نماد آخرین خبر

برف می‌بینم و برای کودکان غزه می‌لرزم

منبع
همشهري
بروزرسانی
برف می‌بینم و برای کودکان غزه می‌لرزم

همشهری/متن پیش رو در همشهری منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

روایت زندگی خیاطی مهربان که این روزها در خدمات شهری پایتخت فعالیت می‌کند
 
پروانه بهرام نژاد| طعم جنگ را در شلمچه چشیده و شب‌های موشکباران تهران را هم دیده است. فرض‌الله مرادی که 54بهار از خدا عمر گرفته و 30سال خیاطی کرده، حالا در معاونت خدمات شهری منطقه2 تهران مشغول فعالیت و سرکارگر ناحیه5 منطقه است. کار برای مرادی عار نیست و فرقی ندارد، هرجا لازم باشد پا به میدان می‌گذارد و «یاعلی»‌گویان دست به‌کار می‌شود. درست مثل همین روز گذشته که نخستین برف تهران، شمال شهر را دربرگرفت، همپای دوستانش پارو به‌دست شد تا مبادا شهروندان در برف زمین بخورند. با این ایثارگر خدوم درباره خدمت به مردم از تهران تا غزه گپ زدیم.

 از خیاطی تا خدمت به مردم
کاپشن نارنجی را برتن می‌کند و دستکش به‌دست، الهی به امید تو می‌گوید و پارو‌زنان خودش را اینطور معرفی می‌کند: «فرض‌الله مرادی هستم، شغل اصلی‌ام خیاطی است و30سال خیاطی کردم. اما حالا در شهرداری کار می‌کنم و شکر خدا از کارم راضی‌ام. سرکارگر ناحیه5 منطقه2 هستم. امروز که برای کمک در این  برف ناگهانی آمدم، ناراحت نیستم. جارو هم لازم باشد، می‌زنم. همین‌که می‌بینم مردم در برف به راحتی رفت‌وآمد می‌کنند و زمین نمی‌خورند، خستگی‌ام رفع می‌شود. خوشحالم که توانسته‌ام به مردم کمک و زندگی‌شان را آسان‌تر کنم.»

 ایثار در زمان جنگ
امدادگر و ایثارگر زمان جنگ بوده و حالا هم هرجا بخواهند و لازم باشد، پای کار است. مرادی می‌گوید: «هرجا به کمک احتیاج داشته باشند، من می‌روم، همیشه آماده‌ام تا به دیگران کمک کنم. در دوران جنگ، به‌عنوان ایثارگر و امدادگر در گردان ناصر خدمت کردم و یاد آن روزها همیشه در ذهنم زنده است. جنگ هیچ‌چیز خوبی ندارد و من از خدا می‌خواهم که همه مردم در صلح زندگی کنند. چون از تلویزیون پیگیر اخبار غزه هستم، وقتی می‌بینم هوا برفی و سرد است و بچه‌های غزه هم در سرما هستند. به سختی‌های مردم غزه که فکر می‌کنم، دلم می‌گیرد. حاضرم به آنجا بروم و کمک کنم.»

 همدردی با کودکان غزه
صحبت از غزه که می‌شود، ابروانش درهم می‌رود و صدایش بغضی می‌شود و سعی دارد بغضش را فرو ببرد و به زبان آذری جمله‌ای می‌گوید به این معنی: «شاید باورتان نشود اما وقتی نوه‌ام «برکه» را بغل می‌گیرم یاد بچه‌های غزه و فلسطین می‌افتم که پدر و مادرشان را از دست داده‌اند و اینکه بعضی‌های‌شان پدر و مادر ندارند، فکرم درگیر می‌شود و دلم برای آنها می‌سوزد.» اشک در چشمانش حلقه می‌زند و صحبت‌هایش را اینطور ادامه می‌دهد:«مخصوصا در این سرما که در چادر زندگی می‌کنند. همه ما باید دست به‌دست هم دهیم و به آنها کمک کنیم.»

 امید به آینده‌ای بهتر
مرادی کم‌حرف است و دلش نمی‌خواهد بیشتر درباره حس و حالش از غزه و مردمی که در تلویزیون می‌بیند صحبت کند تا مبادا ریا شود، اما درمقابل اصرار ما، با طنین غمگین ادامه می‌دهد:«3فرزند دارم. 2دختر و یک پسر، بچه‌های غزه مثل فرزندانم هستند و من همیشه آرزو دارم به آنها کمک کنم. امیدوارم خداوند دل آنها را در این روزهای سرد گرم کند و زندگی‌شان بهتر شود. ما که در این سرما خانه‌ و سرپناه داریم، اما بچه‌های غزه بی‌سرپناه و در سرما و سختی آواره شده‌اند.»

 دعوت به همدلی
اشک حریفش نمی‌شود و از گوشه چشمانش راهش را پیدا می‌کند و پیرمرد سعی دارد با پشت دست آنها را پنهان کند اما....:«دلم برای مردم غزه می‌سوزد. در این روزهای سرد، بیایید همه باهم برای کمک به مردم غزه تلاش کنیم. آنها نیازمند حمایت ما هستند. امیدوارم روزی برسد که همه بچه‌ها، چه در غزه و چه در هر جای دیگر دنیا، در صلح و آرامش زندگی کنند. ازخدا می‌خواهم در این هوای سرد دل بچه‌های غزه گرم شود و خوب زندگی کنند. » حالا دیگر پیاده‌راه میدان بهرود از برف خالی شده و پیرمرد زیر لب با خود جمله مبهمی را تکرار می‌کند که اینطور به گوش می‌رسد: خدا به مردم غزه کمک کند. و کم‌کم دور می‌شود.



به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره