بوی خنجر و شقایق؛ بوسنی 30 سال بعد از نسلکشی
![بوی خنجر و شقایق؛ بوسنی 30 سال بعد از نسلکشی](https://app.akharinkhabar.ir/images/2024/07/29/b7b15536-3f58-4054-987c-d4c97f5b4c04.png)
فرهیختگان/متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشر آن در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سیدشایان ابهری| خیلی از همسنوسالهای من به محض شنیدن نام بوسنیوهرزگوین، یاد ادین ژکو و میرالم پیانیچ، ستارههای سالهای نهچندان دور فوتبال اروپا میافتند. راستش را بخواهید من هم خیلی دوست داشتم مثل بسیاری از همنسلهایم با شنیدن نام این کشور فقط یاد ستارههای فوتبالش بیفتم و تنها خاطره تلخی که از بوسنی یادم مانده باخت 3-1 تیم ملی در جام جهانی 2014 باشد، اما در همان نوجوانی و قبل از اینکه با ادین ژکوی جوان آشنا شوم و بازیهایش در منچسترسیتی را دنبال کنم، آن «ادین» نوجوانی یقهام را گرفت که 20 سال قبلتر از آن، در انفجار نارنجک صربها جان داد؛ همانی که برادرش نرمین به جنگل پناه برد تا زنده بماند. راستش را بخواهید من دهه هفتادی ترجیح میدادم با شنیدن نام بوسنی فقط یاد پاس عمقیهای پیانیچ در یوونتوس بیفتم اما تصویر پدر مستاصلی که پسرش را در عمق خاک وطنش تیرباران کرده بودند و نمیدانست بدون او باید کجا برود و به مادرشان چه جوابی بدهد، از حافظهام پاک نمیشد. دوست نداشتم با شنیدن نام بالکان بهجای طبیعت بینظیرش، یاد «کجا میروی آیدا؟» بیفتم. دوست داشتم با شنیدن چیزی تحت عنوان «حافظان صلح سازمان ملل» همچنان فقط یاد قصهای که در کتابهای درسی درباره شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند» سعدی و آن ساختمان باشکوه در نیویورک برایمان نوشته بودند بیفتم اما کلاهآبیهای هلندی که جوانان بیدفاع بوشنیاک را تقدیم قصابان صرب کردند را لحظهای نمیتوانستم فراموش کنم. دوست داشتم از دیدن رقابت همیشه جذاب ایران و بوسنی در فینال اکثر تورنمنتهای والیبال نشسته لذت ببرم نه اینکه بنشینم به این فکر کنم که چند عضو خانواده فلان ستاره جانبازشده بوسنی قبلا در گورهای دستهجمعی دفن شدهاند. این «دوست نداشتم»ها و «ترجیح میدادم»ها و عباراتی مثل این با نمونههای تلخ تاریخیاش همچنان مقابل چشمم رژه میرود اما تجربه ۹ ماه اخیر حداقل به من ثابت کرد نوشتن از احساسات شخصیام درباره این چیزها و اینکه دوست داشتم چنین بشود و دوست نداشتم چنان بشود، در دنیای امروز مشتی ادا و اطوار است. فهمیدم در جهانی که بیمارستانها، مدارس و چادرهای آوارگان در متراکمترین منطقه مسکونی دنیا، ۹ ماه از آسمان و زمین و دریا زیر آتش است و تامینکننده این آتش مقابل دوربینها خود را «اخلاقیترین ارتش دنیا» اعلام میکند و کسی نمیتواند کاری کند، یا در جهانی که برای فرمانده این عملیاتهای وحشیانه بیش از ۵۰ مرتبه ایستاده دست میزنند، در جهانی که سقف خانه دهها هزار زن و کودک بیدفاع روی سرشان خراب میشود و در ساعت اداری سازمانهای حقوقبشری سگ به جان جوان سندرم داونی میاندازند تا پیش چشم مادرش جان دهد، برای کسی مهم نیست من چه دوست دارم و چه دوست ندارم.
