ماموریت 13 ساله ایران و رؤیای خام جولانی
وطن امروز/متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در 11 روز چه بر سر سوریه آمد؟
ترکیه - با رؤیای تشکیل اتحاد عثمانی بزرگ و آموزش سنیهای معارض منشعب از داعش و جبهه النصره- به تشویق اطلاعاتی و تأمین تسلیحاتی آمریکا - با هدف بازگشت امنیت تدریجی به اسرائیل، بهره از نفت و همجبههسازی توسعهطلبی ترکی با اهداف سیاست خارجی غرب - ضمن حمایت عملیاتی اسرائیل – به عنوان پشتیبان هوایی گروههای تروریست و تخریبکننده زیرساختهای نظامی، آموزشی و عمرانی سوریه به نیابت از داعش برای آلوده نشدن چهره بزککرده معارضان به توحش گذشته - همچنین با کمک مالی و پهپادی اوکراین و آلمان و سازماندهی 25 هزار شبهنظامی مسلح - تروریستهای سابق گردآمده از 1400 گروهک مستقر در سوریه و عراق و نومسلمانان افراطی جذبشده از مساجد سلفی مستقر در 90 کشور - به اشغال سرزمینی سوریه در روز آتشبس اسرائیل و لبنان دست زد. این عملیات مسلحانه که با عنوان جنبش مردمی تبلیغ میشد، 11 روز پس از تصرف حلب به سقوط دمشق و خروج بشار اسد انجامید و با شادی گروههایی از مردم همراه بود که با عکسهایی از صدام به جشن و پایکوبی میپرداختند؛ گروههایی که خاندان علوی اسد را به دلایل عقیدتی، از مرتدان اسلام خوانده و از احتمال به قدرت رسیدن طوایف امویمسلک خود خشنود بودند.
چرا سقوط سوریه بهسرعت اتفاق افتاد؟
از آنجا که خاندان اسد - پدر و پسر - از سال 1971 بر مسند قدرت نشسته و 53 سال بر اریکه سیاست بودند، بسیاری از گروهها و اقوام دیگر سوری نیز در سر خیال به قدرت رسیدن طوایف بومی خود را داشتند اما ساختار سیاسی سوریه شرایط را برای این رقابت سیاسی به منظور حضور چنین تفکراتی مهیا نمیکرد و در مقاطعی با تحرکات و اعتراضات آنان برخوردهای سرکوبگرایانه و اقتدارمنشانهای میشد که نارضایتیهای برحق و صداهای دلسوز را نیز خاموش میکرد. بنابراین تکصدایی نسبی سیاسی وجود داشت و اگرچه سوریه با اختلافی بسیار از برخی کشورهای عربی منطقه - مانند مصر، عربستان، اردن و امارات - به طرزی دموکراتیک و غیردینی سیاستهای کلی خود را پیش میبرد و انتخاباتی - هرچند غیررقابتی - هنوز در آن جریان داشت اما از آنجا که رژیم بشار وابسته به بلوک شرق بود و با تمایلات آمریکایی سازگاری نمیکرد، مدام در نقشه عبری - عربی غرب، تحت فشار تبلیغاتی و تهدیدات امنیتی قرار داشت. بنابراین از سال 2011 که از سمت کشورهایی چون قطر، اسرائیل و عربستان - با چراغ سبز آمریکا - تصمیم به اسقاط بشار از طریق تسلیح معارضان داخلی آن و صدور تروریستهای جهانی به سوریه گرفته شد، با از بین بردن تعمدی زیرساختهای سوریه و تصرف چاههای نفت شمال به دست این گروهها، دولت بشار بشدت فقیر ماند و مردم سوریه نیز خود را در ناامنی و تورم 700 درصدی فزاینده اقتصادی، مبتلا به بیکاری 80 درصدی و فقر و ناامیدی 5 برابری و یک فرسایش اجتماعی و سیاسی مداوم یافتند. 500 هزار کشته و 7 میلیون آواره حاصل از جنگهای داخلی با گروههای تروریستی معارض و بیش از 200 میلیارد دلار خسارت به زیرساختهای عمرانی آن، مساوی با ورشکستگی روانی و عقبماندگی 50 ساله سوریه بود. اگرچه با کمک ایران و تشکیل محور مقاومت، بالاخره داعش منحل شد و بشار بهرغم تخاصم غرب و کمک 400 میلیارد دلاری ناتوی عربی باقی ماند اما مردم آسیبدیده و خسته از جنگ و ارتش فقیری که در ماه کمتر از 100 دلار حقوق میگرفت، دیگر پس از 15 سال انگیزهای برای رخداد جنگی جدید و کشتاری نو نداشتند، بنابراین از هر نوع تغییری به تمنای تحقق فصلی تازه حمایت میکردند و دل به شعارهای جدید گروهی نوظهور به نام تحریرالشام دادند که وعده استقرار حکومتی عادلانه، آزاد و دموکراتیک شعارش بود و دیگر تصویری از هجوم نیروهای خارجی و قتل و غارت مخابره نمیکرد. این وعدهها در کنار بنبست سیاسی - اجتماعی و البته پروپاگاندای مستمر رسانهای در تطهیر چهره جدید نیروهای معارض - که با شورشهای محدود برخی مسلحان پنهانشده در شهرها و ارسال تصاویر ضبطشده از آنان با عنوان سقوط پیاپی شهرها بود - باعث شد دیگر انگیزهای برای مقاومت و رؤیایی برای اصلاح شرایط سیاسی و بهبود اوضاع اقتصادی در آینده این کشور به چشم نیاید، لذا مردم و ارتش رسمی به جای تقابل با معارضان، در خانه مانده یا در خیابان به تماشای سقوط خود نشستند.
