سرمقاله اعتماد/ در معنای شکست
اعتماد/ «در معنای شکست» عنوان یادداشت روز در روزنامه اعتماد به قلم عباس عبدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
چه هنگام میتوانیم به یک فرد یا نهاد یا کشور بگوییم که در یک اقدام یا سیاست مشخص پیروز شده یا شکست خورده است؟ آیا سیاست و زندگی هم چون مسابقه تیراندازی است که دایرههای معینی به عنوان هدف تعیین میشود و تیراندازان برحسب اینکه به کدام دایره بزنند نمره بیشتر یا کمتری میگیرند و درنهایت بهترین تیراندازان مشخص میشوند؟ یا همچون مسابقهای است که میتوانیم تیر را شلیک کنیم و به هر جا اصابت کرد دور آن را خط بکشیم و آن را هدف نهایی بدانیم؟ واقعیت این است که افراد و کنشگران غیرپاسخگو، عملا موفقیت و شکست سیاسی را در قالب دوم تعریف میکنند به هر جا برسند آن را پیروزی میدانند زیرا خود را مکلف به انجام تکلیف میدانند و نتیجه برای آنان اصیل نیست. نتیجه همان انجام تکلیف است. اکنون و پس از سقوط حکومت اسد پرسش این است که آیا ما شکست خوردیم؟ این پرسش از فرط وضوح آن قدری نامتعارف است که کسی منطقی نمیداند به آن بپردازد. با این حال چند نکته وجود دارد که ذکر آنها بیفایده نیست.
بهطور کلی چه هنگام میتوانیم بگوییم که شکست خوردهایم یا خیر؟ برای این چند معیار داریم. اولین آن هدف اعلامی اولیه است. قرار بوده که با حضور ایران در سوریه چه اتفاقی بیفتد؟ آیا اکنون محقق شده است؟ به طور قطع در مقطعی از زمان این هدف رخ داده است هر چند به علت ناپایداری نتایج نهایی معکوس شده است. دومین معیار کارایی است. به این معنا که مجموعه منابع مادی و مالی و انسانی هزینه شده برای این کار مقرون بهصرفه بوده است؟ به عبارت دیگر حتی اگر هدف هم تحقق یافته باشد ولی باید پاسخ داد که امکانات صرف شده برای آن هدف عقلانی بوده است یا خیر؟ پاسخ به این پرسش برای ما مقدور نیست چون اطلاعات کافی نداریم. اکنون که اصل تحقق هدف بلاموضوع شده افزایش این منابع فقط بیانگر ابعاد ناکامی و شکست است. معیار دیگر که خیلی مهم است ارزیابی و موافقت یا مخالفت افکار عمومی با نتایج حاصل است. گاه یک تیم ضعیف با نتیجه متعارف و خوبی به یک تیم قوی میبازد ولی مردم راضی هستند و آن را شکست نمیدانند. همچنین گاه مساوی یک تیم قوی هم خشم کارشناسان و هواداران را در میآورد، زیرا آن را به منزله باخت و شکست تلقی میکنند. ظاهرا درباره سوریه چنین است از ابتدا هم حمایت فراگیری از ماجرا نبود. در مراحل بعد پایداری نتایج مهم است. ایران در ابتدا به اهداف خود در سوریه رسید ولی واقعیت نشان داد که این نتایج پایدار نبود. لذا آن اندازه آنجا ماند تا حکومت اسد پایان یافت. روشن است که پایداری اهمیت دارد. وزنه را بالای سر بردن اگر نتوان آن را برای لحظات متعارفی حفظ و مهار کرد، پذیرفته نیست. به همه اینها باید سازگاری نتایج با تحولات روز و نیز شفافیت و پاسخگویی آنها را هم درنظر گرفت. نکته مهم این است که شکست جزیی از تصمیمات ما در زندگی است، ولی به طور جدی باید میان تصمیمات فردی و جمعی تمایز گذاشت. افراد به صفت فردی میتوانند هر هدفی را با هر درجه ریسکی انتخاب و دنبال کنند. تا حدی که خیر و شر آن متوجه خودشان میشود ولی در مقام جمعی باید به گونه دیگری عمل کرد. باید از تعیین هر هدفی که مرتبط با خیر عمومی نیست پرهیز کرد. باید ریسک سیاستها را بهشدت کم کرد و محافظهکارانه تصمیم گرفت. باید راههای برگشت از سیاست را بازگذاشت. اینگونه تصمیمات را باید حتیالمقدور به صورت شفاف و از طریق گفتوگو و تفاهم اتخاذ کرد.
مهمتر از همه اینها درسآموزی از شکست است. انسان گریزی از شکست ندارد، تنها راه غلبه نسبی بر شکست، درسآموزی از آن است. اگر قرار باشد که شکست را توجیه کنیم و تمام معیارهای بالا را وارونه کنیم این یک شکست جدیدی بدتر از شکست اصلی است.