برای کدام مقام بینالمللی اهمیت دارد من با شنیدن نام سازمان ملل یاد چه چیزی میافتم؟ همه اینها را در این ۹ ماه با گوشت و پوستم حس کردم و البته همهمان هم دیدیم یک «یاسین ۱۰۵» در خیابانهای شجاعیه یا یک «الماس» در تپههای الجلیل و یک «یافا» در خیابان بنیهودا تلآویو چقدر میتواند همان سازمانهای بینالمللی را نگران «تشدید تنشها» در منطقه کند. بگذریم. حرف دراینباره کم نیست و در چند ماه گذشته هم زیاد دربارهاش خواندهایم. غرض از یادآوری وضعیت فاجعهبار این روزهای نهادهای بینالمللی در مواجهه با نسلکشی مردم غزه، چند جملهای بعد از یادآوری بخشی از تلخیهای جنگ بوسنی، این بود که اتفاقات مشابهی که در ماجرای نسلکشی سربرنیتسا مقابل چشم سازمان ملل رخ داد را مرور کنم. فجایعی که حالا فریم به فریمش دارد در غزه تکرار میشود. معمولا تجویز سرد و گرم روزگارچشیدهها در چنین موقعیتهایی هشدار دادن درباره «خطر فراموشی» این وقایع است. یعنی اگر این رنج شبانهروزی مردم غزه هم روزی به پایان رسید، این جمعیت میلیونی وجدانهای بیدار که آخر هر هفته برای فریاد زدن نام فلسطین در خیابانها هستند نباید از روایتگری دست بکشند. ما مسلمانان یک بار در دهه ۹۰ میلادی این شرایط را تجربه کردهایم؛ دیدیم که در ساعت اداری سازمان ملل برادرانمان را قتلعام کردند، به خواهرانمان تعرض کردند و نهادهای بینالمللی فقط تماشاچی بودند. بعد از کشتار مسلمانان در بوسنی دهه نود، علی عزت بگوویچ، رهبر فقید این کشور هشدار داد «نسلکشی فراموششده تکرار خواهد شد(اجازه ندهید نسلکشی مسلمانان سربرنیتسا فراموش شود).» حالا سی سال بعد از نسلکشی برادران و خواهرانمان در بالکان و درگیری روزانه با فجایع غزه، در جایی ایستادهایم که دیگر برایمان واضح شده «روایت واقعه» و کیفیت آن، چقدر حیاتی است. در نقطهای هستیم که دیگر میفهمیم صهیونیستها چرا تا الان حدود ۱۵۰ خبرنگار غیرمسلح را هدف قرار دادهاند. همین دید نسبت به شرایط افکار عمومی دنیا و سابقه ضربههایی که در این سالها از کاستیهایمان در در روایت کردن خوردهایم باعث شد به بهانه وقوع روزانه فاجعههای مشابه در رفح و خانیونس و جبالیا و... در سراسر نوار غزه در آخرین روزهای جولای ۲۰۲۴ یک بار دیگر وقایع مهم پیش و پس از جولای ۱۹۹۵ در بوسنیوهرزگوین و نقش ایران در کمک به مسلمانان آن منطقه را مرور کنیم.
«راهپیمایی صلح»؛ رویداد سالانهای علیه فراموشی
خلاصهاش این میشود که مارشمیرا یا همان راهپیمایی صلح هر سال در سه روز ۸، ۹، ۱۰ جولای برگزار میشود و مسیرش در جنگلهای منتهی به مزارستان پوتوچاری در نزدیکی سربرنیتساست و در روز ۱۱ جولای (۲۱ تیر) هم با مراسم رسمی بزرگداشت یاد شهدا به پایان میرسد. اما برای کسی که روایتهای مهم و پرغصه آمور ماشوویچ، رئیس کمیسیون مفقودان جنگ و جمله طلاییاش را که گفت «ترس من از فراموش شدن این جنایت، بیشتر از ترسم از خود این جنایت است» هنوز بهخاطر دارد، نوشتن این توضیحات ویکیپدیایی راضیکننده و کافی نیست. وقتی از مادر شهید مظلوم مسلمان اهل سربرنیتسا میشنوی صربهای بوسنی، هنوز که هنوز است روی ماشین بوشنیاکهای مسلمان شعارهای نژادپرستانه مینویسند و وقتی به چشم میبینی که در مسیر رسیدن به محل وقوع نسلکشی مسلمانان در دو سمت خیابان عکسهایی ردیف شده که هیچ ربطی به شهدا ندارند و در جواب به سوالی که اینها چه کسانیاند در یک کلمه میشنوی «صربها!»، نمیتوانی چشمت را روی اهمیت روایت واقعیت میدان ببندی و به اطلاعات قابلویرایش ویکیپدیایی دل خوش کنی. وقتی تا میگویی مارشمیرا همان تعداد کمی از هوطنانت که میدانند مارشمیرا چیست هم یاد اربعین میافتند، وظیفه خود میدانی که روشنشان کنی جغرافیای مسیری که پناهجویان مسلمان برای زنده ماندن، در دل جنگلهای شرق بوسنی از سربرنیتسا تا روستای نزوک را دویدند، چقدر صعبالعبور است؛ مسیری که حالا هزاران نفر از سراسر جهان برعکسش را طی میکنند تا اگر نام آن «راهپیمایی مرگ» بود، رویدادی که امسال در ۲۹مین سالگرد آن نسلکشی برگزار شد بهعنوان راهپیمایی صلحی شناخته شود که مبدأش روستایی که بازماندهها زنده به آن رسیدند (نزوک) و مقصدش مزارستان پوتوچاریای باشد که چند هزار قربانی مسلمان و یک قربانی مسیحی را در خود جا داده. رویدادی که ایرانیها از سال ۹۶ (جولای۲۰۱۷) در آن حضور فعال دارند و هرسال با محبت بیپایان مادران و یادگاران شهدای مسلمان روبهرو میشوند. گروهی بیستوچندنفره از ایرانیها امسال هم بهبهانه حضور در مارشمیرا، 10 روزی در بوسنی بود؛ سفری که ما مسافرانش سعی میکردیم به بهانههای مختلف تشابه نسلکشیهای غزه و سربرنیتسا را به میزبانانمان یادآوری کنیم؛ البته در همان ساعات اولیه حضورمان دیدیم خیلی از آنها در این ماجرا از ما جلوترند و تا نامی از فلسطین میآمد از چهرهشان میشد فهمید چه حسوحالی دارند. اگر جایی هم با پرچمی یا شعاری از مردم غزه یاد میکردیم پابهپای ما میآمدند.
نقطه آغاز حضور ایران؛ از سفر رهبر انقلاب به سارایوو تا طراحی تونل امید برای نجات مسلمانان
«جایی که آنها بودند، نه خانهای آتش گرفت و نه به بانوی مسلمانی تعرض شد»، «برای ما مثل برادر بودند؛ از خود ما بودند»، «هیچ وقت از شیعه یا اهلسنت بودن ما نپرسیدند.» این جملات و پیامهای پراحساس مشابه آن را درطول این سفر زیاد میشنیدیم. رزمندگان مسلمانی که حالا مردان و زنان میانسالی شده بودند هنوز همراهی ایرانیها در سختترین روزهای جنگ را با وضوح بالا بهخاطر دارند. مادران و فرزندان شهدا هم تا مطلع میشدند از ایران آمدهایم رفتارشان طور دیگری میشد، بهقدری به ما رسیدگی میکردند و هوایمان را داشتند که لحظهای حس نکنی در کشور غریب مسافری. خانم سنکا، یکی از رزمندگان سابق و نویسندگان امروز بوسنی که با همسرش در همان سالهای جنگ در میدان نبرد آشنا شده بود، میگفت این را باید به همه ایرانیهایی که نمیدانند بگویید؛ ما اگر توانستیم پای استقلال کشورمان ]از یوگوسلاوی[ بمانیم و اگر