دوگانه اصولگرایی
شرق/متن پیش رو در شرق منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
داوود حشمتی| مخالفان جریان دولت و اصلاحات در تمام این سالها در مواجهه با آمریکا دو دسته مختلف هستند. دسته اول اساسا با هر نوع مذاکرهای مخالف هستند. آنها معتقدند «اساسا به لحاظ ماهیت، ایران و آمریکا ماهیتی متضاد دارند و هر چقدر سطح تنش بالاتر برود، نهتنها بد نیست، بلکه کمک میکند تا طرف مقابل مهار شود». از همین رو، ایده آنها در همه مواقع دو چیز است: 1- بستن تنگه هرمز و 2- به آتش کشیدن منطقه یا حمله به همه پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای منطقه. مشخصا میتوان این ایده را منتسب به جریان جلیلی و پاجوشها در اصولگرایان دانست.
دسته دوم اما تیمی است که قالیباف آنها را نمایندگی میکند؛ تیمی که به شورای ائتلاف اصولگرایان یا چنارهای اصولگرایی شهرت یافتهاند. مغز ایده آنها این است که باید برای مذاکرات «ایده» داشت. قالیباف در تمام کمپین انتخاباتی خودش در حوزه سیاست خارجی روی همین موضوع متمرکز بود. وضعیت ما با دسته اول روشن است؛ تنها باید تلاش کرد تا مردم این طیف را بهتر و دقیقتر بشناسند. درواقع بازتابدادن نظرات آنها کمک بیشتری میکند به اینکه مردم فکر نکنند دیگران در حال «لولوسازی» از این جریان هستند. اما در مورد دسته دوم مسئله فرق میکند؛ این دسته معتقدند علت به ثمر نرسیدن برجام، این بود که ایران «خواستههای سنجشپذیر» نداشت. به عبارت روشنتر معتقدند «ایران باید برای مذاکره مشخص کند چه چیز میخواهد». این خواسته نیز از نگاه آنها باید اقتصادی باشد که بتوان آن را سنجید.
اصول مذاکره
بهطور کلی در اصول مذاکره آمده که در هر مذاکرهای باید به این فکر کرد که طرف مقابل چه میخواهد و شما چه میخواهید؟ در واقع فهرست خواستههای دو طرف باید برای شما بهعنوان مذاکرهکننده روشن باشد. جیمز بیکر، یکی از وزرای خارجه مهم آمریکا که در جریان فروپاشی شوروی وزیر خارجه بود، معتقد بود در مذاکره حتی باید میان خواستهها و نیازهای طرف مقابل هم تفکیک قائل شوید. بنابراین باید تفکیک کنید کدام موارد جزء «خواستههای» طرف مقابل است و کدام موارد جزء «نیازهای» آنهاست. در کنار اینها باید فهرستی از «محدودیتهای طرف مقابل» هم در دست داشته باشید. به این ترتیب میتوانید بفهمید طرف مقابل روی چه موضوعاتی پافشاری میکند و برای دادن امتیاز چه محدودیتهایی دارد.
خواستها و نیازهای دو طرف
در شرایط فعلی، خواسته ترامپ روشن است. او از شروط گذشته 12گانه پمپئو عبور کرده است. رفتار او با جان بولتون و تیم سابق خودش ازجمله مایک پومپئو، نشان میدهد که آن مسیر را مفید ارزیابی نمیکند. خواسته او امروز محدودیت برنامه هستهای ایران به نحوی است که «هیچوقت» در هیچ زمانی در آینده هم نتواند به «بمب هستهای» دست پیدا کند. از نگاه ترامپ (که این نگاه برگرفته از تأثیر نتانیاهو و هیئت حاکمه اسرائیل است)، بعد از 15 سال و پایان مدتزمان برجام، برنامه هستهای ایران عادی میشود، محدودیتها عموما برداشته میشود و ایران میتواند در آن صورت بهطور مخفیانه به سلاح هستهای دست پیدا کند. ترامپ قصد دارد این محدودیت 15ساله را مادامالعمر کند.
