همه چیز درباره کا.گ.ب؛ اسرارآمیزترین سرویس اطلاعاتی جهان
مشرق
بروزرسانی
مشرق/ متن پيش رو در مشرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
با سرويسهاي اطلاعاتيشوروي سابق و روسيه امروز چقدر آشنايي داريد؟ چرا روسيه يکي از مرموزترين و مخوفترين سرويسهاي اطلاعاتي جهان را دارد؟ جاسوسهاي روسيه در نبرد اطلاعاتي با بلوک غرب چه پيروزيها و شکستهايي را رقم زدهاند؟ فعاليت کا.گ.ب در ايران چه ابعادي دارد؟ براي آشنايي با سرويس اطلاعاتي روسيه با گزارش ويژه مشرق همراه شويد.
سرويسهاي اطلاعاتي کشورهاي صاحب قدرت در جهان بدليل مخفيکاري ذاتيشان، همواره از موضوعات مورد علاقه رسانهاي بودند و بزرگترين بمبهاي خبري جهان (نظير افشاگريهاي ويکيليکس، اسنودن و ...) نيز به افشاي عمليات و فعاليتهاي سرويسهاي اطلاعاتي قدرتهاي جهاني اختصاص داشته است.
گروه گزارش ويژه مشرق در سلسله گزارشهايي، به معرفي مشهورترين سرويسهاي اطلاعاتي جهان از آغاز فعاليت آنها و مهمترين عملياتهاي اين سرويسها تا به امروز خواهد پرداخت. در گزارش ويژه پيشين، سرويس اطلاعات محرمانه انگليس MI6 را معرفي و بررسي کرديم.در اين گزارش، نگاهي دقيقتر به سرويس اطلاعاتي اسرارآميز روسيه موسوم به کاگب خواهيم داشت و برخي زواياي ناگفته و ناآشناي آن را خواهيم گشود.
KGB مخفف عبارت Komitet Gosudarstvennoy Bezopasnosti به معناي کميته امنيتي کشور است. ريشه اوليه اين سازمان با نام "اوخرانا" (Okhrana) به 1880 هنگامي که تزار روسيه – الکساندر دوم- آن را با هدف نفوذ در ميان احزاب مخالف حکومت ايجاد کرد، باز ميگردد. همين نفوذ باعث گرديد که هر گونه اقدامي از سوي اين گروهها براحتي سرکوب و کنترل گردد. در سال 1916 وقتي مقامات دولتي روسيه خبر از وقوع يک انقلاب به نيکلاس دوم دادند، او به دليل اعتماد بسيار زيادش به قدرت و نفوذ اوخرانا، اين موضوع را جدي نگرفت.
آرم اوخرانا، سنگ بناي کا.گ.ب
سازماني با هدف مشابه، بعد از انقلاب روسيه در سال 1917، با عنوان Cheka با هدف تحکيم حکومت لنين ايجاد شد. "چکا" در سال 1918 در طي جنگهاي داخلي روسيه موقتا تعطيل شد و بار ديگر در سال 1922 تحت عنوان "دفتر مديريت سياسي کشور" (GPU) جهت سرکوب مخالفين استالين تاسيس شد. استالين در سال 1934 نام آن را به "کميسارياي خلق براي امور داخلي" (GUGB) تغيير داده و به آن قدرت بيمثالي بخشيد چرا که اعتقاد داشت نبايد زير نظر حزب فعاليت کند. او از اين سازمان بعنوان اهرم قدرتمند سرکوب مخالفانش طي 30 سال حکومت خود استفاده کرد. پليس مخفي وحشتناکترين نامي بود که مردم روسيه در طي دوران حکومت استالين به گوششان خورد. طي دورههاي مختلف تا قبل از مرگ استالين، اين سازمان نامهاي مختلفي به خود گرفت: GUGB در سال 1941، NKGB در سال 1943، MGB در سال 1946، و MVD در سال 1953. پس از مرگ استالين، در سال 1953 MVD تصميم گرفت که رويکرد خشن خود را کنار بگذارد و با رويکردي جديد در مارس 1954 به KGB تغيير نام داد. تا قبل از تبديل شدن به KGB، اين سازمان با استفاده از ايجاد وحشت در جامعه و به رهبري از ايده آليسم براي جذب جاسوس در خارج از کشور، اداره ميشد.
آرم سازمان چکا و تصوير زرژينسکي به همراه يارانش در اين سازمان
اعمال مدرنيزه و اصلاحات در KGB در زمان رياست "يوري آندروپوف" طي سال هاي 1967 تا 1982 صورت گرفت. او بعدها به رياست حزب کمونيسم رسيد.
در آگوست 1991، "ولاديمير کريوچکوف" –رييس وقت سازمان- طرح يک کودتاي نافرجام عليه دولت "گورباچف" را به دست گرفت. اين ميتوانست شروع يک پايان براي KGB باشد. اين عمل و ديگر فعاليتها نظير نفوذ در کليساي ارتدوکس با اعتراض عمومي مبني بر اعمال اصلاحات در KGB روبرو شد. با ظهور "بوريس يلتسين" بر مسند قدرت، وي اين سازمان را پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، به 5 آژانس تحت نظر دو بخش تقسيم کرد که هر کدام وظايف محوله خود را انجام ميدادند. در نتيجه در 6 نوامبر 1991، KGB رسما بعنوان يک سازمان واحد از دايره وجود خارج گرديد.
يوري آندروپوف رئيس سابق حزب کمونيسم و ولاديمير کريچکوف رئيس سابق کا.گ.ب
KGB در اصل يک سرويس نظامي بود؛ درست همانند ارتش شوروي. در اسناد طبقهبندي شده اين سازمان ميتوان ماموريتهاي آن را يافت: مديريت اطلاعات برون مرزي، ضد اطلاعات، فعاليتهاي تحقيقاتي و عملياتي، حفاظت از مرزهاي اتحاد جماهير شوروي، حفاظت از رهبري کميته مرکزي کمونيست و دولت شوروي، مديريت مناسبات دولت در کنار مبارزه با ناسيوناليسم و کليه فعاليتهاي ضد نظام شوروي، و حذف سازمانهاي معاند حکومت.
KGB يک نام کلي براي فعاليتهاي سرويس اطلاعات شوروي سابق، پليس مخفي آن کشور و آژانس اطلاعاتي (جاسوسي) شوروي بود که با پيوستن "MKVD" سازمان اطلاعات داخلي شوروي به "MVD" سازمان اطلاعات وزارت کشور شوروي به سال ۱۹۵۴ تاسيس شد در فاصله سالهاي ۱۹۵۴ تا ۱۹۹۱ (زمان سقوط شوروي) فعاليت داشت.
آرم کا.گ.ب
بدنبال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال ۱۹۹۱، KGB در ظاهر جاي خود را به FSB (سرويس ضد جاسوسي روسيه) داد، به و به دو بخش تقسيم شد: سرويس امنيتي فدرال و سرويس اطلاعات برون مرزي دولت روسيه. منتقدان عقيده دارند که اين تغيير تنها در نام اين سرويس است و اين سازمان همچنان به فعاليتهاي پشت پرده خود ادامه ميدهد. در حال حاضر سرويس اطلاعات داخل روسيه به اختصار FSB و سرويس خارجي آن SVR ناميده ميشود.
روسيه سابقه بسيار قدرتمندي در امر جاسوسي دارد و تاريخ جاسوسي در اين کشور به دوران حکومت سزارها (تزارها) بر اين سرزمين بازميگردد. با اين حال بعد از سقوط اتحاد جماهير شوروي،KGB که يک سازمان جاسوسي قدرتمند با اختيارات نامحدود بود به سازمانهاي کوچکتري با اختيارات بسيار محدود تقسيم شد. اما اين محدوديتها مدت زيادي به طول نيانجاميد و از زماني که ولاديمير پوتين - يکي از اعضاي سابق KGB - سکان قدرت را در روسيه به دست گرفت، سرويس اطلاعات جاسوسي خارجي (SVR) توانست بسياري از اختيارات و اقتدار سابق سازمانهاي جاسوسي را به دست آورد.
اعدام جمعي از پارتيزانهاي روس توسط حزب نازي
بعد از آمريکا، انگليس دومين کشوري است که به شدت نگران ميزان فعاليتهاي جاسوسان روسي در اين کشور است. مقامات امنيتي انگليس بر اين باورند که ميزان فعاليتهاي جاسوسي روسيه عليه انگليس همچنان در سطح دوران جنگ سرد قرار دارد.
در همين خصوص «جاناتان اوانس» مدير سازمان ضدجاسوسي انگليس با اشاره به صرف هزينههاي کلان و نيروهاي فراوان براي مقابله با جاسوسهاي روسي تاکيد کرده که هزينههاي صرف شده در اين زمينه به همان اندازهاي است که براي مقابله با القاعده به کار گرفته ميشود.
"اسنودن" نامي که اين روزها حاشيههايي براي دو دولت آمريکا و روسيه رقم زده است و دوباره ماجراي جاسوسيهاي روسيه را بر سر زبانها انداخته است. اگر به تاريخ جاسوسي در روسيه نگاه کنيم درخواهيم يافت ماجراي اسنودن براي بار اول نيست که اتفاق افتاده است و در طول تاريخ جاسوسان زيادي از غرب و آمريکا به سمت روسيه سرازير شدهاند.
به گفته سپهبد "ايان پاسهپا" –معاون اسبق سرويس امنيتي روماني- که ارتباط بسيار نزديکي با سران سازمانهاي اطلاعاتي روسيه داشته است، KGB هم اکنون به ازاي هر 428 نفر از مردم روسيه، يک مامور اطلاعاتي دارد. او معتقد است که در زمان اتحاد جماهير شوروي، اين سازمان يک دولت در دولت اصلي بود. اما حالا ديگر خودش تبديل به دولت اصلي شده است.
