نماد آخرین خبر

سرمقاله اعتماد/ فرهنگ و عمق راهبرد مائوئیستی

منبع
اعتماد
بروزرسانی
سرمقاله اعتماد/ فرهنگ و عمق راهبرد مائوئیستی

اعتماد/ « فرهنگ و عمق راهبرد مائوئیستی » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته خسرو طالب زاده است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

نظریه فرهنگ، نسبت به دیگر نظریه‌های مشابه مانند نظریه سیاست، اقتصاد و جامعه‌شناسی از این مزیت و ویژگی بارز برخوردار است که تعریف و شناخت از انسان هم در مبانی و مبادی و هم در کانون و فرآیند آن جای دارد. در نظریه‌های فرهنگ تعریف از فرهنگ بر تعریف از انسان ابتنایی روشن‌تر و شیشه‌ای تر و ناگسستنی دارد. برخلاف آن، در دیگر نظریه‌ها در رشته‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، تعریف از انسان می‌تواند در پس زمینه سکنی گزیند و در پشت پرده بماند. هرچند برای نکته‌اندیشان به ویژه، اهل فلسفه، کشف فهم و درک از انسان در پس زمینه این نظریه‌ها، امری آسان است و می‌توانند کشف محجوب کنند و فهم و درک از انسان را از پستوی این نظریه‌ها بیرون کشند و آن را آشکار کنند. البته این تعریف پستویی از انسان در نظریه پردازان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از سر پنهان کاری و نهان ورزی نیست، بلکه این تعریف موضوعیت دارد، اما طریقیت ندارد؛ امری پیش‌فرضی است و آنان در نظریه پردازی خود به ارجاع مکرر و مستمر به تعریف انسان نیازی ندارند. اما در نظریه فرهنگ در سطوح کلان و خرد، در پیش فرض و در گزاره‌های توصیفی و تجویزی خود بر فهم و درک خود از انسان اتکایی پیوستاری دارند، زیرا فرهنگ و هنر انسانی‌ترین وجه انسان است و بیان درد و رنج و نیستی و هستی انسان در کانون آن جای دارد.  بنابراین شناخت هر فرد، گروه و مکتب و جریانی در گروی تعریف آن از انسان و شأن و منزلتی است که برای انسان قائل است و بر این اساس، از دریچه فرهنگ، درک و فهم آنها از انسان روشن‌تر و آشکارتر است. اگر در نظام کمونیستی انسان در تراز نوین، موجودی با تعلقات به سرزمین و موطن سوسیالیسم است و عشق به خانواده و همسایه بر اساس آرمان های سوسیالیستی سنجش می‌شود، از این مبنا سرچشمه می‌گیرد که فرهنگ زیربنای نظام تولید و اقتصاد سوسیالیستی است؛ انسان موجودی است کارگر این نظام و انسانیت انسان و هویت وی در استیلای ایده و نظام کمونیستی مستحیل و ذوب و دامنه و ژرفای فردیت وی برابر نسخه و دستور حزب مرکزی مشخص و دیکته می‌شود. انسان در سراسر جهان کمونیستی یک انسان آن هم انسان در تراز حزب است. در این نگرش مرکزگرا و دولت محور، فرهنگ شهری، روستایی، کارگری و دهقانی و ... مطابقت ذهن انسان با بخشنامه و دستورات حزبی است و تخطی از این دستورات و متفاوت بودن، قهرا به تباهی و نیستی محکوم می‌شود. اگر در نظام سرمایه‌داری، فرهنگ ادامه تجارت به مثابه کالاست بر این تعریف از انسان بنا شده که انسان موجودی تنوع‌طلب و مصرف‌کننده است. در این نگرش، انسان موجودی مصرف‌کننده و مصرف همان هویت وی و مصرف فرهنگی زیربنای تولید و شکوفایی فرهنگی است. بر این اساس از فرهنگ می‌توان به هویت تعریف شده غایی و نهایی هر مکتب و هر فردی دست یافت.  