ارز؛ یک کابوس جمعی
![ارز؛ یک کابوس جمعی](https://app.akharinkhabar.ir/images/2025/02/11/9b5913e9-20b4-44d0-9e21-063fc038e334.jpeg)
هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در حال حاضر نرخ دلار تبدیل به شاخص امیدواری به جامعه شده، یعنی هر میزان جامعه احساس امنیت کند و چشمانداز مثبتتری از آینده ترسیم کند، این نرخ وضعیت باثباتتری هم دارد اما زمانی که امنیت روانی جامعه دستخوش ناآرامی میشود و افراد احساس میکنند وضعیت در حال وخیمشدن است، این وضعیت در تلاطمهای نرخ ارز خودش را نشان میدهد
زهرا جعفرزاده| از زمانی که قیمت دلار وارد کانال سه هزار تومان شد و پس از آن روند افزایشی آنقدر ادامه یافت که حالا به 100هزار تومان نزدیک شده، ایرانیها از آنچه قرار است این ماجرا بر سرشان بیاورد، انگشت به دندان گزیدهاند. افزایش قیمت دلار و طلا، حالا تبدیل به یک عادت دیرینه شده، شب خوابیدن و صبح بیدار شدن با قیمتهای جدید هم؛ عادتی که مدام تکرار میشود اما عادی نمیشود.
حکایت این روزها هم مشابه است. مردم هر روز، بیش از آنکه حال هم را بپرسند، با حیرت و نگرانی از قیمت دلار و طلا میگویند و از هم میپرسند: «حالا چه میشود؟»، بعضی از سطور تذکرةالاولیا وام گرفتند و نوشتند: «چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یکی بر تختهای بماند؟» و بعضی از ناامیدی، افسردگی و حال بد، از اینکه ادامهدادن برایشان سخت شده؛ یک کابوس جمعی.
کاربران شبکههای اجتماعی این چند روز را با انتشار نگرانیهایشان در این باره گذراندهاند؛ آنها در استوریهای حسابهای اینستاگرام، بارها نوشتند که چند روز در صفحههای کسبوکارهایشان فعالیت نخواهند کرد. در حسابهای شبکه ایکس نوشتند که از ترس آیندهای تاریک، دچار اضطرابهای شدید شدهاند و در پستهایشان نوشتند که ادامهدادن برایشان یک کار پرزحمت شده.
مائده یکی از کسانی است که از حس و حالش اینطور نوشته است: «یادم به ایامی میافتد که در تحریریه روزنامه، برای افزایش 200 تومانی دلار، صفحه یک میبستیم، هشدار میدادیم، نقد و تحلیل و چه و چه که اگر دلار به چهار تومان برسد، که اگر اقتصاد ایران بیثبات باقی بماند، که اگر... حالا در کابوس جمعی به تماشای دلار 90 هزار تومانی نشستهایم.» گفتوگوها در دنیای واقعی هم این روزها، همه حول شوکی است که بازار ارز و طلا به جامعه وارد کرده.
سهیل، مرد 38 سالهای است که میگوید هربار با افزایش قیمتها به این فکر میکند که در عمر کوتاهش در وطنش ایران، چهها که ندیده است: «من آدم امیدواریام؛ در همه این سالها، هربار بحرانی پیش میآید با خودم میگویم این هم میگذرد و ما دوام میآوریم اما حالا احساس میکنم کاسه صبرم دیگر لبریز شده است. این روزها فکر میکنم یک آدم تا کجا میتواند تحمل کند؟ جوانی ما در هول و ولای قیمتها گذشت.» اینها حرفهای مشابه فاطمه 40 ساله هم هست؛ او و همسرش بهتازگی تصمیم گرفتهاند که بچهدار شوند اما تصمیمشان با نرخ جدید دلار و طلا متزلزل شده. فاطمه میگوید، نمیتواند خودش را راضی کند انسانی را به این کشور اضافه کند.
درماندگی کسبوکارهای کوچک
هدی یکسال است که کار فروش آنلاین قهوه را شروع کرده و از همان زمان تا امروز، هر روز با افزایش قیمت دلار روبهرو شده است. هزینه دلاری که او برای خرید یککیلو قهوه باکیفیت هزینه میکند، بین 500 تا 700 دلار است و بسته به کیفیت آن تغییر میکند. تا پیش از حذف ارز نیمایی قهوه، این کالا هم شامل آن میشد اما بعد از حذف آن، حالا هزینه وارداتاش افزایش یافته و کسبوکارهایی مثل هدی باید با قیمت بالاتری آن را بفروشند؛ اتفاقی که باعث میشود مردم قهوه را از سبد خرید خودشان حذف کنند.
«از سال قبل تا امسال قیمت دلار هر روز در حال تغییر است. بهدلیل شرایط جغرافیایی ایران، قهوه در ایران کشت نمیشود و باید آن را از کشورهای همسایه وارد کنیم. قیمت دلاری هر یککیلو قهوه برای ما که از امارات آن را وارد میکنیم، بین 500 تا 700-600 هزار تومان میشود و به کیفیت و نوع آن بستگی دارد. اما چرا اینقدر گران است؟ چون واردات آن با نرخ دلار آزاد حساب میشود و قیمت قهوه دانهسبز برای ما دوبرابر میشود.»
در این شرایط، قیمت فروش قهوه با بستهبندی، رست کردن و هزینه ارسال، حدود یکمیلیون یا کمی بیشتر میشود. «در این شرایط مردم چندان اعتماد نمیکنند که این هزینه را برای خرید قهوه صرف کنند. یکمیلیون و 200 هزار تومان هزینه کردهایم اما در کسبوکار آنلاین درنهایت 30 تا 40 هزار تومان سود میکنیم.» با افزایش قیمت دلار، مشتریهای هدی و بسیاری از فروشگاههای آنلاین، کمتر شدهاند و فروشندهها میگویند قدرت خرید مردم آمده پایین و خیلی هم نمیخرند. «این موضوع باعث افت فروش بسیاری از کسبوکارهای کوچک میشود، بهویژه درباره کالایی که من میفروشم؛ چون ضروری نیست و ممکن است مردم آن را از سبد خانوار خود حذف کنند.»
مریم هم همین تجربه را پشتسر میگذارد. او از هشتسال پیش کار ساخت سفال و سرامیک را شروع کرده است و با هر بار افزایش قیمت دلار، با رشد شدید قیمت مواد اولیه روبهرو میشود و در این شرایط باید تصمیم بگیرد که قیمت تولیداتش را افزایش دهد یا خیر؟ مشتریان او معمولاً تولیدات او را برای هدیه و استفاده روزمره سفارش میدهند و ممکن است با هربار افزایش قیمت، آنها هم محصولات سرامیکی را از سبد خرید خود حذف کنند.
«در این شرایط با افزایش قیمت مواد اولیه، ما هم ناچار میشویم قیمت محصولات را بالا ببریم، درنتیجه مردم هم کمتر خرید میکنند. بهعنوان مثال قیمت لعاب لاجوردی که من دو سال پیش کیلویی سهمیلیون و 800 هزار تومان تهیه میکردم، امروز نزدیک به 9 میلیون تومان است. درصورتیکه در اینمدت قیمت محصولم را به این اندازه افزایش ندادهام.» او ناچار است از سود تولید محصولاتش کم کند تا فروش ادامه پیدا کند. «این روند باعث میشود کارگاههای کوچکی مثل من از گردونه تولید خارج شوند و خودشان را از بازار حذف کنند.»
