توان محدود حملات هوایی آمریکا

هم میهن/متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
آرمین منتظری| درحالیکه مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا در جریان است و اخیراً دچار فرازونشیبهایی شده، ایالات متحده آمریکا بار دیگر تهدید میکند که در صورت شکست این مذاکرات، گزینه حمله به تاسیسات هستهای ایران بر روی میز خواهد بود.
این تهدید در حالی مطرح میشود که واشنگتن بعد از چند هفته کمپین نظامی بمباران هوایی در یمن، در نهایت تصمیم گرفت این کمپین را خاتمه دهد و در جریان مذاکرهای با حوثیهای یمن، آنهم بدون هماهنگی با اسرائیل، به این حملات خاتمه داد. ظاهراً توافقی بین واشنگتن و حوثیها به دست آمده که براساس آن حوثیها متعهد شدهاند که به منافع آمریکا در دریای سرخ حمله نکنند. این توافق البته شفاهی بوده است. توافق در حالی انجام شده که حوثیها هیچ تعهدی برای حملهنکردن به منافع اسرائیل ارائه نکردهاند. کمپینهای هوایی آمریکا در عراق و سوریه نیز متوقف شده است. اتفاقی که در یمن رخ داد، بار دگیر ثابت کرد که کمپینهای بمباران هوایی، در محقق کردن اهداف استراتژیک کارآیی لازم را ندارند.
ایالات متحده مدتهاست که بزرگترین و توانمندترین نیروی هوایی جهان را در اختیار دارد. پس از جنگهای عراق و افغانستان، واشنگتن از این قدرت هوایی به وفور استفاده کرد. هدف این بود که از حضور نیروهای زمینی در این کشورها کاسته شود چراکه سیاستمداران در هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، علاقهای ندارند شاهد شکستهای سیاسی و استراتژیک در نبردهای زمینی باشند.
از نظر واشنگتن، توانایی بمباران هوایی، جذابیت زیادی دارد. نخست به این دلیل که تعداد کمی از دشمنان آمریکا توانایی پدافندی قدرتمند برای مقابله با نیروی هوایی آمریکا را در اختیار دارند. دوم اینکه، حملات دقیق از سوی اهداف خاص، به مانند آنچه که در جریان کشته شدن ایمنالظواهری انجام شد، این تصور را در بین افکار عمومی مردم آمریکا ایجاد کرده است که نیروی هوایی این کشور در هدف قرار دادن اهداف خود، دقیق عمل میکند و سوم اینکه کمپینهای هوایی، خستگی ناشی از نبردهای زمینی را به شدت محدود میکنند.
اما بهرغم اینکه حملات هوایی، در کوتاهمدت خطرات سیاسی را کاهش میدهد، اما سابقه نامطلوبی در دستیابی به پیشرفتهای بزرگ استراتژیک از خود بر جای گذاشته است. اگر هیچ دستاورد استراتژیکی از طریق حملات هوایی حاصل نشود، این خطر وجود دارد که افکار عمومی آمریکا و در نهایت دولت ایالات متحده، اعتقاد و اعتماد خود را به توانایی نیروی هوایی در ایجاد تغییر از دست بدهند و در نتیجه انگیزه آمریکا برای خروج از چنین درگیریهایی بیشتر شود. اگر کمپینهای بمباران هوایی آینده به اهداف خود نرسند، ممکن است احساسات در واشنگتن دچار تغییر شود و این ناکامیها به شکلی متناقضی، موجب میشود که تصورات از قدرت نیروی هوایی آمریکا به تدریج تغییر کرده و آمریکا ضعیف جلوه کند.
اعتیاد آمریکا به نیروی هوایی
بیش از یک قرن پیش، نیروی هوایی، برای نخستین بار وارد نبردهای بزرگ شد. قابل انکار نیست که از آن زمان تاکنون، نیروی هوایی، همواره یکی از مولفههای کلیدی قدرت هر کشوری در نبردها بوده است. آمریکا نیز از این قاعده مستثنی نیست. به واسطه قدرت نیروی هوایی است که شناسایی دقیق خطوط مقدم دشمن ممکن میشود. اگر نیروی هوایی نباشد، حمله به نیروهای متخاصم که در یک جغرافیای امن، پناه گرفتهاند ممکن نیست. علاوه بر این، نیروی هوایی، مشکل اساسی ارتشهای جهان در جابهجایی سریع نیرو و تدارکات را حل کرده است.