دوران استاليني KGB: اوج وحشت
با به قدرت رسيدن حکومت بلشويکها در 1917، لنين، "فليکس ادموندوويچ زرژينسکي" (Dzerzhinsky) را به سمت رياست "چکا" گمارد. او تا زمان مرگ خود در سال 1926 يعني پس از مرگ لنين و بخشي از حکومت استالين، در اين سمت باقي بود. پس از وي، "وياچسلاو منژينسکي" (Vyacheslav Menzhinsky) توسط استالين منصوب گرديد. در دوران رياست او، وي موظف گرديد که نظم بشدت در ميان مردم حاکم گردد. در اين دوران، استالين دارايي 14 ميليون نفر از مردم روسيه را در فهرست مزارع جمعي وارد کرد. منژينسکي مامور شد که با هدف صادرات، نان و غلات را از فهرست مزارع جمعي حذف نمايد و بدين ترتيب با بوجود آمدن قحطي بزرگ، 5 ميليون نفر از گرسنگي مردند.
استالين و زرژينسکي
اما منژينسکي در سال 1934 بطرز مشکوکي مرد. بعدها، "گنريخ ياگودا"( (Genrikh Yagoda -جانشين وي - در جريان بازجويياش اعتراف کرد که وي منژينسکي را به طمع تصاحب منصبش با سم به قتل رسانده است. از آنجا که ياگودا يک داروساز متبحر بود و علاقه بسياري به پيشرفتهاي عملي داشت، در دوران وي، پيشرفتهاي بسياري در زمينههاي علمي در روسيه حاصل شد. وي علاقه بسياري به انجام آزمايشات انساني بر روي محکومين جنايي داشت. پس از مدتي در پي ترديد استالين نسبت به مرگ منژينسکي – يار و همدم قديمياش - او بازداشت شده و تحت بازجويي اعتراف به قتل منژينسکي کرده و در نتيجه در سال 1936 اعدام گرديد.
ياگودا و مرژينسکي از رؤساي سابق سازمان اطلاعات شوري در دوره استالين (ياگودا مرژينسکي را براي تصاحب مقام وي با سم به قتل رساند)
در سال 1936، يکي از جنايتکارترين رهبران KGB، با نام "نيکلاي يژوف" (Nikolai Yezhov) بر منصب نشست. وحشت و ترس در دوران وي به بالاترين حد خود در شوروي رسيد. لقب او در رسانههاي غربي و در ميان مردم روسيه به "ماشين آدمکشي" و "خارپشت آهنين" معروف گرديد. فقط براي نمونه، او 3 هزار نفر از عوامل خود را طي سالهاي 1936 تا 1938 اعدام کرد. و بعد هم با خشم گرفتن بر "لاورنتي بريا" (Lavrenti Beria) – معاون خود- دستور دستگيري وي را صادر کرد. اما عمليات دستگيري بريا از طريق يکي از عوامل KGB به وي لو رفت و او سريعا خود را به مسکو رساند و با استالين ديدار کرد. طي ديدار خصوصي با استالين، او ميزان وفاداري خود در معاونت گرجستان به حزب کمونيست و استالين را اذعان داشت و مواردي را در مورد يژوف ابراز کرد که ترس از بقدرت رسيدن و يا بروز کودتا از سوي يژوف را در استالين برانگيخت. لذا، استالين دستور دستگيري و اعدام وي در سال 1938 را صادر کرد.
نيکلاي يژوف معروف به خارپشت آهنين
بريا در سال 1938 به سمت رياست NKVD منصوب گرديد. او، سازمان را گسترش داد و بازوي امنيتي آن NKGB را آنقدر تقويت کرد که در سال 1941 تبديل به يک سازمان مستقل شد. اين سازمان مسئوليت تامين امنيت داخلي، فعاليتهاي ضد جاسوسي، نگهباني از مرزها، مديريت اردوگاههاي کار، و انجام عملياتهاي چريکي و زيرزميني عليه آلمانيها در طي جنگ جهاني دوم را بر عهده داشت. مردي که رياست NKGB را عهدهدار بود، "وسه وُلوُد مرکولوف" (Vsevolod Merkulov) نام داشت. ميزان وفاداري او به بريا بسيار زياد بود و وي را در جريان ريز فعاليتهاي سازمان قرار ميداد. در سال 1950، مرکولوف جاي خود را به "ويکتور آباکوموف" (Viktor Abakumov) داد که هيچ تعهدي به بريا از خود نشان نميداد. بريا نيز استالين را متقاعد کرد که با نسبت دادن اتهام به آباکوموف مبني بر طرح توطئه عليه وي، او را محاکمه و اعدام کند و اينچنين شد که وي در سال 1951 به جوخههاي آتش سپرده گرديد.
لاورنتي بريا پس از مرگ استالين به دست خروشچف به اعدام محکوم شد
با مرگ استالين در سال 1953 که در حلقه بسيار خصوصي سيستم امنيتي شوروي با نام "کُبا" (Koba) خوانده ميشد، بريا بيخبر از خوابي که "نيکيتا خروشچف" (Nikita Khrushchev) براي وي ديده است، تصميم گرفت که قدرت را بدست گيرد. اما خروشچف با همکاري چند تن از مقامات عالي ارتش روسيه، کودتا کرده و بريا را دستگير و در همان سال اعدام کرد. پس از به قدرت رسيدن خروشچف، اين سازمان در مارس 1954 با رياست "ايوان سروف" (Ivan Serov) همين نامي که امروز دارد را بر خود گرفت: "KGB".
قصه تلخ مرگ پسر استالين
ياکوف جوگاشويلي Yakov Dzhugashvili (استالين) –پسر استالين از همسر اولش- در جولاي 1941 در حاليکه رهبري يک عراده تانک را بر عهده داشت، توسط نيروهاي نازي دستگير شد؛ وي در طي آوريل تا ژوئن 1942 در اردوگاه "هوملزبورگ" نگهداري شد و سپس در مارس 1943 به اردوگاه "ساچسنهاوزن" منتقل گرديد.
طبق اسناد محرمانه فاش شده در سال 2006 سازمان KGB مرگ او در تاريخ 16 جولاي 1945 به اينصورت بوده که در اردوگاه در حال قدم زدن بوده است که يکي از نگهبانان به او فرمان بازگشت به اتاقش را ميدهد، اما وي با سرپيچي به طرف حصارها ميآيد. سرباز فرمان ايست ميدهد و او فرياد ميزند "شليک کن!". سرباز هم گلولهاي به سر او شليک ميکند.
ياکوف استالين نفر وسط با کت بلند در اردوگاه نازيها
گفتني است که ياکوف پيش از اين هم ميل به مردن داشته! و چند سال قبل، پس از ممانعت پدرش از ازدواج او با دختري که دوست داشت، اقدام به خودکشي با اسلحه ميکند. معروف است که استالين در مورد خودکشي وي گفته بود "حتي عرضه نداشته درست شليک کند که بميرد". او يک بار هم در مورد ياکوف اينچنين گفته بود: "ياشا مثل ولگردها و قلدرها رفتار ميکند. ديگر نميخواهم او را ببينم".
ياکوف استالين پس از مرگ
طبق اسناد، نازيها خواستار تبادل او با ژنرال "فردريش پالوس" (Friedrich Paulus) بودند که قبلا در "نبرد استالينگراد" توسط روسها دستگير شده بود. اما استالين با بيان جملهاي بسيار مشهور قيد پسر خود را زده و پيشنهاد آلمانها را نميپذيرد: "من يک ژنرال را با يک ستوان عوض نميکنم".
روش عملياتي
در سال 1983، اين سازمان از نظر مجله تايمز بعنوان قويترين سازمان جمعآوري اطلاعات در جهان شناخته شد. KGB به هر روش قانوني و غيرقانوني، اقدام به جاسوسي در کشورهاي هدف کرده و اطلاعات بدست آمده را به سفارت خود در آن کشور انتقال ميدهد. در صورتيکه مامور تابع روش قانوني دستگير شود، از "مصونيت ديپلماتيک" استفاده کرده و آزاد ميشود. اما اين مصونيت براي مامورين غيرقانوني وجود ندارد. در اويل تاسيس اين سازمان، رؤسا بيشتر بر روي مامورين غيرقانوني تمرکز ميکردند؛ چرا که آنها خيلي بهتر از مامورين قانوني در مناطق هدف نفوذ ميکردند.
ساختمان لوبيانکا متعلق به KGB
ساختمان لوبيانکا که نام خود را از ميدان لوبيانکا گرفتهاست، ساختماني در ضلع شرقي ميدان است که سازمان امنيت اتحاد جماهير شوروي «کاگب» در آنجا پايهگذاري شد.
در دورهاي از اتحاد جماهير شوروي، زنداني مخوف در ميدان لوبيانکا واقع شدهبود که زندانيان سياسي در آنجا بازجويي ميشدند.
KGB، از ابتدا 4 شکل جاسوسي را در دستور کار خود قرار داد: سياسي، اقتصادي، استراتژيک-نظامي، و ارائه اطلاعات منحرفکننده. اين اشکال جاسوسي با توسل بر فعاليتهاي امنيتي و ضد اطلاعاتي، اشاعه اطلاعات منحرفکننده علمي-تکنولوژيکي و حمايت قانوني از جاسوسان صورت ميگيرد.
اين سازمان، داراي دو دسته جاسوس است: قانوني و غيرقانوني. جاسوسان قانوني در سفارتهاي روسيه در سرتاسر جهان اقامت داشته و از مصونيت سياسي و امنيتي برخوردارند. جاسوسان غيرقانوني معمولا از عوامل اجير شده برون مرزي بوده؛ ماموريتهايشان فارغ از ماموريتهاي تجاري و ديپلماتيک است؛ براي هيچکس قابل شناسايي و رويت نيستند؛ و در صورت دستگيري، مصونيت سياسي ندارند.