مقاومت کردیم و شجاعانه جنگیدیم، بهخاطر چیزهایی بود که از انقلاب شما یاد گرفتیم. اینها را در تونل سارایوو میگفت؛ جایی که در سال ۱۹۹۳ با راهنمایی و البته پافشاری مستشاران ایرانی با هدف شکستن محاصره سارایوو ساخته شد و بهگفته بوسنیاییها جان صدها هزار نفر را از قطحی و کشتار قطعی نجات داد. اسمش را گذاشته بودند «تونل امید»؛ ۸۵۰ متر طول داشت اما شاهکار مهندسی طراحان ایرانی آنجایی خودش را نشان داد که این تونل باید از زیر باند فرودگاه بینالمللی سارایوو عبور میکرد! این تونل در حال حاضر از مراکز گردشگری شلوغ بوسنی است. اما درباره اولین حضور رزمندگان ایران در بوسنی و ریشههای این حمایت همهجانبه ایرانیهای تازه از دفاع مقدس برگشته برای کمک به مسلمانان بالکان میتوان به غریب ماندن بوشنیاکها در آن شرایط و اینکه تنها مسلمانان بومی قاره اروپا محسوب میشدند، اشاره کرد اما نکتهای که از آن بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین عوامل کمک همهجانبه ایران به بوسنی یاد میشود، شناخت دقیق شخص آیتالله خامنهای از اهمیت نقش مسلمانان آن منطقه است. رهبر انقلاب در خطبههای نمازجمعه ۱۴ بهمن سال ۷۳ (۱۹۹۵ میلادی و پیش از نسلکشی سربرنیتسا) از سابقه سفر خود در قامت رئیسجمهور به بوسنی و هرزگوین پیش از استقلال میگویند و آن را اینطور روایت میکنند: «به یاد میآورم که سالها پیش به یوگسلاوی رفته بودیم. من ضمن بازدید از آن کشور، گفتم: «میخواهیم از بوسنی و هرزگوین هم دیدن کنیم.» مقدمات سفر به آنجا مهیا شد و به سارایوو رفتیم. یک روز به خیابانهای سارایوو رفتم و مردم که شنیده بودند رئیسجمهور اسلامی آمده است- چون رسانههای گروهی یوگسلاوی که ما میهمانشان بودیم، عکس و گزارش و تفصیلات ما را در بلگراد منتشر کرده بودند- گروهگروه جمع شده بودند و زن و مرد، تحتتاثیر شوق و روحیه اسلامی، اشک میریختند و کف میزدند.» رهبر انقلاب در آن سفر از مسجد و کتابخانه ۵۰۰ ساله «غازی (بهمعنای جنگجو) خسرو بیگ» در مرکز سارایوو که در دوره حکومت عثمانیها با معماری اسیر ایرانی «علی تبریزی» بنا شده بود بازدید میکنند.
۴ جوان ایرانی که در راه دفاع از مسلمانان بوسنی فدا شدند
در دوران حضور ایران درکنار مسلمانان بوسنی و رهبر شجاعشان علی عزت بگوویچ، خون چهار جوان ایرانی در راه جلوگیری از قتلعام مسلمانان بوسنی، بهدست مهاجمان صرب و کرواتهای افراطی بر زمین ریخت. رسول حیدری جوان ملایری که بهجهت تجربهاش در دوران دفاع مقدس مسئولیت ستاد کمکهای بشردوستانه را برعهده داشت و درحالی بههمراه محمد آودیچ رزمنده بوسنیایی مورد حمله صربها قرار گرفته و شهید شدند که در نزدیکی شهر ویسوکو (چند کیلومتری سارایوو) در مسیر کمکرسانی به مسلمانان بودند. در حال حاضر یکی از دیدنیترین خیابانهای شهر ویسوکو خیابان شهید رسول حیدری است. سیدمحمدحسین نواب، طلبهای که برای تبلیغ و تهیه گزارش به بوسنی آمده بود هم از دیگر شهدای ایرانی است که در موستار (شرق بوسنی) توسط مهاجمان کروات ربوده و شهید شد. بوسنیاییها بعد از جنگ بنای یادبودی جمعوجور اما دیدنی برای شهید نواب در مزارستان شهر موستار ساختهاند. عبدالله کلاشک دانشجوی پزشکی که به عنوان کادر امدادی به کمک مسلمانان بوسنی رفته بود هم در یک حمله خمپارهای بهشهادت رسید تا سومین شهید ایرانی حاضر در جنگ بوسنی لقب گیرد. بهنام نیکنام دیپلمات ایرانی هم که چهارمین شهید در بوسنی محسوب میشود، در روزهایی که مشغول پیگیری بازگشت پیکر سه شهید ایرانی به وطن بود در حملهای مورد هدف قرار گرفته و به شهادت رسید.