علاوه بر این، نیروی هوایی، در ارتقاء روحیه افکار عمومی یک کشور نیز بسیار موثر است. پرندههای جنگی همیشه برای مردم جذاب بودهاند. ابتکارات تکنولوژیکی در نیروی هوایی، نمایش مانورهای هوایی که در آن بمبافکنها، جتهای جنگنده و هلیکوپترها در آسمان غرش میکنند، تاثیر روانی زیادی دارد و نهتنها برای افکار عمومی، بلکه برای دیگر نیروهای نظامی نیز الهامبخش و روحیهافزا است و در مقابل، ترس را در دل نیروی متخاصم نهادینه میکند.
وقتی ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، مرحله آغازین این حمله، یک کمپین حملات هوایی بود که با شوک و وحشت در عراق همراه بود. این کمپین به شدت به قدرت نیروی هوایی و توان موشکی آمریکا وابسته بود. در این حملات مراکز فرماندهی و کنترل دولت عراق هدف قرار گرفتند و توانایی این مراکز در ایجاد سپر دفاعی در برابر نیروهای ائتلاف که به سرعت در حال پیشروی بودند، از دست رفت.
با این حال، اگرچه قدرت هوایی از نظر فناوری جذاب و در خطوط مقدم بهطور بسیار زیاد تأثیرگذار است، اما نگاهی به سابقه دستاوردهای نیروی هوایی در ارتشهای جهان نشان میدهد، این نیروها در دستیابی به پیشرفتهای استراتژیک آنطور که باید کارآمد نبودهاند. قدرت هوایی یکی از ابزارهای استراتژی نظامی است که تنها میتواند در کنار دیگر ابزارها استفاده شود. وقتی فرماندهان نظامی از نیروی هوایی برای شکستن اراده سیاسی یا تحمیل تغییر استراتژیک به نیروی متخاصم استفاده میکنند، باید گفت که این نیرو هر چقدر هم که قوی باشد، معمولاً شکست خواهد خورد.
ناتوانی نیروی هوایی در تحقق اهداف استراتژیک
برای اثبات این ادعا نمونههایی را میتوان ذکر کرد. از جمله ناتوانی آلمان نازی در شکستن عزم انگلیس در دفاع از خود در جریان جنگ جهانی دوم و شکست ایالات متحده در پیروزی بر ویتنام شمالی در عملیات «تندر غلتان».
پس از آنکه انگلیس به هر ترتیبی موفق شد در برابر حملات هوایی سنگین آلمان نازی مقاومت کند، در جنگ جهانی دوم ورق برگشت و متفقین برتری هوایی را به دست آوردند. آنها هم سعی کردند با استفاده از برتری هوایی خود، به لحاظ استراتژیک اراده و ظرفیت آلمانیها برای جنگیدن را تخریب کنند. اما ماجرا برعکس شد؛ به رغم شدیدتر شدن حملات هوایی متفقین علیه آلمان، تولید صنعتی نظامی آلمان در اواخر جنگ و در سال ۱۹۴۴ افزایش یافت.
آلمانیها برای پنهانکردن و توزیع بهتر زیرساختهای صنعتی خود، خود را با این حملات وفق دادند. آنچه باعث در هم شکستن ستون فقرات آلمان نازی شد، تهاجمهای زمینی دوگانه به آلمان بود. جالب اینجاست که بهرغم همه این رخدادها، مردم آلمان تا زمان خودکشی هیتلر در سال 1945 همچنان از او حمایت میکردند.
در ویتنام نیز، توانایی نیروی هوایی ایالات متحده نتوانست کار چندانی برای متوقف کردن خطوط تدارکاتی چین و روسیه در حمایت از ویتنامیها صورت دهد. البته نیروی هوایی ایالات متحده اگر میخواست میتوانست هر هدفی را در ویتنام شمالی مورد حمله قرار دهد، اما همه تجهیزاتی که در جریان این حملات منهدم شدند، به سرعت از سوی ویتنامیهای کمونیست، جایگزین شدند. علاوه بر این حملات هوایی آمریکا نتوانست روحیه مردم و جنگجویان ویتنام شمالی را تضعیف کند و حتی موجب شد که روند ثبتنام نیروهای داوطلب در ساختار نیروهای ویتنام شمالی، افزایش یابد.
