اتوپیای شاهزاده سعودی

آخرین خبر/ همه چیز برای یک میزانسن تمامعیار آماده است، سالنی بزرگ که قرار است میزبان نشست سرمایهگذاری آمریکا و عربستان باشد. ترامپ پشت تریبون سخنرانی میرود و حواسش هست که در تعریف و تمجید از بنسلمان سنگتمام بگذارد تا شاهزاده سعودی را دلگرم کند که راحتتر دلارها را از جیب مبارک درآورد و به پای او و ایالات متحده بریزد و اینگونه نطق میکند: «میخواهم بگویم روزهای رکورد اقتصادی به پایان رسیده و آمریکا جذابترین کشور است به استثنای کشور شما، این را مجبور هستم بگویم، نمیخواهم با تو بگومگو کنم، تا زمانی که اینجا هستم میگویم کشور شما جذابتر است، خوبه... محمد تو اصلا شبها میخوابی چطور میخوابی از هیجان... چه کار کرده، فکر کنم یک خورده شب غلت میزند مثل خیلی از ماها که چه کار کنم که وضع کشورم بهتر بشود ولی عجب کاری کردی کارستان تا اینجا...» شاهزاده سعودی که از این تعریف و تمجیدها حسابی ذوقزده شده است، دلش غنج میرود، دست و پایش را گم میکند و نمیداند چه واکنشی نشان دهد که درخور این ستایش باشد. هر چند که در ذهنش دو دو تا چهار تایی میکند و میداند فاکتور این مجیزگوییها را قبلا پرداخت کرده و از قضا برایش گران آب خورده است ولی میخواهد یک اتوپیایی را برای خود تصویر کند و اسباب و لوازمش را فراهم آورد.
سیاست توسعه از بالا؛ سرگردانی میان سرمایهداری جهانی و اقتدارگرایی بومی
بنسلمان، ولیعهد جوان عربستان سعودی از سال ۲۰۱۵ پروژهای را در پیش گرفته است که بهظاهر نویدبخش گذار از یک ساختار سنتی و نفتمحور به جامعهای مدرن، متنوع و جهانیشده است. اما نگاهی ژرفتر به این پروژه – که با عنوان چشمانداز ۲۰۳۰ شناخته میشود – نشان میدهد که آنچه در حال رخ دادن است، نه گذار به مدرنیته دموکراتیک بلکه نوعی بازسازی اقتدار در قالبی نو و رسانهمحور است؛ چیزی که برخی تحلیلگران آن را «نوسازی اقتدارگرایانه» (authoritarian modernization) مینامند. پروژهی چشمانداز ۲۰۳۰ از حیث ساختار اقتصادی، تلفیقی است از آرمانشهر نئولیبرالی و نظم سیاسی متمرکز. در سطحی ظاهری، این طرح میکوشد عربستان را به الگویی برای «توسعه بدون دموکراسی» بدل کند: اصلاحات اقتصادی، خصوصیسازی، دیجیتالیسازی دولت، توسعهی گردشگری و سرمایهگذاری در پروژههای آیندهنگرانه (مانند شهر نئوم)، همگی بخشی از این راهبردند. اما این توسعه، نه از دل مشارکت اجتماعی بلکه از طریق تمرکز قدرت در شخص ولیعهد و حذف نخبگان سنتی بهپیش برده میشود. در ادبیات علوم سیاسی، چنین الگوهایی با عنوان نوسازی اقتدارگرایانه شناخته میشوند؛ جایی که دولت، بهمثابه موتور توسعه، همزمان سیاستگذار، مجری و داور نهایی است.
سیاست نمایشی و فانتزی مدرنیته
آنچه پروژهی بنسلمان را از دیگر مدلهای نوسازی اقتدارگرایانه (مانند سنگاپور یا چین) متمایز میسازد، بهرهگیری عمیق از سازوکارهای سیاست نمایشی (spectacular politics) است. جشنوارههای موسیقی، مسابقات ورزشی جهانی، اصلاحات محدود اجتماعی نظیر اجازهی رانندگی به زنان یا بازگشایی سینماها، بیش از آنکه نشانگر تغییر ساختاری باشند در چارچوب خلق یک تصویر رسانهای از پیشرفت و مدرنیته قرار میگیرند. در اینجا، مفهوم «سرمایهداری اتوپیایی» (utopian capitalism) نیز موضوعیت مییابد؛ نوعی تخیل توسعهای که با بهرهگیری از سرمایهی جهانی، چشماندازهایی از آیندهای فناورانه، پیشرفته و در عین حال، کاملاً کنترلشده ارائه میدهد. بنسلمان در این پروژه در پی ساختن تصویری از آینده است که مشروعیت اقتدار او را در سطح داخلی و جهانی تضمین کند.