فروشندگان محصولات اولیه با هربار تغییر قیمت دلار، محصولاتشان را به بازار عرضه نمیکنند و منتظر میمانند که قیمتها به ثبات برسد. مریم هم این تجربه را دارد. «قرار بود آبانماه کورهای بخرم که قیمتاش 55 میلیون تومان بود، آنموقع قیمت دلار حدود 60 هزار تومان بود. الان اگر بخواهم این کوره را تهیه کنم، میگویند تا قیمت دلار ثابت نشود، نمیفروشیم و هماهنگ با درصد افزایش قیمت دلار، قیمت کوره را هم افزایش میدهند.»
اینها مشکلاتی است که صاحبان کسبوکارهای دیگر هم با آن روبهرو شدهاند؛ مثل مرجان که چهار سال است محصولات خوردنی میفروشد. برای او همیشه بازار عید پرتلاطم بوده ولی امسال شدیدتر بوده است. او میگوید بهدلیل افزایش قیمت دلار، میوهها را از بازار جمع و صادر میکنند و حالا قیمت فروش هرکیلو گوجه خشک برای او که تولیدکننده این محصول است، از کیلویی 300 هزار تومان به 800 هزار تومان رسیده است.
در این شرایط مشتریان او حجم سفارشها را کاهش میدهند. «الان باید گوجه را کیلویی 40 هزار تومان بخریم و خشک کنیم. بعضی میوهها مثل انبه و نارگیل هم تحتتاثیر قیمت دلار، گران میشوند و واردکننده هم به قیمت امروز میفروشد. نمیتوان گفت که بازار بهصورت کامل میخوابد ولی اگر قبلاً بیشترین فروش در وزن نیمکیلو و یککیلو بود، الان روی 250 گرم است و درواقع سبد مردم کوچکتر میشود. اتفاق تلخ دیگر این است که برای خرید خوراکیهای ارزانتر، جنسهای کهنه به بازار میآیند که از نظر بهداشتی باید حذف میشدند، اما آنها را بوداده میکنند، تثیبتکننده رنگ اضافه میکنند و وارد بازار میکنند؛ درحالیکه اصلاً ارزش غذایی ندارند.»
آزاده، بازنشسته است و افزایش قیمت دلار برای او مثل یک شوک اساسی و کابوسی جدی است. حتی پسر 15 ساله او هم حالا نگران قیمت دلار است. «سفرههایمان از آنچه که بود، کوچکتر شده است. شیرینی که میخواهم بپزم و موادش را دو ماه پیش خریدم، از هفته دیگر قرار است با 25 درصد افزایش قیمت تحویل بگیرم. این رقم برای مواد اولیه معمولی است، اما خیلی از کارهای خرد و خودگردان حتماً با این شرایط از بین میروند.»
صاحبان کسبوکارهای آنلاین میگویند که اگر این شرایط ادامه پیدا کند، ممکن است به زودی کارشان را تعطیل کنند یا حداقل برای مدتی آن را متوقف کنند. مثل دورهای که اینستاگرام فیلتر شد و بسیاری از کسبوکارهای آنلاین از بین رفت، دور از ذهن نیست که در این طوفان افزایش قیمت دلار دوباره این اتفاق رخ دهد. زهرا، برندی برای دوخت وسایل آشپزخانه دارد و حالا با بیثباتی بازار، بسیاری از مشتریان او یا از حجم سفارشها کم میکنند یا آن را پس میگیرند.
شرایط بازار هیچ ثباتی ندارد و قیمت دلار ارتباط مستقیمی با وسایل اولیه کار او مانند پارچه، پشمشیشه و... دارد و او مجبور است فهرست قیمتهای کارش را تغییر دهد. «با این وضع قیمتها اصلاً صرفه اقتصادی ندارد که برای آن وقت بگذاری چون چیزی برای آدم نمیماند و هنر گوشه کوچکی از ارتزاق ما را هم شامل نمیشود. در این مدت موارد زیادی داشتم که بهدلیل قیمت یا سفارش را محدود کرده یا حذف کردهاند.