چرا ایران از حامیان بشار و حاضر در سوریه بود؟
حضور ایران در سوریه به خواست دولت سوریه به انجام رسید که به طور رسمی، دست یاری برای مقابله با تروریستهای مسلحی دراز کرد که پرچم سیاه تشکیل دولت شام و عراق را بر دست گرفته و به هر شهر و دیاری که میرسیدند، قتلعام مردان و کشتار کودکان و تعرض به نوامیس ایشان و اسارت زنان علوی و ایزدی از خصوصیات ثابتشان بود. بنابراین ایران با درک ضرورتهای امنیتی و وظایف انسانی خود، تصمیم به حضور مستشاری و سپس، سازماندهی و مدیریت میدانی نیروهای مقاومت مردمی و منطقهای گرفت و از میانه کار نیز روسیه را نیز متقاعد کرد حمایت از شریک سیاسی خود را با بمباران مواضع تروریستها تضمین کند. حضور ایران، نه فقط جنبه حمایت از کشور و دولتی را داشت که پرسابقهترین شریک راهبردی و از معتمدترین همسایگان منطقهای بود، بلکه در حقیقت ضرورتی فوری در تأمین امنیت مرزهای غربی کشور به شمار میرفت که در مقطعی شاهد حضور داعش در 60 کیلومتری کرمانشاه ایران بود. با این حساب، ایران هم برای حفظ شریک راهبردی و کهنههمراه سیاسی خود و هم برای دفاع از مردمی که جان، مال و ناموسشان بازیچه مطامع غربی و اسلام جعلی آدمکشان تکفیری شده بود، همچنین برای دفاع از اماکن مقدس سوریه و حراست از عمق استراتژیک و دسترسی کریدوری خود به مدیترانه و لبنان، عقلانیت را در حضور شایسته دید. البته این واضح بود که رفتار خاندان اسد در شیوه حکمرانی و نحوه سیاستورزی داخلی ایشان، مورد نقد و حتی تذکر ایران بود اما این را باید در نظر میداشت که شرایط نابسامان داخلی این کشور و تنوع خصمانه سلایق سیاسی آن نیز جایی برای تحقق شرایط دموکراتیک باقی نمیگذاشت. به واقع توقع زیادی از بشار در بهبود اقتصاد عمومی با آن همه خسارت تحمیلشده از دشمنان خارجی و تروریستهای مواجببگیر معارض نبود. با درک مشکلات تاریخی این کشور برآمده از سایکس - پیکوی انگلیسی - فرانسوی، میتوان گفت ایران جایگزینی بهتر از خاندان اسد برای حفظ تمامیت ارضی سوریه، تأمین ثبات و امنیت مردم و البته قطع دست آمریکا و اسرائیل از این کشور نمیدید. آن هم دولتی که تنها حامی ایران در تمام دوران دفاعمقدس و تأمینکننده نخستین موشکهای ایرانی علیه دیکتاتوری متجاوز صدام بود. دولتی که بهرغم اعتقاد به سکولاریسم سیاسی، تدین علوی، اصالت عربی و اندیشه چپ سوسیالیستی خود، هیچگاه پشت جریان مقاومت را خالی نکرد و تمام تهدیدات آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی را تا مرز ترور و تجاوز و جنگ، به جان خرید اما تا آخرین روز هم، وفاداری خود به ایران و لبنان را نفروخت و خام تعصبات عربی و وعدههای غربی نشد.
چرا ایران مخالفتی نکرد و سوریه را واگذار کرد؟
ایران برای انجام هرگونه اقدامی در جهت کمک به اوضاع سوریه، حفظ دولت و رهایی مردم از تجاوز و اشغالگری آمادگی داشت و نمایندگانش را هم برای طرح کیفیت این موضوع و طرحهای موجود به دولت مستقر این کشور فرستاد اما دیگر نه بشار انگیزهای در ادامه و امیدی به آینده برای تداوم خود میدید، نه ارتش بیجیره و مواجب عزمی برای دفاع داشت و نه مردمی که در تنگنای اقتصادی تحریمهای آمریکایی و خرابیهای برجا مانده از جولان تروریستهای خارجی بودند، تصمیم به ادامه آن شرایط داشتند. بنابراین با پایان درخواست یاری از ایران و بیفایدگی تداوم حضور برای مردم سوریه، منطقیترین کار، سپردن سرنوشت خودساخته این کشور به اراده جدید مردم بود. سیاست تاریخی ایران، با سیاست آمریکاییها در تعارض جدی است؛ آمریکا عادت به این رفتار دارد که علیه کشورهای معارض با منافع خود، تروریست پرورش دهد و به جان ایشان بیندازد و بعد با طرح ضرورت نجات مردم، بدون کسب دعوتنامه رسمی به خاک آن کشور تجاوز کرده و تا هر زمان که صلاح بداند، اشغالگریاش را دائمی کند؛ سر آخر نیز با مشکلاتی بیش از گذشته آن را واگذار کند؛ مثل خیانتی که آمریکا در افغانستان به مردم کرد اما مادام که ایران بود، امنیت سرزمینی سوریه تداوم داشت، دولت مستقر بود، حرمها در احترام کامل و جان و مال و ناموس مردم در آرامش به سر میبرد. اینکه سوریها به دلایل گوناگون، بخواهند این بار سرنوشت خود را با ترکها بسازند یا فرد دیگری را جایگزین دولت کشورشان کنند، تصمیم با خودشان است اما پیشبینی ایران با درک واقعیتهای قومی و مذهبی سوریه و دخالتهای متجاوزانه طرفهای عربی، ترکی، عبری و غربی، این است که این کشور بدون بشار و نیروهای مقاومت، سرنوشتی جز هرجومرج، جنگ داخلی، توسعه فقر و ناامنی و در نهایت تجزیه سرزمینی نخواهد داشت. ماموریت ایران به پایان رسید تا فصل تازهای از درسهای تاریخ برسد!
آیا هزینههای مادی و انسانی ایران در سوریه هدر رفت؟
ایران در تمام این مدت حدودا 13 ساله، چندده میلیون دلار هزینه کرد که در مقایسه با هزینه 7 هزار میلیارد دلاری آمریکا در طرح محاصره ایران با اشغال عراق و افغانستان و تجهیز تروریستهای منطقهای معارض مقاومت، بسیار ناچیز است. ما 5000 شهید و چندین هزار جانباز مقاومت نیز تقدیم آرامش و امنیت منطقه کردیم. سوال بهتر آن است که بپرسیم: اگر ایران به سوریه نمیرفت، هزینه حوادث دومینووار بعدی برای توسعه و امنیت ملی ایران چقدر بود؟ هزینه سقوط 13 سال پیش بشار، هزینه تکثیر و تجهیز 13 ساله تروریستها در سوریه و عراق، هزینه روی کار آمدن مهره سیاسی مطلوب غرب در سوریه و تبدیل بهترین حامی سیاسی - امنیتی در منطقه به اصلیترین مخالف منطقهای، هزینه قطع دست ایران از پروژههای عمرانی و اقتصادی و عدم دسترسی ارتباطی ایران به مدیترانه و لبنان چقدر بود؟ هزینه توسعه تهدیدات داعش و تبدیل آن به یک دشمن بیقاعده یا اسرائیل دوم که به سوی مرزهای ایران میآمد، با چه میزان خرج جبران میشد؟ به معنای بهتر، اگر 5000 شهید مدافع حرم، جان گرانمایهشان را اهدای تشکیل محور مقاومت و حفظ سوریه و حرمهای شریف نمیکردند، چندصد هزار ایرانی باید در تهران، اصفهان، تبریز، کرمانشاه، خوزستان و خراسان، در حملات تروریستی این دولت منحوس تروریستی از بین میرفتند؟ اگر ایران چندده میلیون دلار از بودجه چند هزارمیلیاردیاش را به دفاع از امنیت منطقهای اختصاص نمیداد، هزینه 13 سال جنگ مرزی و نفوذ انتحاریهای شهری به ایران کشیده شده و عقبماندگی از توسعه 13 ساله، تعطیلی دانشگاهها و فعالیتهای فرهنگی و هنری، نقصان خدمات عمومی و بهداشتی، توقف گردشگری داخلی و جذب سرمایهگذاران خارجی و آسیبهای روانی و یأس اجتماعی این گروههای معارض به زیرساختهای عمرانی و دفاعی و سیاسی ایران چقدر بود؟ اصلا میشود گفت اگر ایران به امنیت سوریه و جلوگیری از گسترش داعش فکر نمیکرد، آیا امروز وجود خارجی داشت؟