اگر نگاهی به درگیریهای نظامی در خاورمیانه بیاندازیم نیز میبینیم که کمپینهای حملات هوایی نتایج ناقصی به دست دادهاند. در سال 1991، 30 روز بمباران هوایی شدید عراقِ صدام حسین نتوانست بغداد را متقاعد کند که ارتش خود را از کویت خارج کند. در جریان جنگ ایران و عراق نیز، حملات هوایی در سالهای پایانی جنگ که توسط نیروی هوایی و توان موشکی انجام میشد، برای هیچیک از طرفین پیروزی استراتژیک به همراه نیاورد و در نهایت این جنگ که دیگر به بنبست رسیده بود، با مذاکره طرفین به پایان رسید. کمپینهای هوایی ایالات متحده برای نابودی سلاحهای کشتار جمعی در عراق در سال ۱۹۹۸ و در سوریه در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ نیز در دستیابی به اهداف خود شکست خوردند.
صدام هرگز متعهد نشد که زرادخانهی خود را رها کند (هرچند اساساً چنین زرادخانهای وجود خارجی نداشت) و بشار اسد نیز بهرغم تعهدات خود، هرگز زرادخانهی خود را به طور کامل منهدم نکرد. اخیراً، ایالات متحده وارد کمپین هوایی علیه حوثیها در یمن شد و در چند ماه گذشته صدها بار به این کشور حمله کرد و موفقیتهای تاکتیکی متعددی را به دست آورد، اما نتوانست مانع از پرتاب مداوم موشک توسط حوثیها به سمت اسرائیل شود و حوثیها همچنان به حملات خود علیه ترافیک دریایی غیرنظامی در دریای سرخ ادامه دادند. در نهایت در تاریخ ششم ماه مه، واشنگتن تصمیم گرفت کمپین خود را متوقف کند. چرا؟ به دلیل بیتاثیر بودن این حملات بر قابلیتهای تهاجمی حوثیها.
آما آیا این استدلالها به این معناست که باید قدرت نیروی هوایی ایالات متحده را دستکم گرفت؟ بههیچوجه. واقعیت این است که وقتی قدرت نیروی هوایی در راستای تحقق یک هدف محدود سیاسی مورد استفاده قرار گیرد، حملات هوایی میتوانند بازدارندگی احیا کرده و قابلیت طرف مقابل را کاهش داده و حتی اراده سیاسی برای ورود به جنگهای بزرگتر را در هم بشکنند.
بهعنوان مثال، ایالات متحده در ده سال گذشته بارها علیه شبهنظامیان سوری و عراقی حملات تلافیجویانه صورت داده است. نگاه واقعبینانه به نتایج این حملات ثابت میکند که این حملات تاحدود زیادی بازدارندگی ایالات متحده در قبال این نیروها را افزایش داده است. در جنگ خلیجفارس و در جریان اشغال کویت توسط عراق در سال 1991 نیز، اگرچه قدرت هوایی عزم سیاسی صدام حسین را در هم نشکست، اما مطمئناً سیستم نظامی و فرماندهی و کنترل او را تضعیف کرد. این حملات هوایی بود که جنگ زمینی پس از آن را به یکی از موفقترین عملیاتهای نظامی تبدیل کرد.
حتی در جنگ جهانی دوم، بمباران آلمان بر توانایی این کشور در دفاع از مرزهایش در برابر تهاجمات زمینی متفقین و اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشت. به عبارت دیگر، قدرت هوایی تنها در صورتی اثرگذار خواهد بود که از آن توقع رود که رفتار رقیب را به طور نسبی تغییر دهد نه اینکه به طور کامل آن را عوض کند. در غیراینصورت قدرت هوایی تنها زمانی اثربخش خواهد بود که با بخشهای ضروری از نیروی زمینی ترکیب شود. اما ایالات متحده مدتهاست که در این خصوص نه عزمی دارد و نه توان عملی قدرتمندی.
فرار از شبح جنگهای بیپایان
ایالات متحده با محدودیتهای سیاسی و استراتژیکی روبهروست که توانایی این کشور در استفاده از قدرت هوایی در خاورمیانه را به شدت محدود میکند. به لحاظ سیاسی، ایالات متحده در قید و بند پوپولیسم ملیگرایانهای است که در هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه دیده میشود. این روند، که ناشی از افزایش خستگی از جنگ و قدرت یافتن این باور است که پول را میتوان در داخل آمریکا بهتر خرج کرد، دو انگیزه سیاسی متناقض ایجاد کرده است. پوپولیستها به انزواگرایان (بخوانید تیم ترامپ) فشار میآورند تا آنها را مجبور کنند بر مشکلات داخلی آمریکا تمرکز کنند.
در عین حال، ملیگرایان همچنان به دنبال کمپینهای نظامی سریع هستند که لزوماً نیازی به نیروی زمینی ندارد، اما میتواند به تحریکات رقبا پاسخ دهد. تنها راهی که امروز پیش پای ایالات متحده است، ترکیبی از ناسیونالیسم و پوپولیسم است که این هم مقاومت در برابر ورود به جنگهای بیپایان را افزایش میدهد.
پوپولیستها و ناسیونالیستها معتقدند که آمریکا باید دست به عقبنشینی کامل از خاورمیانه بزند و تنها به اقدامات تحریکآمیز مستقیم پاسخ دهد. اما واقعیت این است که ایدههای ناسیونالیستی و پوپولیستی هنوز بهطور کامل بر سیاستهای خارجی آمریکا غلبه نکرده است. طرحهای استراتژیک ایالات متحده برای تغییر توازن قوا در خاورمیانه با هدف بازدارندگی دربرابر ایران و متحدانش در منطقه و تقویت شبکه دوستان و متحدان ایالات متحده همچنان در جریان است.
این طرحها همچنان از طرقی نظیر تلاش برای عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل، ایجاد طرح دفاع هوایی منطقهای یکپارچه و تلاش برای برچیدن برنامه هستهای ایران نمود مییابند. در این طرح، مسئولیت امنیت انرژی جهانی و مسیرهای تجاری همچنان بر عهده واشنگتن است. این مسئولیت بود که منجر به دخالت نظامی آمریکا در یمن برای تأمین امنیت خطوط کشتیرانی دریای سرخ شد.
علاوه بر این، دلیل اصلی حفظ پایگاههای هوایی آمریکا در کشورهای صادرکننده انرژی شورای همکاری خلیج فارس نیز ریشه در همین مسئولیت دارد. علاوه بر این، حتی ملیگرایان و پوپولیستها نیز اذعان دارند که هیچ گزینهای مناسبتر از قدرت ایالات متحده برای تأمین این منافع وجود ندارد. در جریان رسوایی سیگنالگیت مشخص شد که جی. دی. ونس، معاون دونالد ترامپ، که ایدههایش در مکتب فکری سیاستخارجی ناسیونالیستی-پوپولیستی ریشه دارد، از ناتوانی اروپا در کمک به کمپین نظامی علیه حوثیها گلهمند است.
به عبارت دیگر، استراتژی سنتی ایالات متحده برای گسترش سلطه جهانی، هنوز پابرجاست و تا زمانی این استراتژی پابرجا باشد، واشنگتن ضرورت حفظ امنیت تجارت و انرژی را در اولویت قرار خواهد داد. اما روی دیگر سکه این است که توانایی واشنگتن در استفاده از قدرتش برای حفظ این ضرورت، محدود است. جریانهای سیاسی در آمریکا از انگیزه ایالات متحده برای حفظ امنیت تجارت و انرژی در منطقه و مهار ایران دفاع میکنند، اما در عین حال توقع دارند واشنگتن این کار را بدون هزینه مالی زیاد و و بدون استفاده از نیروی زمینی انجام دهد.