قصد از این نوشتار انتقادی این است که دریابیم برنامه‌های فرهنگی و هنری دکتر سعید جلیلی از چه رویکرد انسانی برخوردار است و از چه مبانی فرهنگی سرچشمه می‌گیرد. نکته عجیب این است که با اینکه ایشان بر فرهنگ به عنوان زیربنای راهحل تمامی مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در برنامه مناظره فرهنگی و هنری و اظهارات مجمل و ناروشن خود تاکید داشته است، در برنامه‌ها و همچنین در تارنمای «حیات طیبه» ایشان، سرفصل مستقل و پرمایه ای درباره این موضوع به چشم نمی‌خورد. در حالی که برنامه «عمق راهبردی» ایشان تا درون روستاها، طرح و راه‌حل‌های مقتدرانه و جهشی دارد و دولت سایه برای همه جزییات در قلمروهای سیاسی، اقتصادی، روابط بین‌الملل و ... جزیی‌سازی شده و نورافکن دولت سایه هیچ منطقه فراغ و آزادی را مستثنی نکرده، اما با یک جست‌وجوی ساده با عنوان «برنامه فرهنگی و هنری سعید جلیلی» در گوگل چیزی جز گفتارهای تصویری از تبلیغات انتخاباتی ایشان نمودار نمی‌شود. چرایی ناکامی در این جست‌وجوی ساده را چگونه می‌توان توجیه و تفسیر کرد؟ چرا گفتمان انقلابی و مقاومتی ایشان که به ظاهر باید در بخش فرهنگ آکنده و سرشار از نظریه‌ها، نقدها، برنامه‌ها و طرح‌های انبوه و پرمایه و بی‌شمار باشد، دچار فقر تحلیلی و انباشت داده و اطلاعات و نظریه‌پردازی است؟ حتی در مورد موضوع «تهاجم فرهنگی» که اساسا در این گفتمان باید جایی شایسته و بنیادی و کلیدی داشته باشد، چندان به آن پرداخته نشده است؟ احتمالی را که می‌توان در این مورد بررسی کرد، این است که در گفتمان ایشان، فرهنگ تابعی از اراده و خواست دولت که همان کلیدواژه طلایی و مکرر ایشان یعنی «برنامه دولت» است و اظهار صریح و بی‌پرده این نظر چندان برای کارزار انتخاباتی و نیز برای دولت سایه مزیت و توفیقی به همراه ندارد. اما نکته جالب دیگر این است که برنامه ایشان امری بیش از «برنامه فرهنگی دولت» است.  

در سال‌های گذشته از جمله در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی (مورخ 29/9/96) دولت سایه ایشان طرحی را پیش می‌افکند که نهاد دولت فقط یکی از ابزارهای فرهنگی آن طرح است و راه برون‌رفت این شورا از ناکارآمدی خود را ارتقای سطح آن به قرارگاه مرکزی فرهنگی کشور برمی‌شمرد. طرح چنین مباحثی صریح و شفاف در کارزار انتخاباتی به ویژه در میان اهالی فرهنگ و هنر نمی‌تواند مفید و سودمند باشد. به همین دلیل ایشان دیدگاه حقیقی خود را در بخش فرهنگ در سایه مطرح می‌کند و نمی‌خواهند و نمی‌تواند از آن به صراحت و آشکاری پرده بردارد. در این جلسه، ایشان نقش قرارگاهی شورای عالی انقلاب فرهنگی را «نقش هدایت و عملیات» ذکر کرده است؛ یعنی قرارگاهی با تمامی اختیارات از سیاستگذاری و اجرا تا نظارت. در چنین دیدگاهی فرد و جامعه فرهنگی و هنری فقط می‌توانند و باید نقش سرباز فرهنگی را بازی کنند. در این دیدگاه مدیریت و برنامه فرهنگی، امری فراتر از دولت است که همانند «شورای امنیت کشور» (اقرار مکرر و اظهارات مصرح ایشان در جلسات متعدد) باید برای خنثی‌سازی ترفندهای نرم دشمن طراحی و اجرا شود. منظور ایشان از روی کار آمدن مدیران فرهنگی با نگرش و بصیرت عمق راهبردی همان مدیران امنیتی/ فرهنگی است که به امنیت بیش از فرهنگ اصالت می‌دهند و فرهنگ همان فرهنگ امنیتی و دولتی  و بلکه  حاکمیتی است. 