باید توجه داشت راجع به 120 هزار تروریست مسلح و متوحشی صحبت میکنیم که قرار بود منطقه را بگیرند و تمام امکانات غرب در اختیارشان قرار داشت تا ضمن اسلامهراسی، پایان مقاومت منطقهای و تشکیل ائتلاف عبری - عربی، پیشرفت ایران را مختل کنند و این اعلان رسمی آنها بود که دشمن اولمان شیعیان رافضی و صفویهای فارسی ایران هستند! بهتر است بگوییم اگر ایران 13 سال پیش به داد سوریه نمیرسید، امروز کدام نیروی منطقهای به داد خودش میرسید؟
آیا پایگاه منطقهای و همسایهای همسو برای از دست دادن داشت که امنیت و توسعه داخلیاش را با ارتقای توسعه و علم و فناوریهای صنعتی و دفاعی تضمین کند و بتواند از درون کشورهای منطقه، یک اعتقاد راسخ مقاومتجویانه برای دفاع از ارزشهای اسلام راستین سیاسی و ضدیت با نقشه غرب در خانه شرق، برون آورد؟
آیا ایران آینده سوریه را به طرح ترکیه و اسرائیل باخت؟
غرب سال 2015 سوریه را از آن خود میدید، این ایران بود که برای 13 سال سوریه را از چنگال توطئهگران غربی و سلفی بیرون آورد و سیاستهای منطقهای خود را با همراهی این کشور پیش برد. لبنان را تقویت کرد، اجازه تأسیس کریدور جایگزین اسرائیل را نداد و از طرفی قدرت منطقهای و بازدارندگی امنیتیاش را با ۲ عنوان توان نظامی و شرکای راهبردی - به بیان غربیها نیروهای نیابتی - تأمین میکرد. ایران در این سالها توانست قدرت موشکی و پهپادیاش را با سرعتی تصاعدی در حجم و کیفیتی خارقالعاده ارتقا دهد و نیروهای بومی و خودجوش در سوریه تربیت کند که به طرح مقاومت معتقد بوده و با اهداف ایران همسو باشند. از طرفی حضور ایران در سوریه نمایش باشکوهی از افزایش قدرت منطقهای آن برای شروع کار مشترک با قدرتهای جهانی چون روسیه بود، تا حدی که پس از 10 سال، روسها را به عنوان ابرقدرت نظامی جهان متقاعد کرد به تسلیحات ارتقایافته ایرانی و استراتژیستهای امنیتی آن نیازمندند. ایران از تهدید فرصت ساخت و حالا که حائز بازدارندگی متکی به خودیاری شده است، از زمین سوریه بازمیگردد؛ زمینی که دیگر ظرفیت تهدیدآفرینی آن علیه منافع ایران کاهشیافته و ترکیه نیز بزودی درخواهد یافت تنها ابزاری برای اجرای مقصود غرب بوده تا دست ایران را - بهزعم خود - از عاملیت در این سرزمین کوتاه کند. در حقیقت اردوغان با جاهطلبیهای هیجانیاش، سوژه دوم اجرای یک کودتای غربی خواهد شد و سوریه نیز توان تبدیل به مهرهای سیاسی برای غرب را دیگر نخواهد داشت اما ایران بازی خود را به نحو احسن به نمایش گذاشت و حالا با کمترین هزینه و منافعی بسیار، با خرید یک فرصت 13 ساله میتواند در ردای یک شریک منطقهای برای روسیه و چین و صادرکننده ایده مقاومت بومی، ضمن ارتقای قدرت بازدارندگی خود تا مرز موشکهای دوربرد و پهپادهای فوق پیشرفته و غنیسازی 60 درصد - ایستاده در فاصله چندروزه تا توان دستیابی به تسلیحات اتمی - در برابر تهدیدات غرب ظاهر شود اما پیشبینی تلخ ایران نسبت به آینده سوریهای که دیگر اراده مقاومت ندارد و در روز نخست اسقاط دولت اسد، بیش از 100 بار مورد تهاجم جنگندههای اسرائیلی و بمباران زیرساختهای نظامی و اقتصادیاش قرار گرفت، خوشایندتر از قبل نیست. وقتی با خروج نیروهای مقاومت و انصراف تاکتیکی ایران از بازی در زمین سردرگم سوریه، ارزش پول ملی آن تا 50 درصد سقوط کرد، روزگار فردای تسلیمشدگان تاریخ، معلوم است.
محمد جلیلی