ساختار سازمان
در ساختار رياست اين سازمان، يک نفر رييس کل و 4 تا 6 نفر هم معاون وجود دارد که از اين تعداد 2 نفر آنها معاون اول هستند. KGB مستقيما تحت نظر يک دفتر سياسي که رييس سازمان را انتخاب کرده است، اداره ميشود. شعبات منطقهاي سازمان هر کدام مدير بخش خود را دارد. هيئت اصلي تصميمگيرنده سازمان، شامل رييس، معاونين، و روساي هيئت مديره است.
نمايي ديگر از ساختمان لوبيانکا
در تمامي تاسيسات دفاعي روسيه، KGB داراي دفتر است. همچنين در تمامي شرکتهاي بزرگ روسيه، داراي شبکه گستردهاي است. اين سازمان با گماردن يک يا چند نفر از ماموران خود در هر سازمان بزرگ، احساسات سياسي را شناخته و اقدامات بعدي را انجام ميدهد.
بخاطر طبيعت بسيار مخفيکارانه KGB، هنوز اطلاع دقيق از تعداد پرسنل آن در دست نيست. برخي برآوردها تعداد عوامل آن در سال 1973 را 490 هزار نفر و در سال 1986، 700 هزار نفر تخمين زدهاند. مقدار دقيق بودجه اين سازمان هنوز معلوم نيست.
اطلاعات و ضد اطلاعات
در سال 1972، فضاي مصالحه بين روسيه و کشورهاي شرق اروپا ايجاد گرديد. همين امر باعث شد تا پاي مامورين اطلاعات روسيه به آمريکا و ساير کشوهاي غربي باز شود. آنها در هيئت بازرگان، تاجر، روزنامه نگار، دانشمند و دانشجو وارد اين کشورها ميشدند. نسبت شهروندان روس که در آمريکا اقدام به جمعآوري اطلاعات ميکنند بين 30 تا 40 درصد و بيش از 50 درصد در کشورهاي جهان سومي است. اين بدان معناست که بسياري از روسهاي ساکن کشورهاي ديگر که مامور اطلاعاتي نيستند، عملا توسط KGB براي ماموريتهاي اطلاعاتي گمارده ميشوند.
استخدام
KGB براي تامين نيرو، به سراغ نوابغ دانشگاهي ميرود که معمولا بر يک تا 4 زبان مسلط هستند. حقوق بالا، ارتقائات نظامي، دسترسي به ارز خارجه، و زندگي در خارج از کشور به آنها پيشنهاد ميشود. سپس نيروهاي جذب شده را در مدرسه عالي اطلاعات در مسکو آموزش ميدهند. دورههاي آموزشي شامل کد شناسي، استفاده از اسلحه، عمليات خرابکاري، مطالعه کامل تاريخ و اقتصاد بر اساس مارکسيست-لنينيست، علم نظري، تاريخچه کامل حزب کمونيست شوروي، حقوق، و زبانهاي خارجه ميشود.
تکنولوژي در KGB
به گفته آرکادي شوچنکو –مامور سابق اطلاعاتي روسيه، KGB مسئول اصلي سياستگذاري خارجه در کاخ کرملين است. سوالات مورد نياز براي پاسخ از کرملين به سازمان ارسال شده و سپس سياستگذاري اعمال ميگردد. مامورين سازمان، علاوه بر اطلاعات خارجه، بر تکنولوژي پيشرفته غربي هم متمرکز هستند و اطلاعات کامل در مورد تکنولوژيهاي نظامي غرب از طريق سازمان در قالب اسناد يا هارد ديسک در اختيار کميسيون صنعتي-نظامي هيئت رييسه شوراي وزرا قرار ميدهد. اين کميسيون هم وظيفه هماهنگي سامانه تسليحاتي روسيه و دستيابي به آخرين تکنولوژي غربي را بر عهده دارد. اين کميسيون، پس از اين مرحله، حوزه شرايط کار را در ميانKGB و ديگر سازمانهاي اطلاعاتي روسيه مشخص ميکند.
دستکش تفنگي و پيپ مجهز به تفنگ
همانطور که پيشتر اشاره شد، دوره آندروپوف، دوره رنسانس KGB بود. او معتقد به جاسوسي الکترونيک بود. به همين منظور، وي از تجهيزات ارتباطاتي و ماهواره براي جمعآوري اطلاعات استفاده کرد. هم اکنون KGB، سه ماهواره براي جمعآوري اطلاعات پرتاب کرده است. همچنين جمعآوري اطلاعات نظامي توسط معاونت خارجه اطلاعات نظامي ستاد کل نيروهاي مسلح روسيه (GRU) انجام ميپذيرد.
جنگ اطلاعاتي و دستيابي به فرمول ساخت بمب هستهاي
FSB ساليان است که رقابت شديدي با FBI دارد. هر دو، از حيث مناسبات خود با دولت وقت، کارکرد مشابهي دارند. در حقيقت، جنگ سرد فراتر از يک جنگ سياسي بين دو کشور، جنگ اطلاعاتي بين اين دو سرويس بود. بلاشک، نقش بارز حلقه جاسوسان اتمي در نيل روسيه به بمب اتم را نميتوان ناديده انگاشت. اين گروه شامل چند جاسوس بود. اما جاسوس اصلي که بر خلاف ادعاي FBI هيچگاه پيدا نشد، دانشمند آمريکايي داراي نام رمز PERCY بود. هيچ کس هيچگاه نفهميد که او که بود. او راز ساخت بمب اتم را به شوروي سابق لو داد. شوروي نه تنها فرمول ساخت بمب هستهاي را بدست آورد، بلکه خرد شدن آمريکا در انظار عمومي که آرزوي ديرينهاش بود تعبير گرديد.
رابرت اوپنهايمر (دومين نفر از سمت چپ) "پدر بمب اتم" به همراه "انريکو فرمي" (اولين نفر از سمت راست) فيزيکدان بزرگ که در خلق بمب اتم بيشترين کمک را به وي کرد
با بروز اين اتفاق، سازمان CIA که به دولت امريکا اطمينان داده بود که شوروي تا 8 سال ديگر به بمب هستهاي نميرسد، بي اعتبار و خجلت زده شد. همچنين FBI به دليل عدم کاميابي در شناسايي و دستگيري حلقه جاسوسان هستهاي تحقير شد. از طرفي وقتي انگليسيها "کلاوس فوکس" (Klaus Fuchs) – يکي از دانشمنداني که متهم به عضويت در حلقه جاسوسان بود - را به لس آلاموس انتقال دادند، رابطه بين آمريکا و انگليس بشدت رو به وخامت گراييد. افشاي راز ساخت بمب اتم، اين تصور را آنهم در "دوره مک کارتيسم" براي مردم دنيا بوجود آورد که هر شهروند امريکايي ميتواند جاسوس باشد.
کلاوس فوکس جاسوس بزرگ شوروي
زن و شوهري که توسط KGB در سال 1936 به استخدام در آمدند، "لونا" و "موريس کوهن" اهل نيويورک بودند. اين زوج، نام رمزي "کراگر" را براي خود برگزيده بودند. آنها کساني بودند که "پرسي" PERCY را به خدمت گرفتند. البته پس از افشاي راز بمب اتم، به بهانه ديگري توسط انگليسيها دستگير شدند، اما پس از مدتي طي تبادل جاسوسهاي زنداني، تبادل اين زوج يکي از بزرگترين تبادلات قرن نام گرفت. در واقع، جرم باعث حکم حبس 20 ساله آنها اين بود که رهبري ارتباطات حلقه جاسوسان اتمي به رهبري سرهنگ "کانن مولُودي" (Conon Molody) که نام اصلي وي "گوردون لانسديل" بود را بر عهده داشتند. البته آنها پس از تحمل 19 ماه حبس، طي مبادله جاسوسان دستگير شده آزاد شدند.
کيم فيلبي (Kim Philby) که به زعم بسياري از ناظران سياسي بزرگترين جاسوس قرن بيستم است، پس از اينکه "موراي سايل" (Murray Sayle) روزنامهنگار مشهور انگليسي پس از فرار وي به شوروي و چاپ کتابش با عنوان "جنگ بيصداي من" با او ديدار ميکند، به سايل ميگويد: "من در «دانه درشت» بودن کساني مثل "گوردون لانسديل" (Gordon Lonsdale) و «کلنل ابل» (Colonel Abel) که بسيار در کار خود زبده بودند، شک ندارم. اما زوج کراگر آنقدر دانه درشت نبودند که مستحق دستگيري و 20 سال حبس باشند. آنها فقط دوستان خانوادگي لانسديل بودند".
اما به گواه بسياري از تحليلگران، اين ادعاي فيلبي کذب محض است. آنها معتقدند که زوج کراگر از افسران عاليرتبه KGB و براي اين سازمان بسيار ارزشمند بودند؛ و اينکه اگر CIA ميدانست که چقدر ارزش دارند، هيچگاه به همين راحتي پس از 19 ماه آنها را به ازاي آزادي حتي "جرالد بروک" (Gerald Brooke)–جاسوس آمريکايي و همسرش - که براي آمريکاييها بسيار ارزشمند بود، آزاد نميکرد.
جرالد بروک و همسرش که به جرم جاسوسي از شوروي، توسط کا.گ.ب بازداشت و مبادله شدند
فلسفه اشاعه اطلاعات غلط در KGB
اشاعه اطلاعات غلط يکي از کاربرديترين روشهاي کار در KGB است. در اين رابطه، ميتوان به افشاگريهاي سپهبد "ايان پاسهپا" –معاون سرويس اطلاعاتي روماني- اشاره کرد. پاسهپا به پروژهاي تحت عنوان "دولتهاي صهيونيست" (Sionistskiye Gosudarstva) SIG اشاره ميکند که طي آن قرار ميشود فعاليتهاي يهود ستيزانه عليه آمريکا تا بروز يک شورش جهاني اسلامي انجام گيرد. طبق گفتههاي پاسهپا، KGB تمرکز بسيار زيادي خرج اين استراتژي کرده بود. دروغ بايد براي اذهان عمومي به شکل حقيقت نشان داده ميشد و در اين مسير، اشاعه کذب در مورد رهبران برجسته جهان يکي از رويکردها به حساب ميآمد.