شاید تصور شود که این دیدگاه صرفا نمود و نماد یک جریان افراطی و تندخوی و اقتدارگرا همانند دکترین مصباح‌یزدی و شاگردان ایشان و محافل سایه‌نشین است که تلقی و دیدگاه‌شان از دین و اسلام تفکری تحجرگرا و قشری‌گرایانه و ضد مردمسالاری و اصل آزادی قانون اساسی در قلمروی فرهنگ و اندیشه است. اما مساله کمی عجیب‌تر است! با کمی دقت و توجه به نوع منطق و استدلال و ادبیات ایشان و جریان فرهنگی مقوم و مدافع وی، فرآیند درک و فهم مبانی و سرچشمه‌های فکری و آبشخور فرهنگی و برنامه‌ریزی کلان و خرد ایشان را پیچیده‌تر می‌کند. 

اولا؛ زبان دولت سایه و دکتر جلیلی زبان دینی نیست. کلیدواژه‌هایی که ایشان به کار می‌برد، مانند فرصت، تهدید، قوت و ضعف که در شعار تبلیغاتی ایشان (یک جهان فرصت، یک ایران جهش) هم نمود بارز دارد و به نحو ملال‌آوری تکرار می‌شود، زبان شبه علمی متعارف و علوم انسانی تجربی است. ایشان خیلی می‌کوشد که خود را صاحب نظر علم روز با زبان فناوری نشان بدهد. ثانیا؛ رویکرد روستایی‌محور برنامه‌های ایشان و این شعار که هر روستا و فرد روستایی یک فرصت است و یک شکوفایی، این فرصت مبتنی بر شکوفایی استعداد روستاییان بر اساس سنت و تاریخ و سبک زندگی اصیل روستایی نیست، بلکه دامنه و تعریف این فرصت و هدایت و عملیاتی شدن آن را برنامه سایه‌ای و محفلی ایشان تعیین و تجویز می‌کند. نکته عجیب شباهت این برنامه به نگرش مائو و برنامه راهبردی مائوئیسم است برای متحول کردن روستاها به عنوان نیروی انقلاب و جهش اقتصاد سوسیالیستی در برابر نیروی شهری انگل و فاسد بود که می‌خواست روستاها را به عنوان کانون تحول و برنامه اقتصادی خود با دیکته کردن طرح‌های دستوری خود شکوفا سازد که البته شکست خورد و به فاجعه انجامید. نگرش و برنامه دکتر جلیلی با این تجربه شکست خورده چینی قرابت و همسویی عجیبی دارد و شاید رونوشتی از آن باشد. مائو در انقلاب فرهنگی چین خود به نقش برجسته دهقانان و روستاییان در انقلاب سوسیالیستی باور داشت و برای فرهنگ در برپایی اقتصاد سوسیالیستی نقش و اهمیتی متمایز قائل بود. نیرویی که مائو می‌خواست این انقلاب را پیش ببرد، چیزی نبود جز لشکر جوانان، تهیدستان شهری، روستاییان و دانش‌آموزانی که بازوبندهای سرخ می‌بستند و برای برخوردهای سخت و خشن با منتقدان، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران و روشنفکران، مهیا و تحریک می‌شدند و با ترفندهایی مانند جنبش بگذارید یک صد گل بشکفد، کشمکش‌ها و قطب‌بندی‌های ایدئولوژیک بر سر قدرت را دامن و مخالفان و منتقدان خود را شناسایی و سرکوب می‌کرد.
از اقدامات فرهنگی مائو می‌توان این موارد را برشمرد: دخالت ارتش سرخ بر نوع پوشش مردم/عدم تحمل آرایش موی بلند سر/پوشیدن شلوار تنگ/کفش‌های نوک تیز یا هر عاملی که نماد فرهنگ غرب باشد. در تفکر و مبانی فرهنگی مائوئیسم انسان موجودی انقلابی- روستایی است که در روند انقلاب، نیروی انقلابی باید به منزلت کادر حزب ارتقا یابد و برنامه حزب یعنی همان عمل صالح انقلابی را  کارگزاری کند  و بس. 