جنگ در چه شرایطی به پایان رسید
در روزهایی که مقاومت نیروهای مسلمان درحال نتیجه دادن بود و آنها موفق شده بودند بعضی مناطق اشغالشده را از مهاجمان پس بگیرند، سروکله قدرتهای غربی پیدا شد که در زمان وقوع نسلکشی علیه مسلمانان خود را کنار کشیدند و صرفا تماشاچی بودند. زمان وقوع حملاتی که مسلمانان در آن قتلعام میشدند، آنها معتقد بودند نباید در «جنگ داخلی» میان صربها، بوشنیاکها و کرواتهای بوسنی دخالت کنند. اما بعد از آن و در روزهایی که طرفهای درگیر را برای امضای توافق صلح به دیتون در ایالت اوهایوی آمریکا احضار کردند، حضور عالیترین مقامات دو کشور صربستان و کرواسی در کنار رئیسجمهور بوسنی ثابت کرد غربیها میدانستند کرواتها و صربهای بوسنی با حمایت تسلیحاتی و مالی دولتهای کرواسی و صربستان است که درحال نسلکشی مسلمانانند و ادامه این جنگ بهظاهر داخلی و قومیتی بدون حمایت آن دولتها منتفی بود. به هر ترتیب این توافقنامه با حضور مقامات عالی کشورهای آلمان، فرانسه، انگلیس، اتحادیه اروپا و روسیه بهعنوان شاهد و علی عزتبگوویچ اولین رئیسجمهور بوسنیوهرزگوین، اسلوبودان میلوشویچ رئیسجمهور صربستان (چهره خونریز معروف به قصاب بالکان) و فرانیو توجمان رئیسجمهور کرواسی و ریچارد هالبروک دیپلمات آمریکایی بهعنوان طرفهای درگیر در نوامبر 1995 امضا شد. درست است که توافق صلح دیتون تمامیت ارضی بوسنی تازهاستقلالیافته را حفظ و از قربانی شدن غیرنظامیان بیشتر جلوگیری کرد، اما درمجموع طوری طراحی شده بود که قدرت مسلمانان بوسنی را -که ازنظر جمعیتی نیمی از این کشور را تشکیل میدادند- با قدرت سیاسی قومیتهای صرب و کروات این کشور- که تحت حمایت همهجانبه دولتهای صربستان و کرواسی بودند و هستند- برابر تعیین کرد. در ادامه یکی از پرگرهترین و پیچیدهترین ساختارهای حاکمیتی جهان را به اکثریت مسلمان این کشور تحمیل کرد. در حال حاضر شورایی سهنفره موسوم به شورای ریاستجمهوری، شامل نمایندگان سه قومیت بوشنیاک، صرب و کروات هستند که این کشور را بهشکل مقطعی اداره و پستهای دولتی را براساس قومیت بین خود تقسیم میکنند. نکته عجیب درباره این مدل حکومتی این است که هرکدام از اعضای این شورا اختیار دارد که تصمیمات دیگر اعضا را اصطلاحا وتو کنند و به مجلس ارجاع دهند؛ ساختاری که عملا قدرت تصمیمگیری اکثریت جامعه بوسنیوهرزگوین را با اقلیتهای این کشور برابر طراحی کرده تا تنها قومیت مسلمان اروپا برای همیشه تحتکنترل و مدیریت قدرتهای غربی باشد.