خیلی از ما که کسبوکارهای کوچکی داریم، همه امیدمان به فروش است و در این شرایط بیشتر ضرر میکنیم. نه میتوانیم فروش را بیشتر کنیم، نه سرمایه را در خانه دپو کنیم. در فشار وحشتناکی قرار گرفتهایم و اگر شرایط به همین روال ادامه پیدا کند، بسیاری از ما مجبور میشویم حتی برای مدت محدودی کارمان را متوقف کنیم. وقتی در این چرخه معیوب قرار میگیری، مرتب کار تولید میکنی ولی فروش و سودی نداری؛ ادامه کار توجیه ندارد.»
امیرحسین جلالی، روانپزشک اجتماعی است و میگوید زمانی که شرایط ناپایدار است، مهم نیست که سیاستمدار روی کاغذ از رشد اقتصادی صحبت کند، یا حتی بخواهد شرایطی را نشان دهد که وضعیت به نسبت متعادل است، این دیدگاه یک بیگانگی اسکیزوفرنیک ایجاد میکند: «شکاف کامل با واقعیت بیرونی که منجر میشود فکر کنیم اعداد و ارقام روی کاغذ و رویاهایی در ذهن افراد، واقعیت خارجی را شکل میدهند، وضعیت بیگانگی اسکیزوفرنیک را ایجاد میکند. مهم نیست که روی کاغذ، تورم ما کنترل شده، مهم این است که در 10 سال گذشته میبینیم که روزبهروز وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سلامت مردم وخیمتر میشود.»
او در توضیح بیشتر به «هممیهن» میگوید: «اینکه در شرایط اقتصادی، غیرقابل پیشبینی و وضعیت اجتماعی مشوش میشود، تردیدی نیست. به هر حال این وضعیت، نابهسامانیهای روانی و غیرروانی همراه خواهد داشت. گاهی اوقات وقتی افراد دچار تنگنای اقتصادی میشوند، تصمیم میگیرند شیفت بیشتری کار کنند و بعد از یکسال، مثلاً خودرو بخرند، یا تغییری در زندگیشان ایجاد کنند، اما وقتی میبینند که هرلحظه شرایط بدتر میشود، دیگر نمیتوانند پیشبینی کنند که فردا چطور خواهد بود. افراد در این وضعیت هیچ عاملیت شخصی برای خود نمیبینند.»
او به ابعاد تناقض در آمارهای اعلامشده از وضعیت اقتصادی و آنچه مردم در زندگی تجربه میکنند، اشاره میکند. به گفته جلالی، مردم شرایط را خطرناک میبینند و نمیتوانند آمارهای دولتی را باور کنند، همین مسئله سبب میشود خریدهای هیجانی کنند، به سلامتیشان کمتر توجه کنند، سیگار بیشتری بکشند، الکل تقلبی مصرف کنند و احساس عاملیت نداشته باشند.
آنها این تصور را دارند که نمیتوانند زندگی خودشان را تغییر دهند، احساس گناه و بیعرضهگی میکنند و اگر دست به خودکشی نزنند، به سمت خودکشی خاموش و منفعل میروند. آنها اگر بتوانند غذا تهیه کنند، رژیمشان را بهدرستی رعایت نمیکنند، زندگی پرتنش و بیبرنامهای خواهند داشت، پرخطر رانندگی میکنند، بد میخوابند و.... یک جامعه زمانی میتواند تنگناها را تاب بیاورد که ببیند پشت سیاستگذاریها، تفکر درستی وجود دارد، آن زمان است که میتواند محدودیتها را تحمل کند و قانع شود که فردا میتواند به یک کامیابی برسد.
نمیشود که یک حکمرانی مبتنی بر تخیل و اندیشههای غیرعلمی باشد و از مردم بخواهد که تن به این مسائل بدهند. با این شیوه، مردم و کشور و نسل جوان، آتیهای نخواهند داشت، نه برایشان فرزند میآورند، نه والدگری میکنند و نه میتوانند مثل زنبور کارگر کار کنند. این شیوه، شدنی و ادامهپذیر نیست. در این شرایط جامعه وارد وضعیت بقا میشود و بهیکباره آن خشمی را که در داخلاش است به سمت ساختار بیرونی هدایت میکند. باید از آن روز ترسید.