خواستههای ایران نیز روشن و مشخص است که خلاصه آن در یک جمله این است: «برداشتهشدن تحریمها». کدام تحریمها؟ همه آنها. نکته اختلافی اما در فهرست «نیازهاست». آیا آمریکا و اسرائیل به محدودکردن دائمی برنامه هستهای ایران نیاز دارند؟ آنها اینطور وانمود میکنند که به این مسئله «نیاز» دارند. نیازها درواقع آنهایی هستند که طرفها روی آنها پافشاری شدیدی میکنند. بنابراین آمریکا (چه ترامپ و چه دموکراتها) سعی میکند این موضوع را «نیاز» جامعه جهانی معرفی کند (بگذریم از اینکه اسرائیل تلاش میکند این مسئله را یک نیاز «فوری» و «آنی» در جامعه جهانی جا بیندازد).
خواسته ایران چیست؟
در طرف ایران خواسته و نیاز درواقع یکی است؛ به عبارت روشنتر، ایران در شرایطی نیست که بتواند به خواستههایش زیاد فکر کند. ایران به رفع تحریمها «نیاز» دارد تا بتواند از سرمایه عظیم فروش نفت، بازگشت پول نفت و استفاده از سرمایه آن برای توسعه کشور استفاده کند. ایران نیاز دارد تا همچنان بخشی از بازار جهانی نفت باشد. مشکلی که با مذاکرات جلیلی در سال 91 گریبان ایران را گرفت و ایران بدون هیچ مشکلی برای بازار نفت جهانی، از نقشه انرژی جهان حذف شد. ضربه بزرگی که جلیلی و تیم او به ایران در سال 91 وارد کردند، این بود که اگر تا آن تاریخ، جامعه جهانی نگران بود که نفت ایران از بازار خارج شود و به تبع آن قیمتها افزایش پیدا کند، از آن تاریخ به بعد وصلشدن نفت ایران به بازار جهانی، تعادل بازار را برهم میریزد. به این ترتیب است که یک مهار به دست و پای ایران وصل شد که خروج از آن به همین سادگی میسر نیست. به عبارت روشنتر، ایران برای پسگرفتن سهم خودش از بازار جهانی نفت، در حال تقلاکردن است.
بنابراین نیازهای ایران ضروریتر از نیازهایی است که طرف مقابل دارد. اما مذاکرات همواره به نحوی برگزار میشود که ایران باید نشان دهد چگونه میتواند نگرانی و نیاز آمریکا را برطرف کند.
اشکال ایده چنارها چیست؟
اگر سمت پاجوشهای اصولگرایی ایده روشن و مشخص خود را مبنی بر «به آتش کشیدن منطقه» یا «ایجاد ترس از دستیابی به سلاح هستهای» روی میز میگذارند، طرف مقابل یا اصولگرایانی که حول محور قالیباف هستند، هیچ ایدهای را روی میز قرار نمیدهند که اتفاقا «سنجشپذیر» باشد. بگذریم از اینکه مشاور ارشد قالیباف در این امور، کسی است که در سالهای 90 تا 92 مشاور جلیلی بود و قانون راهبردی مجلس نیز از همان کانون در سال 99 به دولت روحانی تحمیل شد. قانونی که مانع از بازگشت بایدن به برجام شد و فرصت چهارساله از دست رفت.
بنابراین میتوان گفت تیم قالیباف برخلاف جریان دیگر، با اصل مذاکرات مخالفتی ندارد. اما مسئله بر سر تعریف خواستهها و نیازهاست. مسئله این است که آیا چنارها که روزگاری خودشان هم اصل مذاکرات را مانند طرف مقابل نفی میکردند و در سمت و سوی جلیلی قرار داشتند، حاضرند یک قدم جلوتر رفته و بپذیرند که برداشتهشدن تحریمها نیاز ایران است و ایران برای «قدرتمندترشدن» نیازمند است تحریمها را برطرف کند؟ یا آنکه همچنان معتقدند آمریکا نمیتواند فروش نفت ایران را به صفر برساند؟
در میان اصولگرایان، جلیلی معتقد است آمریکا این توانایی را ندارد، ولی اصولگرایی طیف قالیباف و حدادعادل در این زمینه سکوت میکنند. مسئله واقعی امروز ایران، دستبرداشتن آمریکا از دسترسی ایران به بازارهای جهانی بهویژه فروش نفت و بازگشت پول آن در خدمت توسعه کشور است. آیا بر سر این میتوان با اصولگرایان توافق کرد؟