ايان پاسهپا معاون سرويس اطلاعات روماني
پاسهپا در جايي اينگونه اذعان ميکند: استاد دروغپردازي «يوري آندروپوف» يکبار به من گفت "وقتي يک دروغ بارها و بارها تکرار ميشود، نه تنها به حيات خود ميافزايد، بلکه گلهاي از عاشقان پرشور و بيخبر را به دنبال خود ميکشد". پاسهپا، علم اشاعه اطلاعات غلط را يک هنر بسيار پيچيده ميداند که فقط در انحصار اساتيد بزرگ اين علم در مسکو و ساير نقاط جهان است.
اعمال جنايتکارانه و رياکارانه آمريکا و اسراييل بر هيچکس پوشيده نيست اما پاسهپا در ادامه اينچنين بيان ميکند که "ماشين شايعهپراکني آندروپوف تا سال 1972، تمام تلاش خود را براي تخريب بيشتر چهره آمريکا و اسراييل، بالا بردن تب جهاني ضد يهود مسلمانان، و تجهيز گروههاي معاند اين دو، بکار بست".
يوري آندروپوف استاد دروغهاي بزرگ و خالق دوران رنسانس در بود KGB
او از تکنيک "اشاعه اطلاعات غلط " به عنوان "طاعون خيارکي" عصر فعلي ياد ميکند. به اعتقاد اين استاد علم جاسوسي، لنين از اين تکنيک براي دوام کمونيسم، هيتلر براي توجيه جنگ، خروشچف عليه پاپ براي ايجاد شکاف در بين يهوديان و مسيحيان، و آندروپوف براي ترغيب تروريسم عليه رقبا استفاده کردند.
تفکر شطرنجي
به عقيده عموم تحليلگران، پاسخ استاد شطرنج سياسي کاخ کرملين به تهديد جان کري – وزير امور خارجه آمريکا - مبني بر حمله به سوريه در صورت عدم انهدام و نابودسازي تسليحات شيميايي، بسيار زيرکانه بود. پوتين تربيتشده مدرسه زِوسهبيا Zevsebia است. جايي که "تاکتيک قرباني" ژابونتسکي (Jabowntski) به بهترين شکل ممکن تدريس ميشود. اين تئوري معتقد است که يکي از مهرههاي شطرنج با قرباني کردن خود، راه را براي نفوذ مهره اصلي که نقشي بسيار حياتي در نابودي حريف دارد، باز ميکند.
زوسهبيا در فرهنگ روسي به معناي "تفکر شطرنجي" است. طبق اسناد بسيار محرمانه افشاء شده در سال 2004، استاد علم شطرنج سياسي –استالين- در سال 1932 "بريا" را به سمت رياست NKVD يا همان KGB منصوب کرد. بريا هم براي توسعه دادن تفکر شطرنجي از کمکهاي شايان "کاولوف" (Kavlov) -استاد بزرگ شطرنج شوروي- بهرههاي بسياري برد. "تفکر شطرنجي" شوروي در طي جنگ سرد در مقابل "تئوري بازي" آمريکا قرار گرفت.
سبک و سياق کاولوف تا سال 1986 بسيار مورد استفاده بود. در اين سال، ميخائيل گورباچف که هيچ علاقهاي به شطرنج نداشت، دستور داد که ديگر از تفکر شطرنجي استفاده نشود. تفکري که KGB ساليان سال مديون آن بود. البته تمرين سبک کاولوف فقط در انحصار افسران درجه يک و عاليرتبه KGB بود. همانهايي که به نام prestigious X2 که نشان از اعتبار آنها داشت شناخته ميشدند، مجاز به يادگيري دوره زوسهبيا بودند. ولاديمير پوتين هم در واحد X2 آموزش ديده است. و نکته جالبتر اينکه طبق مندرجات کتاب «حلقه» به قلم "يوري نودوف" (Yuri Nodov) –يکي از کارکنان ارشد اسبق کاخ کرملين- 6 نخبه فارغالتحصيل باقيمانده آن واحد، همه در حلقه مشاوران بسيار نزديک پوتين هستند.
اما طبق گفتههاي نودوف در آن کتاب، دوره زوسهبيا در واحد X2 شامل تمرينهاي سخت تاکتيکي، آشنايي کامل با تئوري نظامي، يادگيري حرفهاي شطرنج، و تناسب اندام ميشود. يادگيري شطرنج در شرايط سخت صورت ميپذيرد. بطور نمونه، مامور تحت آموزش بايد در اتاقهايي با دماي زير صفر و اتاقهايي با شدت گرماي وحشتناک شطرنج را شروع کرده و به پايان برساند. پس جاي تعجب ندارد که فقط زير 15 درصد موفق به تکميل دوره و فارغالتحصيل شدن شوند. و البته اصلا عجيب نيست که پوتين به عنوان شاگرد ممتاز موفق به تکميل دوره گرديده است. وي، به خوبي «تاکتيک قرباني» ژابونتسکي را ميداند اما هيچکدام از مامورين سازمان حق استفاده از آن را در بازي شطرنج ندارند و اين علم و راز فقط در اختيار مامورين خاص KGB است.
استالين که علاقه و اعتقاد وافري به «تفکر شطرنجي» داشت، طي جنگ جهاني دوم و در قضيه حمله نازيها به لنينگراد، جلسهاي فوق سري با بريا –رييس اطلاعات وقت- و کاولوف برگزار کرد. در آن جلسه تاکتيک به تلهاندازي آلمانيها طراحي شد و چندي بعد اين شوروي استالين بود که پيروز نبرد گرديد. ياروسلاو ميسکه (Yaroslav Mitske) در کتاب «قمار» به ريز جزييات اين طرح و عمليات پرداخته و در جاي ميآورد که استالين که پارانويا داشت، پس از انجام عمليات 60 مامور زبده اطلاعاتي خود را که از «تاکتيک قرباني» ژابونتسکي خبر داشتند اعدام کرد تا هيچکس خارج از ديوارهاي بلند "لوبيانکا" از اين راز با خبر نشود.
امروز، صاحبنظران معتقدند که استاد علم «تفکر شطرنجي» –پوتين- با توسل بر «تاکتيک قرباني» با قرباني کردن موضوع سلاحهاي سوريه، مانع از حمله آمريکا به اين کشور شد.
نگاهي به برخي عوامل جاسوسي KGB
رودولف ايوانويچ آبل
رودولف ايوانوويچ ابل (Rudolf Ivanovich Abel) جاسوس ارشد KGB در سال 1957 ميلادي بود که در آمريکا به اتهام انتقال اسرار نظامي به تحمل ۳۰ سال زندان محکوم شد.
اف. بي. آي دستگيري او را بزرگترين شاهکار خود ميداند و بطور مفصل توصيف ميکند که چطور طي 4 سال تلاش ورزيد او را به تله بياندازد.
او با پاسپورتي به نام "کايوتيس" وارد آمريکا شد و به نام "اميل گولدفوس" دستگير شد. در موقع دستگيري خود را سرهنگ ابل معرفي کرد که نام دوست و همفکر خوبش، "رودولف آبل" از لتوني بود که چندي پيش درگذشته بود.
کمبريج ۵ به رهبري فيلبي
اگر اهل تاريخ باشيد حتما نام «کمبريج ۵» را شنيدهايد؛ چرا که داستان جاسوسي پنج دانشجوي دانشگاه کمبريج بريتانيا براي اتحاد جماهير شوروي حکايتي معروف است.
اين گروه دانشجويي به واسطه گرايشهاي کمونيستي جذب KGB شدند و در سالهاي جنگ دوم جهاني و در تمامي سالهاي دهه ۵۰ سده گذشته براي روسها جاسوسي کردند.
کيم فيلبي، رهبر اين حلقه بود که يکي از موفقترين جاسوسهاي تاريخ لقب گرفته است. اعضاي ديگر اين گروه را دونالد مکلين، گاي بورگس، آنتوني بلانت و جان کيرنکراس در برميگرفت.
مکلين، بورگس و فيلبي در دهه ۱۹۶۰ و زماني که احساس کردند حلقه محاصره دستگاههاي اطلاعاتي به دور آنان تنگتر شده و امکان دستگير شدنشان وجود دارد از بريتانيا گريخته و به اتحاد جماهير شوروي وقت پناه بردند.
بلانت و کيرنکراس در بازجوييها به جاسوسي براي شوروي اقرار کردند، اما در دادگاه اين اتهام را نپذيرفتند. کيرنکراس در روند محاکمه ادعا کرد تحت شکنجه اقرار کرده عضو پنجم گروه است.
به هرحال دادگاه رسيدگيکننده اين دو را مجرم شناخت و با توجه به قوانين بريتانيا که حداکثر مجازات جاسوسي براي کشوري دوست ۱۴ سال زندان است به تحمل حبس محکوم شدند.
ملـيتـا نوروود
مليتا در لتوني، از يک پدر و مادر کمونيست متولد شد. او دستيار به ظاهر بي ضرر مدير يکي از مراکز تحقيقاتي اتمي بريتانيا بود که براي مدت 37 سال با خونسردي تمام، اسرار بمب هاي اتم اين کشور را به روسيه گزارش ميداد. در نهايت در سال 1999، چهره واقعي او آشکار شد.
ژوليوس و اتل روزنبرگ
ژوليوس و اتل روزنبرگ از کمونيستهاي آمريکا بودند که به ارسال اطلاعات هستهاي محرمانه ايالاتمتحده براي شوروي متهم شدند.اين دو اولين بار در سال ۱۹۳۶ در مجمع کمونيستي يانگ ملاقات کردند و ثمره ازدواج آنان با هم دو فرزند بود.
ژوليوس در ۱۹۴۲ به خدمت سازمان اطلاعاتي شوروي (KGB) درآمد و خيلي زود به جاسوس ارشد شوروي در آمريکا تبديل شد.
او به اطلاعاتي فوقمحرمانه در مورد ساختار هواپيماهاي جاسوسي U2 دست يافت که به سرنگوني يکي از اين هواپيماها بر فراز خاک شوروي در ۱۹۶۰ منجر شد.
در طول دورهاي که ژوليوس با روسها همکاري داشت، خيليها را براي جاسوسي به نفع شوروي به خدمت گرفت. او هزاران سند از سازمان هوافضاي آمريکا (ناسا) را در اختيار KGB گذاشت.
روزنبرگ ها در دوران جاسوسي و پس از دستگيري و بازداشت
يکي از کساني که با ژوليوس همکاري داشت گروهبان ديويس گريسگلاس بود که در مرکز تحقيقات هستهاي لسآلاموس کار ميکرد و اسناد زيادي را از طريق او در اختيار روسها گذاشت.
دستگاههاي اطلاعاتي آمريکا اولينبار در ۱۹۵۱ به روزنبرگها ظنين شدند. اين زوج در ۱۹۵۳ به اعدام با صندلي الکتريکي محکوم شدند. اين حکم همان سال در زندان سينگسينگ به مرحله اجرا درآمد.
آنا چاپمن
"آنا واسيليونا کوشچينکو" معروف به "آنا چاپمن" (Anna Chapman)متولد 1982 در روسيه است. وي ساکن نيويورک بود تا اينکه در سال 2010 به همراه 9 تن ديگر به اتهام جاسوسي براي روسيه بازداشت و در تبادل زندانيان با روسيه به اين کشور بازگردانده شد. پدر وي ديپلمات روسيه در سفارت اين کشور در نايروبي پايتخت کنيا بود. همچنين براساس اخبار تأييد و تکذيب نشده، واسيلي کوشچينکو پدر وي، در زمان اتحاد جماهير شوروي جزء افسران بلندپايه کا.گ.ب بود.
اين مدل معروف روسي که در آمريکا مشغول به جاسوسي در لباس مدلينگ و تبليغات بود با شگردهاي خاص زنانه، عامل جمعآوري اطلاعات براي سازمان جاسوسي خارجي روسيه SVR بود. زماني که وي پس از دستگيري با جاسوسان آمريکايي مبادله و به روسيه بازگردانده شد، مورد تقدير ولاديمير پوتين قرار گرفت. او با تکيه بر ظاهر زيباي خود، نفوذ بالايي در ميان مقامات بلند پايهي امريکا و کابينه اوباما دست و پا کرده و اطلاعات مختلفي به خصوص در زمينه فناوري به دست آورده بود.
چاپمن تا کنون دو بار ازدواج کرده است که هر دو همسر وي انگليسي بودهاند. وي پس از بازگشت به روسيه و نگارش زندگي نامه خود، آن را به قيمت 250 هزار دلار به حراج گذاشت. وي سپس در روسيه در همان حرفه مدلينگ لباس فعاليت خود را ادامه داد.
در سپتامبر 2010 ميلادي وي به عنوان رئيس شوراي "محافظان جوان روسيه" منصوب شد. وي در اين سمت، به آموزش جوانان روسي که قرار است در آينده افسران امنيتي اين کشور شوند پرداخت. زيرکي و ذکاوت از جمله ويژگيهاي اين جاسوس بوده است و همين ذکاوت با وجود به دام افتادن وي در آمريکا، جان او را نجات داد. مأموران سيا پس از بازداشت وي به اتهام جاسوسي، از يافتن مدرکي دال بر انتقال اطلاعات به روسيه ناتوان بودند.
آلدريچ ايمز
پرونده "آلدريچ ايمز"(Aldrich Ames)، آمريکا را تکان داد. ايمز، کارمند اداره ضدجاسوسي سازمان اطلاعاتي آمريکا (CIA) بود که سال ۱۹۹۴ و پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي به جاسوسي براي اين کشور متهم شد.
اولين ماموريت ايمز در سيا، شناسايي جاسوسان شوروي در ترکيه بود و براي اجراي اين ماموريت چند سالي در استانبول ترکيه اقامت گزيد.
او به دليل مشکلات مالي بعدها به دام KGB افتاد و جاسوس روسها شد و بعدها به دفتر اروپايي سازمان سيا منتقل شد؛ جايي که به فهرست تمامي جاسوسان نفوذي آمريکا در KBG و ارتش سرخ دسترسي داشت.
اطلاعاتي که او در اختيار روسها گذاشت به شناسايي و دستگيري حداقل صد نفر از جاسوسان آمريکا در شوروي سابق و مرگ ده نفر از آنها منجر شد.
آلدريچ ايمز در اولين لحظات پس از بازداشت
اتهام او انتقال اطلاعات مربوط به جاسوسان غرب در شوروي در ازاي دريافت ۴٫۶ ميليوندلار بود. دريافت همين پول و زندگي مجلل او عاملي شد براي به دام افتادنش.
CIA که از ۱۹۸۵ متوجه به دام افتادن جاسوسانش در شوروي شده بود به دنبال عامل درز اطلاعات به KGB بود. ايمز، عاقبت دستگير و به حبس ابد محکوم شد.
او در حال پشت سر گذاشتن اين حکم در زندان آلنوود در ايالت پنسيلوانياست و هرگز مشمول عفو نخواهد شد.
ريچارد سورج
ريچارد سورج (Richard Sorge) در آذربايجان در دوره سزارها متولد شد. وي به علت جاسوسي در قبل از جنگ جهاني دوم و بخصوص در طي آن در ژاپن، بعنوان يکي از بهترين جاسوسان تاريخ در بين جاسوس هاي دنيا شناخته ميشود. در جنگ جهاني او شجاعانه جنگيد و در سال 1916 سه انگشت او قطع شد و دو پايش شکست. در همين برهه زماني با تفکرات کارل مارکس آشنا شده و به حزب کمونيست گراييد و در همان سال به روسيه گريخت.
سالها بعد، پس از جاسوسي در اروپا، KGB دستوري مبني بر تشکيل يک شبکه جاسوسي در ژاپن به سورج ابلاغ کرد. وي، در 14 سپتامبر 1941 به ارتش سرخ اعلام کرد که ژاپن تا شروع يک جنگ داخلي در سيبري تصميم به حمله به شوروي ندارد.
سورج در تاريخ 18 اکتبر 1941 وقتي که از پنجره خانه معشوقه اش در توکيو کاغذي که حاوي پيام تهديد آميز "تحت نظر هستي!" را بيرون انداخت و يک مامور پليس آن را يافت، شناسايي و دستگير شد. وي در طي بازجويي به هيچ عنوان به رابطه اش با KGB اشاره نکرد. سرانجام، سورج در تاريخ 7 نوامبر 1944 به دار آويخته شد. جالب آنکه اگر شوروي به رابطه KGB با وي اذعان ميکرد، او در طي تبادل اسراي جاسوسي آزاد ميشد؛ ولي اين اتفاق تا سال 1964 رخ نداد.
الکساندر ليتويننکو
الکساندر ليتويننکو (ALEXANDER LITVINENKO) که در ميان روزنامه نگاران دنيا به افشاگري هاي شجاعانه اش معروف است، پس از افشاء اطلاعات بسياري از KGB و FSB بصورت ناگهاني به قتل رسيد.
وي در سال 1988 کمي قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي وارد KGB شد. پس از فروپاشي، وارد بخش "مبارزه با تروريسم و جنايات سازماندهي شده در چچن" FSB شد. اين فعاليت تا زمان اولين افشاگري وي ادامه داشت. او در سال 1998، رسما اعلام کرد که يکي از مقامات ارشد FSB از وي خواسته که بوريس برزوفسکي (Boris Berezovsky) –تاجر متنفذ روسيه- را به قتل برساند. پس از اين افشاگري، به اتهام برملا ساختن اسرار سازماني، مورد محاکمه قرار گرفت، اما به کمک دستي پنهان در FSB از زندان گريخت و به انگلستان پناه برد. او در انگليس دو کتاب به چاپ رساند: «روسيه در حال انفجار: طرح محرمانه براي احياء وحشت KGB در دنيا»، و «گروه جنايي لوبيانکا». در هر دو کتاب، FSB به علت اقدامات جنايتکارانه عليه شهروندان روس، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته بود. علاوه بر اين، در کتاب دوم، آموزش نيروهاي القاعده و مشارکت در حمله يازده سپتامبر به FSB و KGB نسبت داده شده بود.
ليتويننکو قبل و بعد از مسموميت
سرانجام، ليتويننکو در نوامبر 2006 در سن 43 سالگي بطرز بسيار مشکوکي مسموم شده و سه روز بعد در بيمارستان از دنيا رفت. تحقيقات پليس نشان داد که مرگ او به علت مسموميت با ايزوتوپ راديو اکتيو رخ داده است. او پيشتر در سال 2004 فاش کرده بود که مسموميت "ويکتور يوشچنکو" (Viktor Yushchenko) که ضمن نجات از مرگ منجر به نابودي صورت وي شد، توسط عوامل FSB صورت گرفت.
يوشچنکو قبل از مسمويت تا به امروز
ايرل ادوين پيتس
"ايرل ادوين پيتس" افسر ارشد اف بي آي بود که به جرم فروش اطلاعات طبقه بندي شده به روس ها در فاصله سالهاي ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۲ ميلادي به تحمل ۲۷ سال زندان متهم شد.
