود آمدن همدلی جمعی چه سوگ و چه یک شادی ملی است. یعنی در بررسی وضعیت موجود فیلترینگ؛ نباید تنها اجازه دسترسی راحت یا سخت را درنظر گرفت، بلکه باید پرسید که سیاست موجود، کدام فرصتها را از ما دریغ خواهد کرد و اجازه تعریف نشدن در کدام اجتماعهای مجازی از ما گرفته خواهد شد؟