این کار تقریباً نشدنی است و درست از اینجاست که کمپین حملات هوایی از چشم سیاستگذار آمریکایی گزینه مناسبی به نظر میرسد، چراکه هم تلفات کمی دارد، هزینه آن نیز نسبتاً کمتر است و میتوان براساس آن وعده کسب نتایج سریع را داد. از دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، ایالات متحده نیروهای زمینیاش را در منطقه به حداقل رساند و از قدرت نیروی هوایی برای واکنش به رقبای منطقهای واشنگتن استفاده کرد. حتی در اوج نبرد علیه داعش در عراق و سوریه که بین سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ در جریان بود، ایالات متحده تنها چند هزار نیرو در منطقه مستقر کرده بود که در مقایسه با نزدیک به 500 هزار نیرویی که بیش از یک دهه قبل در جریان عملیات نظامی علیه عراق مورد استفاده قرار گرفتند، بسیار ناچیز بود.
بنابراین مشخص است که واشنگتن در هر دو سو با گزینههای نامناسبی روبهرو است. استفاده از نیروی نظامی، تلفات و هزینه مالی را افزایش میدهد و مخالفت جریانات ناسیونالیست و پوپولیست در داخل را برمیانگیزد. استفاده از نیروی هوایی نیز در دستیابی به اهداف استراتژیک ناتوان است.
تهدیدات علیه منافع منطقهای ایالات متحده ریشهدارتر از آن است که قدرت هوایی به تنهایی بتواند از عهده آن برآید. حوثیها بیش از یک دهه است که حملات هوایی متعددی را تحمل کردهاند و هیچکدام از این حملات اراده سیاسی آنها را برای ادامه رویارویی با رقبایشان از بین نبرده است. در عوض، آنها با ایجاد یک شبکه گسترده از زیرساختهای نظامی که به آنها اجازه میدهد حملات خود را به اسرائیل و در صورت لزوم، علیه کشورهای عربی خلیج فارس ادامه دهند، قابلیتهای جذب نیرو و انگیزه سازگاری با کمپینهای هوایی نامحدود آمریکا را تقویت کردهاند.
این داینامیک در خصوص ایران نیز صدق میکند. ایران سالها توان و هزینه خود را صرف تقویت تاسیسات هستهای ایمن کرده است. این اقدام به این ایران اجازه میدهد که در صورت حملات هوایی اسرائیل یا آمریکا، بتواند قابلیتهای خود را بازیابی کند. اگرچه نه حوثیها و نه ایران نمیتوانند به تنهایی در مقابل حملات هوایی آمریکا یا اسرائیل بایستند، اما با افزایش قدرت دفاعی، گستره شبکههای توزیع تجهیزات نظامی، زیرساختهای مستحکم، ابزارهایی برای تلافی ایجاد کردهاند که به طرف متخاصم این پیام را میرساند که هر حمله هوایی ایالات متحده یا اسرائیل علیه آنها با هزینه بسیار هنگفتی همراه خواهد بود و واشنگتن و تلآویو نخواهند توانست به آن نتیجهای که دلخواهشان هست دست یابند. بسیاری از استراتژیستهای دفاعی در ایالات متحده و اسرائیل این موضوع را میدانند. به همین دلیل است که اسرائیل هنوز هیچ حملهای علیه تاسیسات هستهای ایران صورت نداده است. اما دیدیم که در سال 1982 به تاسیسات هستهای عراق و در سال 2007، به تاسیسات سوریه حمله کرد.
شکست و پیامدهای آن
با وجود همه آنچه که ذکر شد، اعتیاد آمریکا به استفاده از قدرت هوایی همچنان پابرجاست. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، گفته است که اگر مذاکرات با ایران شکست بخورد، او آماده است تا از حملات هوایی علیه ایران برای جلوگیری از توسعه سلاح هستهای توسط این کشور استفاده کند. اما او هیچ چیزی درباره تغییر رژیم یا حمله زمینی، ذکر نکرد. سکوت او در مورد هر دو رویکرد قابل توجه است. زیرا هر دو رویکرد خطر کشاندن ایالات متحده به یک درگیری گسترده را به همراه دارد و وقتی ایالات متحده مشغول یک درگیری گسترده منطقهای شود، توجهش از رویارویی با چین و روسیه منحرف شده و در عین حال بخش بزرگی از افکار عمومی ایالات متحده را که به طور فزایندهای انزواطلب هستند، خشمگین میکند.