کلاوس فوکس
زندگي فوکس دستمايه ساخت سه فيلم جاسوسي بوده است. فوکس آلمانيتبار که فيزيکداني برجسته بود، شهروندي ايالاتمتحده را داشت و در مرکز تحقيقات هستهاي لسآلاموس کار ميکرد.
فوکس يکي از دانشمنداني بود که در توليد اولين بمب اتمي نقش به سزايي ايفا کرد و در پروژه توليد اولين بمب هيدروژني هم مشارکت فعالانهاي داشت.
او در دوران تحصيل در آلمان و قبل از مهاجرت به آمريکا در دوره دانشگاه با فعالان حزب کمونيست آلمان رابطه داشت. او با روي کار آمدن نازيها در سالهاي مياني دهه ۳۰ سده گذشته به بريتانيا گريخت و در آنجا دکتراي فيزيک خود را گرفت.
براي مدت کوتاهي با برنامه توليد بمب اتم بريتانيا مشارکت داشت و در همين دوره بود که شروع به همکاري با KGB کرد.
در سال ۱۹۴۳ به آمريکا مهاجرت کرد و بلافاصله جذب پروژه منهتن براي توليد بمب اتم شد و کارش را در لسآلاموس شروع کرد.
سايت لس آلاموس در سال 2006
به مدت دو سال اطلاعات محرمانه در مورد بمب هيدروژني را در اختيار روسها ميگذاشت که در سال ۱۹۴۶ با رمزگشايي از پيامهاي محرمانه KGB دستگير شد.
او به ۱۴ سال زندان محکوم شد که با گذشت ۹ سال آزاد شد و به زادگاهش آلمان بازگشت و تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۸ از اين کشور خارج نشد.
رابرت هانسن
"رابرت هانسن" (Robert Hanssen)که از اواخر دهه 70 سده گذشته به خدمت سازمان اطلاعاتي آمريکا در آمده بود در سال 2001 و پس از لورفتن نوار مکالماتش با يک جاسوس روس پس از 20 سال همکاري با KGB به دام افتاد.
رابرت هانسن
سازمان ضدجاسوسي سيا پس از لو رفتن اين نوار، هانسن را تحت نظر قرار داد و عاقبت هنگامي که با رابط خود براي انتقال اطلاعات در پارکي در شمال ويرجينيا قرار داشت، بازداشت شد.
از نظر بسياري از کارشناسان اطلاعاتي هانسن يکي از موفقترين جاسوسهاي دوجانبه و البته از مخربترين آنها در تاريخ ايالاتمتحده بوده که ساختار داخلي CIA را براي روسها برملا کرده است.
ارنست همينگوي
ارنست همينگوي نويسنده شهير آمريکايي برنده جايزه نوبل ادبيات، در ليست اتهام براي همکاري با KGB قرار دارد. اخيرا کتابي توسط انتشارات دانشگاه ييل آمريکا تحت عنوان «جاسوسان: اوج و افول KGB در آمريکا» چاپ شده که در آن به اين موضوع اشاره گرديده است. يکي از سه نويسنده اين کتاب، "الکساندر واسيلي يف" –مامور اسبق KGB و مورخ و روزنامه نگار فعلي- است که در سال 1996 به لندن گريخته و از آن تاريخ در آنجا زندگي ميکند. واسيلي يف در دهه 1990 کاملا بر اسناد KGB دسترسي داشته و طبق همين اسناد مدعي است که در سال 1941، همينگوي تحت نام "آرگو" همکاري خود با KGB را شروع کرده و با مامورين اين سازمان در لندن و هاوانا ديدار ميکرده است. اما به دليل عدم توفيق در انتقال اطلاعات سياسي و "غير کاربردي" خوانده شدن از سوي روساي KGB، هر گونه ارتباطي با وي قطع ميشود. البته در اسناد طبقه بندي نشده که اخيرا توسط KGB بررسي شد، هيچ مدرکي دال بر همکاري همينگوي با اين سازمان وجود نداشت.
ويليام کولتون ميلاي
"ويليام کولتون ميلاي" پليس آمريکايي ساکن آلاسکا که به اتهام فروش اسرار نظامي کشورش به يک مامور 'اف بي آي' متهم به جاسوسي براي روسيه، دستگير و به ۱۶ سال زندان متهم شد.
از ديگر جاسوسان و افشاء کنندگان مطرح KGB ميتوان به نام هايي چون بوريس کارپيچکوف (BORIS KARPICHKOV)، اولگ ليالين (OLEG LYALIN)، واسيلي ميتروخين (VASILY MITROKHIN)، اولگ کالوگين (OLEG KALUGIN)، يوري بزمنوف (Yuri Bezmenov)، ولاديمير بوکوفسکي (Vladimir Bukovsky)، کنستانتين پروبراژنسکي (Konstantin Preobrazhensky)، پتر سيبولکا (Petr Cibulka)، ويکتور سووروف (Viktor Suvorov)، يوري فلشتينسکي (Yuri Felshtinsky)، ژان شينا (Jan Šejna)، آناتولي گوليتسين (Anatoliy Golitsyn)، پاول استرويلوف (Pavel Stroilov)، سرگي ترتياکوف (Sergei Tretyakov)، استانيسلاو لونف (Stanislav Lunev)، بوريس ولودراسکي (Boris Volodarsky)، و زوج کراگر (Krogers) اشاره کرد.
ترور شخصيتهاي مشهور
آلبر کامو
يکي از پر بحثترين پرونده هاي KGB مربوط به ترور "آلبر کامو" نويسنده شهير فرانسوي و برنده جايز نوبل ادبيات است. کامو در سال 1960 در اثر برخورد خودرو با يک درخت در مسيري يخ بسته کشته شد.
اما "جيوواني کاتلي" (Giovanni Catelli) روزنامه نگار ايتاليايي روزنامه "پيک شبانه" سرانجام پرده از اين راز گشود. وي با تحقيق و تفحص در مورد کتاب خاطرات "ژان زابرانا" (Jan Zabrana) شاعر اهل چک، به نکته اي حائز اهميت ميرسد که به ديدارهاي بين وي و عامل KGB اشاره دارد. کاتلي به نقل از وي مينويسد:
"من از طريق کسي که خيلي ميدانست و با منابع بسيار آگاهي در ارتباط بود شنيدم که مرگ آلبر کامو که پيش از اين کمونيست بود، توسط عوامل KGB صورت گرفت. آنها وسيله کوچکي در کنار يکي از لاستيکها قرار دادند که با افزايش سرعت موجب انفجار لاستيک ميگرديد".
آلبر کامو نويسنده مشهور فرانسوي
کاتلي در ادامه ميافزايد که ترور کامو به دستور ديميتري شپيلوف –وزير امور خارجه شوروي- صورت گرفت. کامو در مقاله اي در يکي از مجلات فرانسوي در سال 1957 شپيلوف را به رهبري سرکوبي قيام 1956 مجارستان محکوم کرده و عمل او را کشتار ميخواند. شپيلوف هم به تلافي اين مقاله، دستور ترور وي را صادر ميکند.
جان وين
جان وين (John Wayne)، اين کارگردان مشهور آمريکايي که برنده 4 جايزه اسکار است، بر هيچکس ناشناخته نيست. "مايکل مان" (Michael Munn) کارگردان مشهور آمريکايي به نقل از "اورسون ولز" (Orson Welles) –استاد شهير سينما- در يک ميهماني در سال 1983 و با استناد بر منابع و شواهد معتبر ولز، ترور جان وين را منتسب به KGB و به دستور جوزف استالين ميداند.
وي اينگونه ميگويد: "من اورسون ولز را استاد داستان پردازي ميدانم؛ اما به جرات ميتوانم بگويم که با توجه منابع معتبري که براي ما نام برد، قضيه ترور وين چيزي جز حقيقت نميتواند باشد".
طبق گفتههاي ولز، سرگئي گراسيموف (Sergei Gerasimov) –کارگردان روسي- خبر از تميلات بشدت ضد کمونيستي جان وين به استالين ميدهد و او را فردي بسيار خطرناک عليه کمونيسم ميخواند.
جان وين
نهايتا طرح ترور وين در اوايل دهه 1950 ريخته ميشود اما موضوع به FBI لو ميرود و مامورين اين سازمان مسئول مراقبت از وي ميشوند. اما در سال 1953 ترور ديگري در سر صحنه فيلمبرداري فيلم Hondo انجام ميگيرد که کاملا نافرجام ميماند. نهايتا با ظهور خروشچف بر عرصه سياست شوروي سابق، وي در ديدار با وين به او اطمينان ميدهد که ديگر نگران نباشد، چرا که اين دستور استالين که در 5 سال آخر عمرش کاملا ديوانه شده بود، بوده و وي آن را کاملا منتفي ميداند".
به گفته مايکل مان، اورسون ولز مدعي بود که "الکسي کاپلر" (Alexei Kapler) –کارگردان روسي- که با «سوتلانا» (Svetlana)-دختر 16 ساله استالين- مراوده دوستي داشت و به همين دليل به زندان افتاد، به "سرگئي بونداچوک" (Sergei Bondachuk)–ديگر کارگردان روسي- طرح ترور جان وين را گفته بود. بونداچوک باور نکرده و از گراسيموف سوال ميکند که او تاييد مينمايد. بونداچوک هم موضوع را با اورسون ولز مطرح ميکند.
اسنودن و دام روسي
به گزارش پايگاه اينترنتي businessinsider، "بوريس کارپيچکوف" (Boris Karpichkov) سرگرد بازنشسته KGB در گفتگويي به "نايجل نلسون" –گزارشگر روزنامه ميرور انگليس- اذعان داشته که مامورين SVR (معاونت خارجه سازمان اطلاعات روسيه) در ديدار با ادوارد اسنودن (Edward Snowden) در هنگ کنگ، خود را ديپلمات معرفي کرده و وي را براي پناهندگي به روسيه تطميع کرده اند. به گفته کارپيچکوف که در پي فرار از روسيه هم اکنون در لندن زندگي ميکند، KGB با طراحي و انجام اين نقشه، هم اکنون در حال تخليه اطلاعاتي کامل اسنودن است.