شباهت‌های نگرش و بینش بصیرتی دکتر جلیلی و فهم و درک او از انقلاب و مردم همین است که اهالی فرهنگ و هنر باید کادر و سرباز قرار مرکزی انقلاب فرهنگی باشند و برنامه‌های هدایتی و عملیاتی آن را کارگزاری کنند. در این تفکر، اهالی فرهنگ و هنر حقی ندارند که سرنوشت فرهنگی و هنری کشور را با خلق آثار خود رقم بزنند و نقش‌آفرینی کنند. قرارگاه مرکزی فرهنگی و هنری یعنی قرارگاه امنیتی و سیاسی که با کنترل و نظارت هوشمند و فناورانه، خطاهای مولدان و تولیدات فرهنگی و هنری را رصد و موارد سازنده آن را تقویت می‌کند. عجیب نیست که آقای نبویان از اصحاب و نزدیکان حلقه فکری ایشان می‌گوید ما باید از تجربه چین برای کنترل و مهار شبکه‌های اجتماعی  و فضای مجازی  بهره  بگیریم.
اما هنوز هم نکته عجیبی در این حلقه سایه‌اندیش و سایه‌منش و سایه‌پرور وجود دارد. در این دیدگاه انسان چه تعریفی دارد؟ در تفکر شیعی انسان موجودی مختار و خلیفه‌الله که می‌تواند از مرتبه حیوانی به قرب الهی نائل شود و اشرف موجودات است که از کثرت و تنوع خلقی و خُلقی فرهنگی شعوبی و قبایلی، شهری و روستایی برخوردار است که تمایز قومی و گروهی آنها در سیر شکوفایی  و رستگاری با تقوی  محک می‌خورد.
اما مبانی سکولار و علم‌زده دکتر جلیلی با این نگرش اصیل اسلامی و شیعی فرسنگ‌ها فاصله دارد. جمله زیر را که جزیی از برنامه ایشان در کارزار انتخاباتی سال 92 بود، به سادگی می‌توان کشف محجوب کرد و فهم وی از انسان و به‌طور طبیعی، از فرهنگ را نشان داد؛ وی در تبیین «دکترین تولید به مثابه جهاد» (رونوشتی از انقلاب تولید روستایی مائویستی با زرورق ادبیات دینی) می‌نویسد: «عرصه‌های تولید در این دکترین (دکترین تولید به مثابه جهاد) در یک گستره وسیع قابل طرح است: تولید کار، تولید علم، تولید فناوری، تولید ثروت، تولید معرفت، تولید فرصت، تولید عزت و منزلت، تولید کالا و تولید انسان‌های کارآمد؛ اینها همه شوونی از تولید تلقی می‌شوند و همه این شوون خود شعاعی از جهاد فی سبیل‌الله که این طرز تلقی خود تامین‌کننده امنیت و اقتدار و پیشرفت کشور است»  (روزنامه خراسان 21 خرداد 92) .
در این مبانی شبه‌دینی، عزت، منزلت، انسان کارآمد همانند کالا محصول تولید و فرآورده قرارگاه مرکزی انقلاب فرهنگی و جزیی از برنامه و دکترین «تولید» دولت سایه ایشان است. در این نگرش شبه‌دینی و به واقع شرق‌زده و مائوئیستی شکست خورده، انسان محصول دولت و کادر قرارگاه فرهنگی است نه انسان طبیعی و آزاده و مختار. ایشان به تبع استاد خود به واقع مردم را در نظام تولید معرفت و هدایت و سعادت هیچ کاره می‌داند و دولت سایه همان نقشی را در جهان فرهنگی ایفا می‌کند که خدا و انبیا و ائمه در نقش هدایتی ایفا می‌کنند با این تفاوت که انبیا و ائمه برای خود نقش عملیاتی قائل نبودند و فقط مذکر و راهنما بودند و ایشان و فرقه مصباحیه نقش عملیاتی هم برای خود افزوده‌اند. این تفکر را مقایسه کنید با تفکر شیعی پیروزی خون مظلوم بر شمشیر قرارگاه‌های فرهنگی! افسوس که پیام و کلمه معنایی انقلاب اسلامی قرار بود جهانشمول و راهنمای اصلاحات گورباچف در شوروی باشد، امروز دولت سایه مصرف‌کننده محصولات و کالاهای تولیدی دست چندم  و  بنجل چینی است.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره