سرمقاله شرق/ گزینه سیاسی روی میز آرمانگرایی
شرق/ «گزینه سیاسی روی میز آرمانگرایی» عنوان یادداشت روز در روزنامه شرق به قلم کیومرث اشتریان است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
1. آیا ایران بدون «پشتکردن به آرمانهایش» از هزینههای سیاسی-مالی مقاومت «فارغ» شد؟ هزینههای حمایت ایران از گروههای مقاومت در منطقه، همواره با بزرگنمایی یا کوچکشماری، مورد توجه ناظران و منتقدان بوده است. اگرچه چنین هزینههایی را همه کشورها برای حفاظت از امنیت ملی خود میکنند اما گاه ممکن است وابستگی به مسیر پیش آید و عاملی که در ابتدا مهم بوده، در ادامه، دیگر موضوعیتی نداشته باشد و همچنان دلبستگی نهادی به سیاست مورد نظر وجود داشته باشد. عدول از حمایت از اسد ممکن است این تصور را برای برخی در داخل و خارج از ایران پدید آورد که ایران از آرمانهایش کوتاه آمده است، در حالی که در وضعیت کنونی چنین شبههای درباره ایران بیمورد است چون این ایران نبود که از حمایت از مقاومت عدول کرد بلکه این خود حکومت و ارتش سوریه بود که قدرت را رها کرد. حکومت اسد علاوه بر آنکه از مقبولیت داخلی برخوردار نبود، در سالیان اخیر نشان داده بود که کارکرد قابل توجهی در حمایت از لبنان و فلسطین نداشته است. بنابراین در حالی که ایران از آرمانهای خود مانند حمایت از حزبالله و فلسطین دفاع کرده است، تغییر معادلات سیاسی منطقهای و بینالمللی و تغییر وضعیت بشار اسد میتواند این نتیجه را دربر داشته باشد که سقوط اسد بلاموضوع شده است. بنابراین ضمن اینکه هزینههای سیاسی، نظامی و مالی ایران کاهش مییابد، در افکار عمومی جهان اسلام هم نشان نداده که ایران از آرمانهایش دست برداشته است. اگر منازعات درون سوریه و در میان گروهها و اقوام و نحلههای گوناگون سلفی گسترش یابد، این ترکیه و اسرائیل خواهند بود که بیشترین ناامنی را تجربه خواهند کرد.
2. سقوط بشار اسد تا چه اندازه به ضرر ایران است؟ تصور اولیه این است که سقوط بشار اسد برای ایران میتواند ضربه بزرگی باشد، زیرا سوریه به عنوان یک همپیمان استراتژیک و گذرگاه انتقال نیروها و تجهیزات به حزبالله و دیگر گروهها در منطقه برای ایران اهمیت زیادی دارد. اما موضوع حمایت لجستیک از طریق سوریه با توجه به آتشبس لبنان و اسرائیل (بهویژه با تفاسیری دامنهدار از قطعنامه 1701 توسط اسرائیل و لبنان) سالبه به انتفای موضوع میشود. بنابراین این فرصت وجود دارد که ایران برای مواجهه با این وضعیت، پروژههای دیگری را در دستور خود قرار دهد تا از سقوط اسد به شکل مدیریتشدهای عبور کند. اگرچه سقوط اسد به معنای کاهش نفوذ رسمی ایران در سوریه است اما در چشماندازی درازمدت ایران ناگزیر است با مردم سوریه و گروههایی که قدرت را در دست گرفتهاند، ارتباط برقرار کند. توجیه ایران این است که در مقطع اوجگیری داعش، اگر دخالت نمیکرد، معلوم نبود که افراطیون چه بر سر عراق و شام بیاورند. اینکه چنین توجیهی تا چه حد در بدنه مدیریتی و اجتماعی سوریه رسوخ کند، محل تردید است؛ در دوران اسد عملا رابطه ایران با مردم سوریه قطع بوده است. در هر صورت ایران گریزی ندارد که با مردم و با بخشهایی از معارضان ارتباط برقرار کند چون آنان در کف جامعه سوریه نفوذ و مقبولیت دارند. مقاومت بدون حمایت حقیقی مردم معنا ندارد. گفتمان وحدت اسلامی که در دهههای نخست انقلاب اسلامی جان گرفته بود تحت تأثیر گرایش سیاستزده «ترویج» به سستی گرایید. در نتیجه دیپلماسی عمومی ایران در میان سُنیان از یک لکنت تحلیلی-ترویجی هم برخوردار شده و گاه نتوانسته آنچنان که باید با گروههای گوناگون سنی رابطه عمیقی برقرار کند. سقوط اسد اما میتواند خطری را متوجه ایران کند و آن هم کشاندن جنگ سلفیها به عراق است تا سناریوی خلع سلاح حشدالشعبی (و اگر بتواند خلع سلاح عراق) را پی بگیرد تا سپس پای سلفیها را به مرزهای ایران بکشاند. واضح است که از حیث عملیاتی کار به این سادگی نیست. نه حشدالشعبی بیانگیزه است و نه موقعیت دولت و ارتش عراق قابل مقایسه با سوریه است.
