logo

یادداشتی از مرحوم پیر محمد ملازهی: «اخوان المسلمین را آنگونه که هست، باید شناخت»

منبع
جماران
بروزرسانی
یادداشتی از مرحوم پیر محمد ملازهی: «اخوان المسلمین را آنگونه که هست، باید شناخت»

جماران/متن پیش رو در جماران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

در جامعه ایرانی و بلوچ که به شدت در معرض رسوخ طیف‌های گسترده‌ای از جریان‌های رادیکال فکری قرار دارند. شناخت اخوان آن‌گونه که هست و نه آن‌گونه که دیگران از آن تصور دارند خدمت ارزنده‌ای به نسل جوان و کتاب‌خوان است تا چشم‌بسته وارد میدان‌های فکری و مکتبی نشود که به غایت آلوده به اغراض سیاسی شده و با عصبیت‌های قومی آغشته شده‌اند.

 پیرمحمد ملازهی، پیر اهل قلم و اندیشه با تسلط به تاریخ و فرهنگ بلوچستان و اشراف به تحولات منطقه به ویژه شبه قاره هند و افغانستان، همواره تحلیل و سخن تازه داشت و سخاوتمندانه آن را در اختیار افکار عمومی و سیاست پژوهان قرار می داد. ملازهی، راه نجات استان محروم سیستان و بلوچستان را قرار گرفتن در مسیر توسعه و گریز از رویکرد امنیتی و عبور از تفکرات ایدئولوژیک می دانست.

لذا از رواج افراط گرایی مذهبی در دو سمت شیعه و سنی و از تداوم نابرابری ها و تبعیضات ناروا در سطح ملی و استان سیستان و بلوچستان، رنج می برد و در پی چاره بود. او در  دو سال آخر حیات با برکت خود با نگرانی از گسترش بحران زایی در استان حساس سیستان و بلوچستان، شجاعانه دست به قلم شد و با ادبیاتی شفاف و بدون لکنت زبان راه حل ها را به نحو عالمانه و منصفانه ارائه داد. 

استاد همواره بسته های  تحلیلی ارزشمند و راهگشای خود را با قلم شیوایش مستقیماً در معرض افکار آگاهان قرار می داد و با دلسوزی تبعات سیاست های ناعادلانه  را به سیاستمداران و حاکمان هشدار می داد.

نوشتار زیر یادداشت منتشر نشده ای از او است:

 کتاب اخوان المسلمین تألیف پژوهشگر روشنفکر و دین‌باور سراوانی جناب محمد صدیق دهواری که زمینه تحقیقاتی‌اش را تاکنون بیشتر به مسائل فرهنگی در حوزه خاص تاریخ و فرهنگ بلوچ می‌شناختیم، نشان می‌دهد که دغدغه‌های فکری‌اش صرفاً برون کشیدن فرهنگ و تاریخ به انزوای کشانده شده بلوچ  نیست و به همان نسبت درباره جریان‌های فکری و مکتبی اسلامی که در جهان اسلام بیش از یک قرن است که روشنفکران دینی را به خود مشغول کرده است دغدغه دارد.

واقعیت امر آن است که از سال 1898 م که ناپلئون بناپارت امپراتور قدرتمند فرانسه به مصر لشکرکشی کرد و این مهد تمدن اسلامی را تسخیر کرد، جهان اسلام را با یک پرسش مهم روبرو کرد.

 پرسش این بود تناسب جهان اسلام با تمدن و فرهنگ مدرن شکل‌گرفته در غرب مهاجم چیست و چه باید بکند؟ متفکران زیادی در جهان اسلام در پی یافتن پاسخی به این پرسش حیاتی برآمدند ولی حقیقت این است که تا به امروز جهان اسلام پاسخ لازم را نیافته است و به‌درستی نه فرهنگ لیبرال دمکراسی غرب هضم کرده و نه توانسته است الگوی کارآمدی همسان آن به‌عنوان الگوی زیست جمعی و ساخت قدرت بر اساس جهان‌بینی اسلامی به وجود آورد که جهان اسلام را از بلاتکلیفی ذهنی نجات دهد... 

در آغاز تماس تمدن اسلامی و غربی این شمشیر بود که قضاوت نهائی را می‌کرد؛ ولی این شمشیر که در آخرین امپراتوری خلافت عثمانی تمرکزیافته بود در دو جغرافیای اروپا به بن‌بست رسید. یکی در وین پایتخت کنونی اتریش که سلطان سلیمان خان قانونی را متوقف کرد  و دیگری نبرد مسیحت و اسلام در قالب حکومت عثمانی آندلس در جنوب اسپانیا. 

مسلمانان که از جبل‌الطارق از آفریقا وارد اسپانیا شده بودند  و حکومت 800 ساله را مستقر کرده بودند، مقهور قدرت برتر اروپائیان شدند و با نیمه‌تمام رها کردن شهر مدینه که یک شاهزاده خانم مسلمان آن را طراحی کرد تا نماد قدرت اسلام در اروپا برای همیشه تاریخ باشد، از همان راهی که آمده بودند یعنی جبل‌الطارق به آفریقا بازگشتند.

 این هردو واقعه یکی در شمال در وین و دیگری در جنوب در اسپانیا، آخرین امپراتوری بزرگ اسلامی را در سراشیبی سقوط قرار داد و تصرف قاهره پایتخت مصر به‌ وسیله ناپلئون بناپارت برتری غرب را تکمیل کرد. 

از این‌ رو بود که متفکرین جهان اسلام را به تکاپو انداخت. متفکرینی نظیر رشید رضا، کواکبیان عبده و جمال‌الدین اسدآبادی مشهور به افغانی. منتها ازآنجاکه تمدن غربی مجهز به علوم جدید و تکنولوژی جدید شده بود وجهان اسلام از آن محروم و فاصله داشت، اندیشمندان اسلامی در انطباق  دادن اسلامی و جهان مدرن دچار شکاف شدند.

شکاف از متن فلسفه و هستی‌شناسی اسلامی و فلسفه و هستی‌شناسی غربی ناشی می‌شد. مبانی فکری و فلسفی متفاوت جای آشتی اندکی برجای می‌گذاشت  ازاین‌رو بود که دنیای اسلام به‌نوعی بازگشت به سنن و ارزش‌های اسلامی روی آورد وبه این نتیجه رسید که نیاز به انقلابی درونی دارد.

 اسلام باید از زائده هائی که در طول زمان گرفتار آن شده رها و به اصل خودش آن‌طور که درصدد اسلام وجود داشت بازگردد تا تمدن و فرهنگ اسلامی احیا و در مقابل مکاتب فکری غرب مقابله فرهنگی کند. در همین راستا بود که دو تفکر غالب در جهان اسلام شکل گرفت.

1-تفکری که خواهان پذیرش بدون کم‌وکاست تمدن و فرهنگ غرب شد. لااقل دو شخصیت یکی هندی و دیگری ایرانی برای ما آشناترند. تقی زاده در ایران که جمله معروف او زبانزد است که گفت می‌باید از «نک سر تا انگشت پا غربی شویم» و دیگری سر احمدخان متفکر هندی که مبلغ غربی شدن تمام‌عیار جهان اسلام شد؛ ولی واقعیت این است که دایره نفوذ این تفکر بسیار محدود بود و جهان اسلام آن را پس زد.


 هرچند که طرفداران سراحمد خان تا به امروز در قالب یک فرقه مذهبی بنام قادیانی درشبه قاره هند باقی‌مانده ولی مسلمانان آن‌ها را خارج از دایره اسلام قرار داده‌اند.

2-تفکری که تمامی مظاهر تمدن و فرهنگ غربی را رد کرد و به چالش کشید. از این تفکر سه مکتب فکری تأثیرگذار  در جهان اسلامی شکل گرفتند که تا به امروز مطرح‌ترین مکتب‌های فکری در جهان اهل سنت به نقش‌آفرینی مشغولند. این سه مکتب عبارت‌اند از

اول: مکتب دیوبندی هندی

دوم: مکتب سلفی خاورمیانه‌ای

سوم:  مکتب اخوان المسلمین مصری

البته در کنار این سه مکتب اصلی فکری جهت دهنده تحولات در جهان اسلام یک مکتب چهارمی نیز به وجودارد که عمده تا از درون مکاتب سه‌گانه در اهل سنت بیرون آمد و هم چنان درصدد آشتی دادن اسلام و غرب است ولی توفیقی به دست نیاورده است.

درعین‌حال لازم است اشاره گذرا به تحولات فکری در عالم تشیع هم داشته باشیم که صورت‌بندی خاص خود را دارد ولی در آن‌هم تکلیف روشن‌تر از عالم تسنن نیست هرچند که در بازسازی الگوی اسلامی قدرت مشروع در نگاه فقهی خود فرمول ولایت‌فقیه را ارائه کرده و در ایران به قدرت رسیده است. منتها پیرامون

آن نیز وحدت نظر کامل شکل نگرفته است و تناسب اش با دنیای مدرن یکسره نشده است.

مکاتب اهل سنت هم در قالب مکتب دیوبندی هندی و هم در قالب مکتب سلفی خاورمیانه و هم در قالب اخوان المسلمین مصری تجربه قدرت مشروع را داشته‌اند ولی مشکل مبانی فکری و فلسفی متفاوت خود را با جهان مدرن و غرب نتوانسته‌اند حل کنند. 

علت به گمان من آن است که از بنیان مبانی فکری غربی و مبانی فکری اسلامی در تضاد قرار دارند. مبانی فکری و اعتقادی اسلام بر جهان‌بینی الهی بنیان گرفته و جهان‌بینی غربی دردوشکل شناخته‌شده‌اش تاکنون در قالب لیبرالیسم وکمونیزم این جهانی توصیف می‌شود. بر همین اساس برداشت از قدرت مشروع متفاوت است و آشتی دادن آن‌ها تاکنون ممکن نشده است.

تفکر اخوانی که حسن البنا آن را دراسماعیله. مصر در سال 1928 م. بنیان گزار کرد در واقع پاسخی به نگرانی جهان اسلام از نفوذ سه مکتب فکری وارداتی به جهان اسلام بود:

مکتب لیبرال دمکراسی غرب

مکتب مارکسیسم

مکتب ناسیونالیسم عرب

حسن البنا با بنیان‌گذاری اخوان المسلمین جریانی فکری و مکتبی را به وجود آورد که به‌سرعت از اسماعیلیه فراتر رفت وبه قاهره رسید و ازآنجا سرتاسر جهان اسلام را تحت تأثیر خود  قرار داد. هرچند که در هر کشوری از جهان عرب و اسلام که اخوان نفوذ کرد با توجه مقتضیات همان محیط رنگ بومی و خاص خود را یافت؛ ولی حقیقت آن است؛ که همه به اصل و مبانی اولیه آن وفادار باقی ماندند.

در عین‌حال واقعیت این است که مکتب فکری اخوان المسلمین در جامعه ایرانی به‌طور عام و جامعه بلوچ به ‌طور خاص آن‌طور که شایسته آن است شناخته‌نشده است.

 نسخه ایرانی آن در قالب فدائیان اسلام به‌وسیله نواب صفوی به ایرانیان معرفی شد، ولی خیلی زود با هسته مرکزی قدرت برخورد کرد. همچنان که در زادگاهش در مصر هم با سرنوشت مشابهی روبرو و رهبران اصلی آن‌هم چون سید قطب زندانی وبه چوبه دار سپرده شدند. 

نواب صفوی هم سرنوشت مشابهی یافت. بااین‌حال تفکر اخوانی در اشکال متفاوت‌تری ادامه یافت؛ ولی در جامعه اهل سنت و بلوچ مکتب اخوانی به دلیل تسلط بلامنازع مکتب دیوبندی شبه‌قاره هندی  مهجور واقع شد و کمتر شناختی واقعی از آن به دست داده‌شده است و این در حالی است که بانفوذترین جریان فکری اهل سنت و جماعت است که سرتاسر جهان اسلام را تحت تأثیر قرار داده است. هرچند که تجربه قدرت‌یابی‌اش پس از بهار عربی در مصر دوره محمدمرسی مصری با کودتای ژنرال‌ها به شکست انجامید ولی در قالب حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان در ترکیه یکی از مدعیان الگوی اسلامی قدرت مشروع است و در رأس قدرت در ترکیه قرار دارد. علاوه بر این جریان اخوانی النهضه به رهبری راشدالغنوشی تجربه متفاوت‌تری از اخوانی را به نمایش گذاشته است. تجربه‌ای که به‌روشنی تحولات درونی اخوان المسلمین را نشان می‌دهد. به‌طوری‌که می‌توان گفت اخوان المسلمین جریانی فکری است که در سر یک طیف آن جریان میانه‌رو النهضه تونس و شخصیتی نظیر راشد الغنوشی  قرار دارد که درصدد آشتی دادن اسلام وجهان مدرن غربی است و در طیف دیگرش ایمن الظواهری  رهبر القاعده قرار می‌گیرد که از اخوان ریشه گرفت وبه منتها علیه رادیکالیسم مکتبی رسید.

مکتب دیوبندی هم یک دوره 5 ساله قدرت طالبان را در فاصله سال‌های 1996 تا 2001 تجربه کرد که پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله به نمادهای قدرت سرمایه‌داری جهانی، ساختمان‌های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک و مقر وزارت دفاع آمریکا در حومه واشنگتن،نماد قدرت نظامی سرمایه‌داری جهانی باعث شکست اولین تجربه حکومت‌داری مکتب دیوبندی شد ولی از پا ننشسته ودرسال 2021 م. پس از 20 سال مقاومت مجدانه در افغانستان به قدرت رسیده است.

تلاش جناب محمد صدیق دهواری برای معرفی اخوان المسلمین  به‌عنوان یک جریان فکری گسترده در جهان اسلام در شرایطی که جهان اسلام با آن روبرو است و تفکر رادیکال مجالی برای طرح جریان‌های فکری میانه‌روتر نمی‌دهد، تلاشی ستودنی است.

به‌ویژه در جامعه ایرانی و بلوچ که به شدت در معرض رسوخ طیف‌های گسترده‌ای از جریان‌های رادیکال فکری قرار دارند. شناخت اخوان آن‌گونه که هست و نه آن‌گونه که دیگران از آن تصور دارند خدمت ارزنده‌ای به نسل جوان و کتاب‌خوان است تا چشم‌بسته وارد میدان‌های فکری و مکتبی نشود که به غایت آلوده به اغراض سیاسی شده و با عصبیت‌های قومی آغشته شده‌اند. امید آن است که کتاب اخوان المسلمین بتواند نسل جوان را به تفکر وادارد و در انتخاب راه درست یاری کند که اگر حتی درسطح محدودی چنین شود مقصود حاصل است.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar