نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید

منبع
اعتماد
بروزرسانی
رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

امریکا در ارتباط با برنامه هسته‌ای ایران سردرگم است و از همین رو بازی دوگانه‌ای را علیه تهران آغاز کرده است
 

حدیث روشنی| روزنامه اعتماد با هدف بررسی و ارزیابی سناریوهای مختلف در باب آینده مذاکرات ایران و ایالات‌متحده با لحاظ کردن رویکرد تحریک‌آمیز و بازی دوگانه اخیر واشنگتن با نصرت‌الله تاجیک، دیپلمات بازنشسته گفت‌وگو کرده است. ‌تاجیک در گفت‌وگوی خود با «اعتماد» علی‌رغم افزایش تنش‌ها و مواضع متناقض ایالات‌متحده، روند دیپلماتیک میان ایران و امریکا را همچنان پابرجا می‌داند. ‌به باور این کارشناس مسائل خاورمیانه، ترامپ و تیم تحت رهبری‌اش تلاش دارند تا با تکیه بر استراتژی فشار حداکثری، حداکثر امتیاز را از آن خود کنند، با این همه به باور این تحلیلگر سیاسی سردرگمی حاکم بر تیم مذاکره‌کننده و شکاف حاکم بر ساختار سیاسی امریکا را نیز نمی‌توان انکار کرد.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

باتوجه به واکنش اخیر مقام‌های ایرانی نسبت به مواضع ادعایی استیو ‌ویتکاف و سایر مقام‌های امریکایی در باب غنی‌سازی ادعایی صفر درصدی آینده رایزنی‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از قبل هم پیش‌بینی می‌شد که با ورود طرفین به جزییات مذاکرات، اختلافات آشکار شود؛ اتفاقی که عملا نیز رخ داد. در حال حاضر، تمرکز اصلی گفت‌وگوها بر مساله غنی‌سازی اورانیوم است، جایی که اختلافی میان دو طرف عریان شده است. همان‌گونه که پیش‌تر اشاره کرده‌ام، دیپلماسی در مسیری پرپیچ ‌و خم و ناهموار قرار گرفته است. با این حال، به نظر می‌رسد این فرآیند همچنان ادامه دارد و نباید تصور کرد که طرفین از شدت و میزان اختلافات غافلگیر شده‌اند. خیر! هر دوطرف اهداف و منافع مشخصی دارند و به نظر می‌رسد دیپلماسی هنوز توان پاسخگویی به این نیازها را دارد. در این میان، مواضع ایالات‌متحده شفاف نیست و نوعی تناقض در گفتار و رفتار نمایندگان این بازیگر مشاهده می‌شود. این مساله تا حدی ناشی از فشارهای داخلی ازسوی جریان‌های تندرو در واشنگتن و همچنین فشارهای خارجی از سوی اسراییل، برخی کشورهای عربی و سایر ذی‌نفعان منطقه‌ای است. از همین رو، آنچه ازسوی مقامات امریکایی در رسانه‌ها بیان می‌شود، الزاما منطبق با مواضعی نیست که در جلسات مذاکره مطرح می‌شود. تیم ایرانی مذاکره‌کننده که هم در گفت‌وگوها حضور دارد و هم تحولات رسانه‌ای را رصد می‌کند، بارها تاکید کرده که میان محتوای جلسات و روایت رسانه‌ها تفاوت‌هایی وجود دارد. همین دوگانگی رفتاری و گفتاری از سوی طرف امریکایی، نوعی فضای سردرگم و ابهام در روند رایزنی‌ها ایجاد کرده است. ماحصل این بازی دوگانه آینده مبهم دور پنجم رایزنی‌ها است که هنوز زمان و مکان برگزاری آن ازسوی ایران تایید نشده است؛ موضوعی که احتمالا به دلیل اظهارات متفاوت و تحریک‌آمیز، ازجمله سخنان اخیر دونالد ترامپ در ریاض یا گفت‌وگوی آقای ویتکاف درباره غنی‌سازی صفر درصدی، رخ داده است؛ موضعی که طبیعتا برای ایران قابل پذیرش نیست. با این حال، بعید به نظر می‌رسد که این بن‌بست برای مدت طولانی ادامه یابد. طرفین ممکن است از این فضای پرتنش عبور کرده و به یک فرمول مشترک برای ادامه مسیر دست پیدا کنند.