به گفته او، جامعه زمانی پایدار و پوینده است که شهروندانی با حس عاملیت داشته باشد، یعنی آنها آیندهشان را متکی بر منابع شخصی بدانند، این شرایط از سیاستگذاریهای عمومی و اقتصاد پویا، همچنین امید اجتماعی و شاخصهای روبهجلو میآید: «همین الان در بدن شهروندان ایرانی، با خواندن اخبار مربوط به نرخ دلار، لحظهبهلحظه واکنشهای شیمیایی اتفاق میافتد، اصلاً مهم نیست که فرد چیزی بخرد یا نخرد، این مواد شیمیایی تحتتاثیر این شرایط آزاد میشوند و ذهن و بدن ایرانیان را فرسوده میکند.
چندی پیش یکی از محققان دانشگاهی اعلام کرد که گزارشهای متعددی از ابتلای افراد زیادی به دو نوع کمخونی به او رسیده است؛ یکی کمخونی مگالوبلاستیک ناشی از کمبود ویتامین «ب 12» است که طی آن اندازه گلبولهای قرمز بزرگ میشود و دومی یک آنومی شدید است که هر دو اینها ناشی از سوءتغذیه هستند. تنها دلیل ابتلا به این کمخونیها، عفونتهای شدید انگلی یا ابتلا به سرطان است. افراد با یک تغذیه عادی دچار این مشکل نمیشوند؛ چراکه آن غذای مصرفی ویتامین «ب» و اسیدفولیک موردنیازشان را تامین میکند اما ببینید که میزان سوءتغذیه چقدر زیاد بوده که مردم جنوب تهران که به آن بیمارستان مراجعه کرده بودند، دچار این نوع از کمخونیها شدهاند.»
او درباره واکنشهایی که در ارتباط با انتخاب مسعود پزشکیان بهعنوان رئیسجمهوری به امید بهبود وضعیت و حداقل وخیمتر نشدن شرایط مطرح میشود، توضیح میدهد؛ واکنشهایی که در شبکههای اجتماعی همراه با سرزنش رأیدهندگان همراه است: «تصور من این است که جامعه در مقطع انتخاب آقای پزشکیان بالغانه رفتار کرد، فکر نمیکنم که جامعه در این زمینه فریب خورد، جامعه براساس نیمبند امیدی که برایش ایجاد شد، تصمیم به انتخاب گرفت و به همین دلیل، بههیچوجه نمیتوان جامعه را سرزنش کرد و رأیدهندگان هم نباید چنین واکنشی با خودشان داشته باشند.
سیاست عرصه آزمون و خطاست، آنهایی که رأی دادند، محاسباتی داشتند و آنهایی که رأی ندادند هم همینطور. جامعه ایران انسانهای بسیار امیدواری دارد، سرزندگی و پویایی دارد و با وجود تمام این فشارها، در حال ادامه زندگی است، جامعه همین حالا هم نیاز به امید دارد. شاید این انتخاب لازم بود تا برخی بنبستها به شکل قطعیتری برای حکمرانان مشخص شود، گاهی لازم است برای ابطال یک مسئله، همان موضوع بهطور کامل تجربه شود. جامعه باید به خودش اعتماد کند، انتخاب جامعه از پختگی جامعه و پختگی کنشگران دلالت دارد.»
به اعتقاد او، در این شرایط برای محافظت از مردم، اول دولت باید به آنها امید دهد و از سوی دیگر جامعه مدنی باید دست از ناامیدکردن مردم بکشد و ابتکار عمل داشته باشد. این اقدام میتواند مانند یک پادزهر عمل کند، باید در این شرایط صدای اعتراض، خستگی، عصبانیت و مستأصلبودن مردم با منطق و اصول، به گوش حکمرانان برسد: «نباید اقدامی علیه عاملیت مردم صورت گیرد.»