چالش روابط منطقهای
نقطهی ثقل سیاست منطقهای عربستان تحت رهبری بن سلمان، مهار نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران بوده است. از جنگ یمن تا فشار بر حزبالله در لبنان، تلاش برای تأثیرگذاری بر عراق و نزدیکی به اسرائیل، همگی بخشی از این راهبرد منطقهای است. این سیاست مبتنی بر بازنمایی ایران بهعنوان رقیب ژئوپولیتیکی، تمدنی و ایدئولوژیک بوده است. با این حال، در سالهای اخیر، شاهد چرخشی تاکتیکی در رویکرد سعودی به ایران هستیم. احیای روابط دیپلماتیک در سال ۲۰۲۳ با میانجیگری چین، نشانهای از اولویت یافتن منطق توسعه بر تقابل ایدئولوژیک است. بهنظر میرسد پروژهی اتوپیایی بنسلمان به صلح منطقهای بهمثابه ضرورت اقتصادی برای جذب سرمایه و ثبات داخلی مینگرد، نه آرمان سیاسی.
چالش جدی دیگر بنسلمان در منطقه موضوع اسرائیل و غزه است. ماشین کشتار نتانیاهو هر روز کودکان، زنان و غیرنظامیان فلسطینی را شهید میکند و تصاویر و ویدئوهای آنها را به جهان مخابره میشود. شاهزاده سعودی عملا نمیداند در برابر این جنایت چه کند. از طرفی میخواهد با اسرائیل روابط اقتصادی داشته باشد و از طرف دیگر اگر چشمانش را بر روی نسلکشی در غزه ببندد دیگر نمیتواند ادعای رهبری جهان اسلام و عرب را داشته باشد و عملا رویای این رهبری هیچ جایی در اتوپیای بنسلمان نخواهد داشت.
رابطه با دولت ترامپ: ناسیونالیسم اقتدارگرا در دو نسخه
نزدیکی بنسلمان با دولت ترامپ – بهویژه از طریق جرد کوشنر – زمینهساز عقد قراردادهای نظامی، حمایتهای سیاسی و پیوندی ایدئولوژیک میان این دو مدل از ناسیونالیسم اقتدارگرا ایجاد کرد. هر دو رهبر، رسانه را به ابزار مشروعسازی خود بدل کردند، نهادهای کلاسیک را تضعیف نمودند و با تکیه بر سرمایه، مشروعیتی مبتنی بر «کارآمدی» (efficiency-based legitimacy) بنا نهادند. دولت ترامپ در برابر افشاگریها دربارهی قتل جمال خاشقجی، از بنسلمان حمایت کرد و او را شریک راهبردی آمریکا در مقابله با ایران و ثبات بازار نفت دانست. این نوع روابط، بیانگر جهانیشدن الگویی از حکمرانی است که در آن توسعهی اقتصادی، بر ارزشهای دموکراتیک تقدم مییابد – حتی در غرب.
آینده یک خیال
پروژهی بنسلمان، اتوپیایی است که در آن اقتدار متمرکز، توسعهی اقتصادی و فانتزیهای رسانهای درهم تنیده شدهاند. این اتوپیا، بیش از آنکه مبتنی بر مشارکت مردمی، نهادسازی دموکراتیک یا عدالت اجتماعی باشد، به بازنماییهای تصویری، نظم نمادین و مهندسی اجتماعی تکیه دارد. پرسش بنیادین اینجاست: آیا میتوان توسعهای پایدار، عادلانه و انسانی را در بستری از کنترل سیاسی، حذف رقابت و فقدان نهادهای مستقل بنا نهاد؟ و اگر نه، اتوپیای بنسلمان تا کجا میتواند دوام آورد، پیش از آنکه به ضد خود بدل شود؟
خبرنگار: زینب مهدویفر