اسنودن در تاريخ 20 مي 2013 از هاوايي به هنگ کنگ فرار کرد؛ در 9 ژوئن خود را به دنيا معرفي کرد و در 23 ژوئن وارد روسيه شد. وي به نصيحت ژوليان آسانژ مدير -ويکي ليکس- که روسيه را امنترين کشور براي وي دانسته بود، به اين کشور پناهنده شد.
کارپيچکوف به ميرور اظهار داشته که هم اکنون اسنودن در قويترين شرايط امنيتي در يکي از محله هاي تحت نظر FSB در مسکو زندگي ميکند. او بشدت تحت مراقبت امنيتي و جاني از سوي مامورين FSB بوده و هر هفته دو بار مامورين FSB را بصرف غذا و نوشيدني در رستورانهاي مختلف ملاقات ميکند. کارپيچکوف گفته که اين اطلاعات را از دوستان خود در FSB بدست آورده است. اوليگ کلاگين (Olig Kalugin)–رييس سابق KGB- هم گفته که روس ها به شدت از وجود شخصي به نام اسنودن خوشحال هستند.
بوريس کارپيچوف
کارپيچکوف همچنين مدعي است که روس ها از سال 2007 بر روي اسنودن که براي CIA در ژنو کار ميکرد، تمرکز کرده بودند. اسنودن که بعنوان مدير سيستمها در خدمت CIA بود، در سال 2008 فکر افشاي اسناد به ذهنش خطور ميکند. وي در سال 2009 به دليل سرخوردگي از اعمال و سياست هاي دولت امريکا، از CIA استعفا ميدهد و پس از مدتي بعنوان پيمانکار با چند پروژه ناسا همکاري ميکند و نهايتا با دانلود يک ميليون و 500 هزار فقره سند اطلاعاتي در تابستان 2012، به هنگ کنگ ميگريزد و 200 هزار مورد آن را در اختيار چند روزنامه نگار در آن کشور قرار ميدهد.
کارپيچکوف معتقد است که اسنودن تا زمان تخليه کامل در مورد روشهاي عملياتي و تاکتيکهاي آژانسهاي اطلاعاتي غرب براي روسها ارزشمند خواهد بود.
KGB و افغانستان
در اسناد KGB که اخيرا توسط "ديميتري ميتروخين" –مسئول اسبق بايگاني اين سازمان- بطور رسمي فاش شده است، سه کودتاي آوريل 1978، و سپتامبر و دسامبر 1979 توسط KGB صورت گرفته است. همچنين ربودن و قتل آدولف دابر سفير وقت آمريکا در افغانستان نيز توسط عوامل KGB انجام پذيرفته است. در اين گزارشات موارد بسياري از عمليات هاي چريکي خشونت بار، ترور، خرابکاري، و رشوه بازي که توسط KGB که بين سال هاي 1978 تا 1983 در افغانستان انجام شده است، وجود دارد. در ميان اين اسناد، اسنادي در مورد رابطه پنهاني شوروي و آمريکا در انتخابات 1980 افغانستان و رابطه KGB و سازمان امنيتي افغانستان با "مرتضي بوتو" (Murtaza Bhutto)برادر "بي نظير بوتو" -نخست وزير اسبق پاکستان- که به اتهام عمليات هواپيماربايي 1981 پاکستان طي عمليات بازداشت از سوي پليس کشته شد، وجود دارد.
اين اوراق 178 صفحهاي نشان ميدهد که KGB نفوذ زيادي در افغانستان تا قبل از سقوط کمونيسم در اين کشور در سال 1978 و نقش موثري در شکل گيري حمله شوروي به اين کشور در سال 1979 داشته است. طبق اسناد مذکور، شاهزاده "محمد دوعاد" و وزراي دولتش رابطه خوبي با KGB داشتند و اين سازمان با اينکه از بروز کودتاي قريب الوقوع عليه دوعاد خبر داشت، اما در سرنگوني دولت وي توسط کمونيستهاي افغاني، با آنها همکاري نکرد. پس از بقدرت رسيدن کمونيستها در آوريل 1978، KGB سازمان KHAD را بعنوان سرويس اطلاعاتي-امنيتي افغانستان تشکيل داد. عملکرد "خاد" در اعمال شکنجه و ترور که به سبک روسي بود، در جامعه افغانستان ايجاد انزجار و تنفر کرد. مامورين اين سازمان کاملا توسط KGB آموزش داده ميشدند. يکي از مهمترين ماموريتهاي "خاد" نفوذ در گروههاي مجاهد زير نظر آمريکا در افغانستان بود.
در ميان عملياتهاي شايان توجه KGB در افغانستان، ميتوان به دو عمليات حرفهاي و سخت "رادوگا" مبني بر فراري دادن سه وزير وابسته به اين سازمان و "آگات" مبني بر حمله به کاخ رياست جمهوري و قتل حافظ اله امين اشاره کرد.
KGB با اشاعه کذبيات و شايعات بي مورد طبق فلسفه "پخش اطلاعات کذب به سبک روسي"، ناخودآگاه موجبات فروپاشي کمونيسم در افغانستان را بوجود آورد. طبق اسناد فاش شده توسط ميتروخين، تا سال 1983 قريب به 86 گروه مخصوص دروغ پراکني به مجاهدين مخالف، توسط KGB در سازمان "خاد" ايجاد شد.
همه چيز درباره کا.گ.ب؛ اسرارآميزترين سرويس اطلاعاتي جهان+تصاوير
"ايگور موروزوف" افسر ارشد عمليات ويژه "کا گ ب" بر روي يک"بي تي آر 70" در سال 1982 زماني که مسئوليت ايالت بدخشان افغانستان را بر عهده داشت، نشسته است.
دهه 1970، دهه اشتباهات استراتژيک روساي KGB تحت رياست "يوري آندروپوف" بود. آنها با دستان خود کمونيست افغانستان را نابود کردند. اين سازمان، به جبران عملکرد اشتباه خود، در دهه 1980 با ايجاد اختلاف در بين گروه هاي مجاهد، موجب درگيري آنها و البته فاجعه جنگ داخلي افغانستان در دهه 90 شد.
KGB و مصر
يکي از مهلکترين اشتباهات KGB، تصميم به تنبيه "واسيلي ميتروخين" (Vasili Mitrokhin) –يکي از عوامل کليدي اين سازمان- بود. اين اشتباه استراتژيک نبايد صورت ميگرفت. ميتروخين به تلافي اين قضيه، تصميم به افشاي اسناد فوق محرمانه KGB گرفت و در ازاي ارائه آنها به انگليس، از MI6 قول گرفت که خانواده اش را بدون هيچ آسيبي از شوروي خارج کند؛ و البته همين هم شد. بخشي از اين اسناد مربوط به سياستهاي KGB در قبال جهان سوم است. 120 صفحه از اين مدارک مربوط به خاورميانه و 34 صفحه مربوط به افغانستان و اسلام در شوروي است. ميتروخين در زمان فروپاشي شوروي از تمامي صفحات اسناد مربوطه کپي گرفته است.
طبق اين اسناد، اميد بزرگ KGB در خاورميانه، مصر دوره جمال عبدالناصر بود. عبدالناصر ميتوانست سرمايه عظيم شوروي عليه اسراييل و ديگر دشمنان باشد. KGB با رمزگشايي از تمامي کشورهاي عرب و شناسايي عوامل خرابکاري عليه سفارت هاي خود در کشورهاي جهان سوم، ظرفيت هاي موجود را بررسي کرده و عوامل جديد خود در خاورميانه را استخدام کرد؛ يکي از اين عوامل، "سامي شرف" (Sami Sharaf) مشاور اول امنيتي عبدالناصر بود.
ميتروخين
در سال 1958، عبدالناصر به مسکو دعوت و در آنجا توسط روساي KGB پندها و مشاوره هايي به او داده شد. مسکو، به هر وسيله ممکن از دولت عبدالناصر حمايت کرد. بنابر گفته هاي "کيم فيلبي" که پيشتر معرفي گرديد، دولت عبدالناصر يک دولت "دموکرات سوسياليست" بود. شوروي، قدرت ارتش مصر را بسيار زياد ميديد. اما با پيروزي اسراييل در جنگ 1967، بر روساي دولت شوروي و KGB مسلم گرديد که عرب ها عملا قدرت روبرويي و منازعه را نداشته و بازوي قابل اطميناني نيستند. به همين دليل، شوروي با چرخش استراتژيک عمليات تسلط بر خاورميانه را خود به دست گرفت.
پس از جنگ، عبدالناصر ضعيف و زخم خورده، اقدام به اعطاي امتيازات بيشتر به روسها کرد. پس از مرگ مشکوک عبدالناصر که به انور سادات منتسب است، وي به قدرت رسيد. در آغاز سعي بر مقابله با اسراييل کرد اما چون توفيق نيافت، سر تسليم و اطاعت خم کرده و تماما در خدمت سياستهاي آمريکا قرار گرفت. KGB عرصه کار را سخت ديده و هر چه تلاش کرد تا او را متقاعد کند که امريکا سعي در نشان دادن او به عنوان نوکر اسراييل و آمريکا، مامور سيا، منحرف جنسي، معتاد به مواد مخدر، و بيمار رواني در رسانه هاي غير عربي دارد، موفق نشد. سادات، روسها را پس زد و اين خشم آنها را در پي داشت. طرح ترور سادت برنامهريزي شد. اما اين امر مسجل نگرديد. تا اينکه در سال 1981، خالد اسلامبولي و دوستانش از سوي "سازمان جهاد" مصر به صورت خودجوش موفق به اعدام انقلابي وي گرديدند.
KGB و عراق
در مورد عراق و صدام حسين، روسها از علاقه ديوانهوار صدام به استالين باخبر بودند. چندين بار نيز بصورت مخفيانه سفرهايي براي او به مقصد شوروي تدارک ديدند. اما صدام يک وجه مشترک با استالين داشت. او به همه چيز و همه کس با ديده ظن نگاه ميکرد. وي، حتي کمونيستهاي عراق را اعدام کرد.
در سال 1990، KGB ضمن مخالفت با حمله عراق به کويت، تصاويري را مبني بر تدارک ديدن حمله زميني نيروهاي آمريکايي عليه عراق به صدام نشان داد. اما او اين حرکت را تلاشي مذبوحانه خواند و اين اخطار را جدي نگرفت.
KGB و ايران
در حقيقت، پررنگترين دوران تلاش KGB براي حضور در ايران را ميتوان به سالهاي 1357 تا 1361 مربوط دانست. "لئونيد ولاديميروويچ شبارشين" (Leonid Shebarshin) نامي است که شايد بسياري آن را نشنيده باشند، اما اين مرد يکي از تاثيرگذارترين مهره هاي تاريخ KGB بوده که البته با مرگ بسيار مرموزش درسن 77 سالگي در خانه اش، سرنوشت بسياري تلخي داشته است.
به گزارش شبکه خبري راشاتودي روسيه، شبارشين در سال 1979 با پيروزي انقلاب اسلامي وارد سفارت شوروي سابق در ايران ميشود. ماموريت وي انعکاس اخبار و ريز جزييات حوادث متعاقب تسخير سفارت آمريکا (لانه جاسوسي) به مقامات ارشد KGB در مسکو بود. او که پيشتر از اين در هند از توفيق بسياري در جاسوسي برخوردار شده بود، اين بار به سراغ تطميع يکي از مقامات ارشد دولت وقت ايران ميرود، که البته همچون قصه هند توفيق نيافته و پس از شناسايي و دستگيري تيمش، از ايران اخراج ميشود. البته شبارشين از قضاي روزگار سرنوشت بدتري را در سالهاي بعد تجربه ميکند. او در سال 1991 از سمت خود که مديريت بخش عمليات جمعآوري اطلاعات برون مرزي بود، به اجبار دولت و روساي جديد مجبور به استعفاء شد. او، بعدها غالب گزارشاتي که به سازمان اصلي ارسال ميکرد را دروغين و به ظاهر مثبت خواند. در پاسخ چرايي اين امر پاسخ داد: "براي اينکه KGB علاقه داشت فقط چيزهاي مثبت بشنود". البته شبارشين در سن 77 سالگي توسط عوامل KGB و به اسم خودکشي به قتل ميرسد.
لئونيد شبارشين
به اعتقاد بنگاه هاي فکري آمريکا، شوروي پس از انقلاب اسلامي ايران با عنايت به وجوه اشتراکي که در بين خود و حکومت اسلامي جديد ميديد، خواستار نزديک شدن به ايران بود. اما در عين حال، با توجه به طبيعت دو رو و متظاهر خود، ضمن انجام عمليات هاي مخفي برضد منافع امريکا در ايران، خواستار ايجاد خلل در سيستم حکومتي جمهوري اسلامي ايران نيز بود.
در دوره پيش از انقلاب، آمريکاييها در افکار عمومي خارج از دايره حمايتي جنبش ملي ديده ميشدند. اين در حالي بود که شوروي هم در افکار عمومي مردم ايران، اتهام جاسوسي اطلاعات کشور ايران را با خود به دوش ميکشيد. KGB بسيار تلاش کرد تا چهرهاي بسيار منفي از آمريکا به مردم ايران بنماياند، اما آمريکا با پرتاب توپ به زمين شوروي، اتهام ترور محمدرضا شاه پهلوي به دست شوروي را در افکار عمومي مسجل کرد. قضيه به همين جا ختم نشد. آمريکا، شوروي را بعنوان مسئول بسياري از عملياتهاي خرابکارانه در ايران به شاه معرفي نمود و در مقابل، شوروي هم آمريکا را در چشم شاه در طمع نفت ايران خواند.
اين پايگاه در ادامه مي افزايد: تلاش براي نزديکي به ايران پس از انقلاب از سوي هر دو پيگيري شد اما امام خميني (ره) روي خوشي به هر دو کشور نشان نداد. در طول دهه 80 ميلادي، KGB و مورچه هاي کارگر کمونيسم و رقيب ديرينه يعني CIA و خوکهاي امپرياليسم از هيچ تلاشي براي تخريب يکديگر دريغ نکردند. نهايتا، KGB با اتکا بر "سياستهاي بسيج جمعي" انتخابات آذربايجان را به نفع کانديداي مورد علاقه خود رقم زد. هدف، دستيابي به نفت ايران و در نتيجه کنترل کامل منابع غني منطقه بود. حکومت وقت ايران مذهبي بوده و مردم به شدت از آن حمايت ميکردند. فلذا همکاري رژيم کمونيست شوروي با يک رژيم اسلامي ممکن نبود. تنها امکان تغيير حکومت از اسلامي به کمونيستي، از طريق آذربايجان تشخيص داده شد. پس از پيروزي کانديداي مورد نظر KGB، حزب کمونيست در ايران دچار شادي زائدالوصفي گرديد. نهايتا، پس از خرابکاري، توطئه، و کارشکنيهاي بسيار، با اعدام اعضاء ارشد کمونيسم ايران، KGB به اين نتيجه رسيد که طرح تبديل حکومت از اسلامي به کمونيستي عملا غيرممکن است.
جمع بندي
واضح و مبرهن است که جنگ اطلاعاتي روسيه (شوروي سابق) و آمريکا که ساليان دراز تحت عنوان «جنگ سرد» در جريان بوده و با سقوط اتحاد جماهير شوروي در ظاهر به اتمام رسيد، به عنوان بزرگترين درگيري تاريخ KGB تلقي شده که البته هنوز در باطن امر به قوت خود باقي است. اقدامات هر دو، پس از فروپاشي طي چند سال اخير، نشان داده که آستانه تحريک و نقطهي جوش اين دو رقيب ديرينه از حساسيت بيشتري برخوردار شده است. اکنون با تغيير استراتژيهاي سياسي و بازيگران جهاني به نسبت چند سال اخير و ورود جامعه بينالملل به منازعاتي با ابعاد بزرگتر، هر گونه اشتباهي از اين دو رقيب ديرينه ميتواند آثار بسيار زيانباري داشته باشد که از آن دست ميتوان به مورد سوريه که دامنگير آمريکا شد اشاره کرد.
حال در اين مسير، نقش دو سازمان ارشد اطلاعاتي هر دو کشور بسيار حياتي است. اکنون ديگر، سرويسهاي اطلاعاتي خود يک دولت هستند و سازمانهايي همچون KGB تعيين کننده سرنوشت معادلات سياسي ميباشند. نيک ميدانيم که هدف غايي روسيه هم مانند آمريکا نيل به مديريت جهاني است؛ و در اين رهگذر، از هيچ تلاشي دريغ نخواهد کرد. کما اينکه، موضعگيري نسبت به يکديگر را ميتوان در نمونههاي بسياري از سخنرانيها و ديدارهاي مقامات ارشد هر دو طرف يافت. در اينجا به مورد خروشچف اشاره ميشود:
"نيکيتا خروشچف" در سال 1956 در ديدار خود با "ريچارد نيکسون" –معاون رييس جمهور وقت- اينچنين گفت: "نوه هاي شما تحت حکومت کمونيسم زندگي خواهند کرد". دو ماه بعد، وي در ديدار خود "ازرا تافت بنسون" –وزير کشاورزي آمريکا- گفت: شما آمريکاييها خيلي احمق هستيد. "ما به شما دوزهاي کوچکي از سوسياليسم ميخورانيم، تا جايي که از خواب برخاسته و خود را کمونيست ببينيد. ما نيازي به جنگ با شما نداريم. آنقدر اقتصادتان را ضعيف خواهيم کرد که همچون ميوه رسيده در دستان ما بيافتيد".
نيکيتا خروشچف و ريچارد نيکسون
همانطور که در بالا مشهود بود، KGB در دوران سياه استالين از ترورهاي سياسي دريغ نداشت. اما طبق ادعاي اولگ گورديفسکي (Oleg Gordievsky) در روزنامهي واشنگتن پست، در دوران خروشچف، برژنف، آندروپوف (به جز يک مورد در سال 1978) هيچ ترور سياسي شکل نگرفت؛ و گورباچف و يلتسين هم اعتقادي به ترور سياسي و حتي محرمانه نداشتند.
در هر حال، وجود KGB و FSB بعنوان دو سازمان جاسوسي روسيه، صرف نظر از ايراداتي که وقوع آنها در هر سيستمي غير قابل اجتناب است، موجب فراهم آمدن نوعي اطمينان و آرامش در بلوک شرق در مقابل اهداف شرورانه کشورهاي بلوک غرب است.
سرويسهاي اطلاعاتي FSB و SVR تحت لواي انديشکده KGB که مبدع «تفکر شطرنجي» و «استراتژي اشاعه اطلاعات دروغ» است، به خوبي از عهده منازعات و کشمکش هاي نبرد اطلاعاتي عليه حريفان برآمده و نمود بارز آن را ميتوان در معادلات کنوني جهاني ديد.
قويترين سازمان اطلاعاتي جهان (طبق اعتراف تحليلگران) هم اکنون بر بام رصد حوادث و تحليل وقايع پيشروي جهان ايستاده و هر دم کوچکترين اشتباهي ميتواند به تغيير و چرخش وارونه معادلات بين المللي بيانجامد و آثار متعاقب آن دامنگير بسياري از کشورها خواهد شد.