مذاکره یا بازی سلطه؟

وطن امروز/متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
فرهاد پاشاوند| در دنیای پیچیده روابط بینالملل، مفهوم «مذاکره» به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی دیپلماتیک برای حلوفصل مسائل میان کشورها شناخته میشود. بسیاری از دولتها از این فرآیند به عنوان راهی برای رسیدن به توافقات میاندولتی و تسهیل تعاملات سازنده بهره میبرند. بویژه مذاکره در چشمانداز جهانی، ابزاری صلحآمیز تلقی میشود که به دنبال حل مشکلات و ایجاد هماهنگی میان کشورهای مختلف است. با این حال، در عمل برخی قدرتهای جهانی، بویژه در مسائل حساس و استراتژیک، از مذاکره به عنوان وسیلهای برای تحمیل ارادههای خود بر کشورهای دیگر استفاده میکنند. این رویکرد نهتنها مانع حل مسائل واقعی میشود، بلکه موجب ایجاد روابط نابرابر و غیرمنصفانه در عرصه جهانی میشود. در این زمینه، تفاوت بین «مذاکره» به عنوان ابزار حل و فصل مشکلات و «تحکم» به عنوان رویکرد سلطهجویانه بهوضوح قابل مشاهده است.
در این راستا، در بسیاری مواقع، مذاکره در زمینههای مختلف جهانی، بویژه در مسائل امنیتی و هستهای، به ابزاری برای اعمال فشار و تحمیل خواستههای یکجانبه از سوی قدرتهای بزرگ بر کشورهای مستقل تبدیل میشود. این رفتار سلطهجویانه بویژه در تعاملات میان ایالات متحده و کشورهای اروپایی با کشورهایی همچون ایران مشهود است. در چنین مذاکراتی، هدف نه دستیابی به توافقی متوازن و عادلانه، بلکه تحمیل شرایط و خواستههای یکجانبه به طرف مقابل است. در واقع، مذاکره بهجای آنکه به عنوان ابزاری برای همکاری و همافزایی بهکار رود، به وسیلهای برای سلطه و فشار تبدیل میشود. در این میان، دولتهای غرب، بویژه ایالات متحده، به طور مداوم از ابزار مذاکره به عنوان یک رکن سیاست خارجی خود استفاده میکنند تا رفتار کشورهای دیگر را تغییر داده و سیاستهای داخلی و خارجی آنان را تحت تأثیر قرار دهند. بویژه در مواقعی که شرایط ژئوپلیتیک و اقتصادی بهنفع این کشورها باشد، این رویکرد با شدت بیشتری دنبال میشود. در چنین شرایطی، مذاکره تبدیل به ابزاری برای تحمیل شرایط نامتعادل و یکجانبه میشود که منافع طرف مقابل را نادیده میگیرد و بهنوعی از کشور مقابل خواسته میشود شرایط تحمیلشده را بپذیرد.
یکی از مثالهای برجسته این رفتار سلطهجویانه، روند مذاکرات هستهای ایران است. در این مذاکرات، کشورهای غرب بویژه ایالات متحده و اروپا، علاوه بر محدود کردن برنامه هستهای ایران، خواستههایی فراتر از این موضوعات نیز مطرح کردند. درخواستهایی چون محدود کردن توان موشکی ایران، کاهش نفوذ منطقهای آن و حتی تقلیل توان دفاعی کشور، در قالب مذاکره به عنوان پیششرطهای دستیابی به توافق مطرح شد. این خواستهها که بهوضوح به عنوان ابزارهای فشار به کار میروند، نهتنها ناعادلانهاند بلکه تهدیدی جدی برای حاکمیت ملی کشورها و حقوق آنها برای تعیین سیاستهای دفاعی و امنیتی خود محسوب میشوند.
نمونه دیگر و قابل تأمل در این زمینه، توافق هستهای برجام است. این توافق که سال 2015 میان ایران و گروه 1+5 به امضا رسید، ابتدا به منظور محدود کردن برنامه هستهای ایران با هدف افزایش شفافیت و کاهش نگرانیها در سطح جهانی طراحی شده بود اما در عمل، این توافق به ابزاری برای تحمیل اراده دولتهای غرب به ایران تبدیل شد. در این فرآیند، کشورهای غرب بویژه ایالات متحده و کشورهای اروپایی در طول مذاکرات و پس از آن، به بسیاری از تعهدات خود درباره رفع تحریمها و ارائه تضمینهای اقتصادی عمل نکردند. علاوه بر این، خروج یکجانبه ایالات متحده از برجام در سال 2018، نقض آشکار اصول حقوق بینالملل بود. این اقدام که خود نقض تعهدات بینالمللی بود، منجر به اعمال تحریمهای جدید علیه ایران شد و به طور مستقیم فشار زیادی به مردم ایران وارد کرد. در حقیقت، این تصمیم نهتنها امنیت جهانی را تهدید میکند، بلکه به طور گستردهای نظم بینالمللی مبتنی بر تعهدات چندجانبه را برهم میزند.
چرا ترامپ امروز حرف از مذاکره میزند؟
ترامپ که از نخستین دوره ریاستجمهوری خود بر استراتژی فشار حداکثری و استفاده از تحریمها علیه ایران تأکید داشت، اکنون بهنظر میرسد به مذاکره به عنوان ابزاری جدید برای تحقق اهداف سلطهجویانهاش نگاه میکند. ترامپ که در گذشته با خروج یکجانبه از برجام و اعمال تحریمهای شدید، به طور چشمگیری روابط ایران با غرب را متشنج کرد، امروز به دنبال استفاده از مذاکره برای بازگرداندن ایران به میز گفتوگو است اما این مذاکره، مانند بسیاری از اقدامات ترامپ، نه برای حل مشکلات به طور عادلانه، بلکه برای تحمیل شرایط جدید به ایران و تقویت فشارهای اقتصادی و سیاسی به آن است.
ترامپ با سلطهگری بر ایران و تضعیف استقلال آن، در پی تحقق یکی از بزرگترین آرزوهای خود است: رویای پادشاهی بر جهان. ترامپ همواره بر این باور بوده که آمریکا باید به عنوان قدرت بیچون و چرای جهان باقی بماند و سلطه خود را بر کشورهای دیگر گسترش دهد. در این راستا، ایران به عنوان یکی از قدرتهای منطقهای و جهانی که در برابر سیاستهای آمریکا ایستادگی کرده است، در کانون توجه ترامپ قرار دارد. ترامپ به دنبال آن است که با تحمیل یک توافق جدید، ایران را بهنوعی تحت سلطه اقتصادی، سیاسی و نظامی درآورد تا نهتنها قدرت منطقهای کشور را محدود کند، بلکه در بلندمدت بر موقعیت ژئوپلیتیک آن تأثیر بگذارد. از نگاه ترامپ، ایران یک مانع استراتژیک برای تحقق رویای سلطهگری جهانی او است.
ترامپ به مذاکره به عنوان فرصتی جدید برای پیشبرد سیاستهای خود نگاه میکند. اگر چه او به ظاهر به مذاکره و تعامل با ایران دعوت میکند، هدف واقعی او نه دستیابی به یک توافق عادلانه، بلکه تحمیل شرایطی است که بتواند از آن برای تضعیف توان دفاعی ایران، محدود کردن نفوذ منطقهای آن و حتی فشار به مردم ایران برای پذیرش فشارهای اقتصادی و اجتماعی استفاده کند. در حقیقت، این رویکرد به طور مستقیم در جهت سلطهگری بر ایران و دیگر کشورهای مستقل قرار دارد. این فشارها و تحریمها که از طریق مذاکره به عنوان ابزاری برای تحمیل اراده آمریکا بر ایران به کار میرود، به ترامپ این فرصت را میدهد که نهتنها بر ایران بلکه بر کل خاورمیانه و حتی دیگر بخشهای جهان سلطه پیدا کند. ترامپ بر این باور است که با تسلیم کردن ایران، میتواند پیروزیهای سیاسی و اقتصادی بزرگی به دست آورد و به این ترتیب سلطهگری جهانیاش را تقویت کند. او به دنبال تغییر معادلات منطقهای به نفع آمریکا و متحدانش است و از هر ابزاری، حتی مذاکره، برای تحقق این هدف استفاده میکند.
به عبارت دیگر، ترامپ به مذاکره به عنوان مذاکره نگاه نمیکند بلکه از آن به عنوان ابزاری برای تحت فشار قرار دادن ایران و در نهایت تسلیم کردن آن مقابل خواستههای خود استفاده میکند. این رفتار نشاندهنده یک رویکرد سلطهجویانه است که نهتنها به دنبال تغییر رفتار ایران در زمینههای خاص است بلکه قصد دارد قدرت و نفوذ جهانی آمریکا را به طور کامل در سطح بینالمللی برقرار کند. در نهایت، ترامپ که همواره در پی تحقق رویای «اول آمریکا» بوده و میخواهد آمریکا را به عنوان تنها قدرت حاکم در عرصه جهانی ببیند، میداند ایران به عنوان یک بازیگر مستقل در منطقه، مانعی جدی در برابر این رویای اوست. از همین رو، با سیاستهای خود بویژه در استفاده از مذاکره، در تلاش است سلطه خود را بر ایران و منطقه گسترش دهد و در این راه، نهتنها استقلال ایران را تهدید میکند، بلکه در پی تمامیتخواهی خود در عرصه جهانی است. ترامپ با استفاده از ابزار مذاکره، در حقیقت در پی تحقق یک جهان تکقطبی است که در آن آمریکا تنها بازیگر و تصمیمگیرنده اصلی باشد.
این سیاست نهتنها خطرات جدی برای امنیت و استقلال کشورهای دیگر ایجاد میکند بلکه بهشدت بر امنیت جهانی نیز تأثیر منفی میگذارد. ترامپ به طور ضمنی در تلاش است با فشار آوردن به ایران، در نهایت سکان سلطه بیچون و چرا بر جهان را در دست بگیرد، رویایی که اساسا در تضاد با اصول حاکمیت ملی و استقلال ملتها است.
با توجه به این نکات، باید تأکید کرد استفاده از مذاکره به عنوان ابزاری برای تحکم و سلطهگری، نهتنها از نظر حقوقی، بلکه از نظر انسانی و اخلاقی نیز غیرقابل قبول است. این رویکرد، تهدیدی جدی برای استقلال و تمامیت کشورهای مستقل است. کشورهایی که در برابر این فشارها ایستادگی میکنند، تنها از منافع ملی خود دفاع نمیکنند، بلکه در مسیر حفظ نظم جهانی مبتنی بر عدالت، حقوق بشر و صلح پایدار حرکت میکنند. بنابراین ایستادگی در برابر سلطهگری و تحکم نهتنها یک انتخاب، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای حفظ استقلال، کرامت ملی و امنیت جهانی است.