به باور شما چرا در بازه زمانی کنونی و در آستانه دور پنجم رایزنی‌ها لحن و ادبیات مقام‌های امریکایی درباره برنامه هسته‌ای ایران تغییر کرد و چهره‌ای چون ویتکاف که پیش از این حق غنی‌سازی در سطحی پایین‌تر را برای ایران درنظر داشت با چرخشی 180 درجه‌ای امروز از غنی‌سازی صفر درصدی می‌گوید؟

در آستانه دور پنجم مذاکرات، می‌توان تحلیل‌های متفاوتی درباره چرایی طرح برخی مواضع و اظهارنظرهای متفاوت و متناقض از‌سوی مقام‌های امریکایی ارایه کرد، اما پرسش اصلی اینجاست که چرا در این مقطع زمانی، چنین سخنانی از‌سوی طرف امریکایی مطرح می‌شود و چه دلایلی پشت آن نهفته است؟ به باور من یکی از دلایل احتمالی، سردرگمی واشنگتن در‌قبال سیاست‌های خود نسبت به ایران است. به نظر می‌رسد امریکا می‌داند چه چیزی را نمی‌خواهد، اما هنوز به ‌درستی نمی‌داند که چه چیزی را می‌خواهد. این بلاتکلیفی در مواضع رسمی این کشور نیز قابل مشاهده است: از یک‌سو، مقامات امریکایی بارها تاکید کرده‌اند که با برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز ایران مشکلی ندارند؛ چنان‌که آقای روبیو در آخرین سخنرانی خود در سنا بر این نکته تاکید کرده است، اما از‌سوی دیگر، همین مقام‌ها ادعا می‌کنند که ایران نباید اجازه غنی‌سازی داشته باشد. این تناقض، پرسشی بنیادین ایجاد می‌کند: اگر ایران حق غنی‌سازی ندارد، چگونه می‌توان از برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز سخن گفت؟ این ابهام در موضع‌گیری امریکا، می‌تواند ریشه در چند عامل داشته باشد: آیا واقعا با سردرگمی تصمیم‌گیری در سطوح بالا مواجه هستیم؟ یا این مواضع بخشی از یک بازی روانی است که افکار عمومی ایران یا حاکمیت ایران را هدف قرار داده است؟ یا شاید هم فشار لابی‌های قدرتمند، به‌ویژه پس از سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه، عامل اصلی اتخاذ چنین مواضعی شده است. نباید فراموش کرد که اظهارات اخیر مقامات امریکایی، بلافاصله پس از سفر ترامپ به ریاض و همچنین بعد از سفر آقای ویتکاف به اسراییل مطرح شده است. در واقع، بخشی از این مواضع ممکن است در چارچوب هماهنگی‌های منطقه‌ای جدید امریکا با متحدانش قابل‌فهم باشد. به‌یاد داریم که ترامپ از ابتدای ورودش به کاخ سفید، در ارتباط با پرونده هسته‌ای ایران به اهرم تهدید و فشار متوسل شد. بسیاری از تحلیلگران واقع‌گرا همان زمان تاکید کردند که رییس‌جمهور امریکا به‌ دنبال جنگ نیست، چراکه نمی‌خواهد هزینه‌های ناشی از آن را بپردازد؛ در عوض، فشار حداکثری را در پیش گرفته؛ رویکردی که به باور ادعایی واشنگتن می‌تواند پیامدهای سخت‌تری برای ایران نسبت به رویارویی به‌همراه داشته باشد. اکنون نیز ممکن است همین رویکرد ادامه پیدا کند؛ استفاده از چماق‌های مختلف، ازجمله تهدید به فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط اروپا یا طرح اظهاراتی تحریک‌آمیز، می‌تواند بخشی از یک استراتژی گسترده‌تر برای امتیازگیری بیشتر از ایران و تحقق اهداف واشنگتن باشد.

در شرایط کنونی باتوجه به توافقات گسترده ترامپ با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، این فرضیه مطرح است که رپیس جمهوری امریکا در ارتباط با ایران تحت فشار دو لابی اعراب و لابی یهودی قرار دارد؛ لابی یهودی خواستار تشدید تنش است؛ گزاره‌ای که در تضاد با منافع پادشاهی‌ها قرار دارد، به باور شما در شرایط کنونی واشنگتن منافع خود را در گرو تحقق خواست کدام یک از دو بازیگر می‌بیند؟

در حال حاضر، دو رویکرد اصلی در سیاست فشار علیه ایران مشاهده می‌شود که دونالد ترامپ به ‌صورت همزمان از هر دو بهره‌برداری می‌کند؛نخست رویکرد اسراییل است که بر تشدید تنش با ایران تاکید دارد. دوم رویکردی است مبتنی بر فشار حداکثری که در این چارچوب ترامپ تلاش می‌کند با بهره‌گیری از ابزارهای روانی، اجتماعی و اقتصادی، فشارهایی درونی بر جامعه ایران وارد کند. هدف از این فشارها، ایجاد نارضایتی عمومی و درنهایت، وارد آوردن فشار از پایین به حاکمیت است؛ استراتژی‌ای که می‌توان آن را فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا توصیف کرد. در این سناریو، واشنگتن از یک‌سو با مقامات رسمی ایران پای میز مذاکره می‌نشیند و از‌سوی دیگر، با بازی‌های روانی و به‌کارگیری ادبیاتی که ظاهرا دوستانه و امیدوارکننده است، نظیر اینکه امیدواریم ایران به کشوری نرمال تبدیل شود در تلاش است افکار عمومی ایران را به سمت تقابل با حاکمیت سوق دهد. این سیاستِ دوگانه ادعایی، اساسا بر ایجاد شکاف داخلی در ایران متمرکز شده است.

در مقابل، کشورهای عرب منطقه، به ‌ویژه کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، رویکرد محتاطانه‌تری اتخاذ کرده‌اند. این گروه از کشورها برخلاف اسراییل، چندان علاقه‌مند به تشدید تنش‌های نظامی نیستند، چرا که می‌دانند هرگونه رویارویی با ایران تبعات گسترده‌ای برای کل منطقه به‌همراه خواهد داشت. با این حال، این کشورها نیز از سیاست فشار حداکثری علیه ایران حمایت می‌کنند، رویکردی که اگرچه بدون جنگ پیش می‌رود، اما در عمل تاثیرات اقتصادی و اجتماعی سنگینی برای ایران به‌دنبال دارد؛ به‌گونه‌ای که می‌توان آن را هم‌سنگ با پیامدهای یک درگیری نظامی دانست. در‌نتیجه، گرچه میان اسراییل و برخی کشورهای عربی در روش‌ها تفاوت‌هایی وجود دارد، اما در عمل، هر دو مسیر به افزایش فشار بر مردم ایران منتهی می‌شود. ترامپ اما با بهره‌گیری همزمان از این طریق دو مسیر یعنی فشار روانی و تهدید نظامی از جانب اسراییل و اعمال فشار اقتصادی در واقع از دو لبه یک قیچی برای پیشبرد سیاست‌های خود استفاده می‌کند. او هر دو اهرم را در راستای منافع ایالات‌متحده به‌کار گرفته است. با این حال، باید توجه داشت که خود ترامپ چندان تمایلی به ورود به یک درگیری نظامی مستقیم ندارد و این مساله موجب شده تا در برخی موارد، فاصله‌گیری‌هایی میان او و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسراییل، شکل بگیرد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد ترامپ در موارد مختلف، آشکارا تمایل خود به پرهیز از جنگ را ابراز کرده و نسبت به بعضی از سیاست‌های تهاجمی اسراییل نگاهی انتقادی داشته است.

اگر فرض را بر آن بگذاریم که مواضع ادعایی امریکا در راستای دیپلماسی رسمی این کشور قابل تبیین باشد نه دیپلماسی عمومی، آیا امکان بازگشت طرفین به میز مذاکره محتمل است یا خیر؟

من بر این باورم که دو طرف درنهایت به میز مذاکره بازخواهند گشت و احتمال تداوم گفت‌وگوها همچنان وجود دارد. دیپلماسی به مسیر خود ادامه می‌دهد و هر دو طرف، دست‌کم در سطح استراتژیک، هنوز به مذاکره و یافتن راه‌حل سیاسی علاقه‌مندند. ازهمین‌رو طبیعی است که بتوانند به فرمولی برسند که منافع طرفین را تا حدی تامین کند. درست است که امریکایی‌ها اصرار دارند ایران هیچ سطحی از غنی‌سازی نداشته باشد و به ‌نوعی بر غنی‌سازی صفر درصدی تاکید دارند، اما این خواسته با واقعیت‌های میدانی و جایگاه غنی‌سازی در ایران همخوان نیست. به عنوان مثال، مارکو روبیو در جلسه اخیر خود در سنای امریکا، به‌صراحت به نقش و جایگاه برنامه هسته‌ای ایران اشاره کرد؛ برنامه‌ای که در نگاه بسیاری از ایرانیان، تنها یک پروژه فنی نیست، بلکه بخشی از غرور ملی و نماد توانمندی علمی، بومی‌سازی فناوری و سرمایه‌گذاری گسترده انسانی و علمی کشور به شمار می‌رود. پیش‌تر هم اشاره کردم که متاسفانه برنامه هسته‌ای ایران برای بازیگران متخاصم به دستاویزی برای اعمال فشار و تسویه‌حساب‌های سیاسی با جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است. در‌حالی که این برنامه تنها برنامه هسته‌ای در جهان است که با پشتوانه یک قطعنامه رسمی شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۲۲۳۱ که حاصل توافق برجام است، از مشروعیت بین‌المللی برخوردار است. همین مشروعیت باعث می‌شود که خواسته‌هایی نظیر حذف کامل غنی‌سازی برای ایران، درنظر بسیاری از تحلیلگران، زیاده‌خواهانه تلقی شود. طرف امریکایی در حال حاضر به نظر می‌رسد که این سوابق تاریخی و تعهدات پیشین، ازجمله مفاد توافق برجام و مصوبات شورای امنیت، را نادیده می‌گیرد. این مساله، بدون تردید مسیر مذاکرات را پیچیده‌تر کرده است، اما با وجود این پیچیدگی‌ها، بعید می‌دانم که گفت‌وگوها به بن‌بست کامل برسند. تصور من این است که هر چند ممکن است مذاکرات فراز و نشیب‌هایی داشته باشد و حتی به نتیجه نهایی هم برسد یا نرسد، اما دیپلماسی همچنان یک مسیر زنده و فعال میان ایران و امریکا خواهد بود. با این همه، همه ‌چیز به میزان انعطاف‌پذیری دو طرف در مرحله نهایی بستگی دارد. از همین رو من همچنان خوشبینم که درنهایت راهی برای پیشرفت و دستیابی به توافق پیدا خواهد شد. ان‌شاءالله!

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

00:00/00:00

رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید

رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید
00:00
00:00
رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید
1 / 1
رویارویی سایه‌ها در کاخ سفید
00:00
00:00
0 MB