3. آیا مهمترین چیزی که روی میز اختلافات ایران-غرب باقی مانده موضوع هستهای است؟ به صورت دوفاکتو آری، موضوع هستهای اکنون به عنوان محور اصلی منازعه بین ایران و غرب بهویژه آمریکا باقی مانده است. هرچند اسرائیل و گروهی در حاکمیت آمریکا تلاش میکنند که درگیری نظامی توسعه یابد. توافق هستهای (برجام) همچنان مسئله اصلی است و اختلافات بر سر نحوه اجرای توافق، تحریمها و محدودیتهای هستهای همچنان به عنوان یک عامل کلیدی در روابط ایران و غرب مطرح است. اینک البته تمایل کمتری در آمریکا برای بازگشتن به میز مذاکرات و توافق وجود دارد. از این رو است که گزینه اقتصاد مقاومتی و تقویت توان موشکی همچنان باید در اولویت قرار گیرد.
برخلاف تصور برخی تحلیلگران، مانعتراشی در حل مسئله هستهای از سوی آمریکا و اسرائیل و شماری در داخل صورت میگیرد و نه از سوی ایران. جمهوری اسلامی یک بار تمایل خود را برای کاهش غنیسازی تا پایینترین درجه ممکن نشان داده است. با برهمخوردن توازن قدرت، اینک چشمانداز حل مسئله هستهای دورتر به نظر میآید مگر آنکه ترامپ بتواند با برجستهکردن خطر چین، بر لابی اسرائیل در واشنگتن فائق آید. هم از این روست که نزدیکی ایران به چین و تعریف پروژههای جدی با این کشور میتواند این انگیزه را در ترامپ افزون کند. دستور کار رئالیستی موازنه مثبت در دوگانه چین-آمریکا برای سیاست خارجی ایران اگرچه یک گزینه مهم است اما بسیار پیچیده و زمانبر است و نیازمند مهارت دیپلماتیک اقتصادی است. پروژه برجام با هر میزانی از مقبولیت و رضایت از آن میتوانست «فرایندی تدریجی» را برای تنشزدایی پدید آورد. اینکه دستاوردهای عملیاتی و عینی برجام چیست، موضوعی فرعی نسبت به شکلگیری فرایند موردنظر است و فرایند تدریجی تنشزدایی سبب میشد تا امنیتیزدایی از چهره ایران تحقق یابد و سبب شود روند تجارت جهانی ایران نیز تسهیل شود. در مقابل اما کسانی هستند که با احاله اختلافات ایران و آمریکا (غرب) آن را پدیدهای «مبنایی» تلقی میکنند و سپس با ارجاع به برخی روایات شیعی نتیجهای محتوم در جنگی آخرالزمانی از آن میگیرند. این گروه با چنین باورهایی، که البته طی سالیان در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی نفوذ قابل توجهی کسب کردهاند، نمیتوانند گزینه «مذاکره هستهای» و «دیپلماسی اقتصادی» را موضوعی قابل اعتنا تلقی کنند. چنین رویکردی اساسا از توان مذاکره عقیم است. رواج روش تحلیلی آخرالزمانی میتواند حکومت را از ظرفیتهای تئوریکی و عملیاتی در روابط خارجی تخلیه یا محدود کند. این تخلیه تئوریک البته نه تنها در سیاست خارجی بلکه حتی در سیاست داخلی نیز قابل تسری است. چنین رویکردی، به دلیل فاصله معناداری که از لایه مدنی جامعه (و بلکه از عموم مردم) میگیرد، خود را به یک حلقه فرقهای در ترکیب سیاسی محدود میکند، به تشکیل یک طبقه بورژوازی ایدئولوژیک مبادرت میورزد و این دو را مستظهر به نیروی نظامی-شعایری میکند. در میانمدت چنین طبقهای این ظرفیت را خواهد داشت که منازعهای ناشی از ناکارآمدی اقتصادی و فقر نظریه دولت در درون خود بپرورد و با تغییر نسل به سوی یک قدرت نظامی سکولار پیش رود.
4. آیا این به معنی آن است که این فرصت به صورت دوفاکتو فراهم شده که منازعات ایران و آمریکا به فاز سیاسی-دیپلماتیک محدود شود؟ احتمالا بله. «گزینه سیاسی» روی میز آرمانگرایی است. در صورتی که مسئله هستهای حلوفصل یا مهار شود و ایران و آمریکا به توافقاتی دست یابند، منازعات به فاز سیاسی-دیپلماتیک منتقل و در سطح تنش سیاسی محدود میشود. رسیدن به چنین وضعیتی نیازمند تلاش برای دستیابی به توافقات اجرائی است. توافقات اجرائی در صورتی محقق میشود که ظرفیتهای تئوریکی و عملیاتی وجود داشته باشد؛ چه پیشرونده باشد، مانند افزایش توان نظامی و چه پسرونده در روابط خارجی. در هر صورت نباید این ظرفیتها از طریق طبقه بورژوازی شبهایدئولوژیک تخلیه شده باشد.