بنابراین، با فرض شکست مذاکرات و تصمیم ترامپ برای حمله هوایی به زیرساختهای هستهای ایران، این حمله نتایج موثری به بار نخواهد آورد و به غیر از تیترهای رسانهای در بزرگنمایی نتایج آن اما تأثیرات نسبتاً اندکی خواهد داشت و مطمئناً هیچ شکست ناگهانی در اراده سیاسی ایران برای حفظ برنامه هستهای ایجاد نخواهد کرد.
البته ایالات متحده میتواند کم و بیش بهطور نامحدود در هوا تسلط خود را حفظ کند و میتواند زیرساختهای فیزیکی بخش عمدهای از برنامه هستهای ایران را تخریب کند اما چنین کمپینی به احتمال زیاد باعث بسیج افکار عمومی در ایران شده و مردم را پشت سر دولت مستقر متحد خواهد کرد. در نتیجه سرمایه سیاسی دولت مستقر تقویت خواهد شد و در نتیجهی پایان درگیری، ایران میتواند برنامه هستهای خود را بازسازی کند.
علاوه بر این، یکی دیگر از محدودیتهای اصلی کمپین هوایی علیه ایران این است که ایالات متحده نمیتواند قابلیتهای هستهای ایران را به طور کامل نابود کند. حمله هوایی به راکتور هستهای بوشهر باعث وقوع یک رویداد فاجعهبار ناشی از تشعشعات هستهای شود که همه شرکا و متحدان عرب آمریکا را تهدید خواهد کرد. به عبارت دیگر، حملات هوایی ممکن است برای آمریکا زمان بخرد، اما نتایج قطعی نخواهد داشت.
بنابراین، ایالات متحده در صورت شکست مذاکرات هستهای، در خصوص ایران با گزینههای مطلوبی روبهرو نیست. یک گزینه ادامه نامحدود حملات هوایی است که در این صورت واشنگتن مجبور است میلیاردها دلار هزینه کند و به مهمات بسیار زیادی نیز نیاز دارد. استفاده از این گزینه جلوگیری از بازسازی تاسیسات هستهای توسط ایران را نیز میطلبد و پس از آن نیاز به بازگشت به میز مذاکرات احیای وضع موجود قبل از حملات هوایی است. گزینه دوم، تشدید تنش در سطح بسیار بالا و حرکت به سمت تغییر رژیم، چه با استفاده از نفوذ در داخل و تحریک شورشهای داخلی و چه با استفاده از اعزام نیروی زمینی است.
گزینه دوم در فضای فعلی ناسیونالیستی-پوپولیستی غیرقابل تصور است. اگر این گزینه کنار گذاشته شود، گزینه نخست نیز واشنگتن را گرفتار یک جنگ بیپایان منطقهای خواهد کرد. درصورتیکه آمریکا گرفتار این وضعیت شود، گزینه مذاکره یا به طور کامل تعطیل خواهد شد و یا اگر هم قرار باشد مذاکراتی صورت بگیرد، آنوقت آمریکا برای فرار از مخمصه جنگ بیپایان، مجبور خواهد شد امتیازات قابل توجهی به ایران ارائه کند. در غیر اینصورت هیچ نتیجه دیپلماتیکی حاصل نخواهد شد و ایران نیز به تدریج برنامه هستهای خود را بازسازی خواهد کرد.
اگر موضوع ایران را کنار بگذاریم، آنچه واضح است این است که اتکای بیش از حد ایالات متحده به نیروی هوایی در حال حاضر به دیوار طبیعی خود برخورد کرده است، زیرا حوثیها بهرغم تفاهم رفع مخاصمه با آمریکا هنوز حملات خود به اسرائیل و کشتیرانی در دریای سرخ را ادامه میدهند. مداخله طولانیمدت آمریکا در سوریه برای بیرون راندن داعش در مسیر پایان است. واشنگتن به دنبال واگذاری این کمپین به شرکای محلی است و به این نتیجه رسیده که به اندازه کافی از قدرت هوایی و نیروهای ویژه خود در چنین جنگی استفاده کرده است.
در عراق، اگرچه حملات هوایی به شبهنظامیان همسو با ایران به جلوگیری از تشدید درگیری آنها علیه نیروهای آمریکایی کمک کرده است، اما نفوذ عمیق آنها را در دولت و نیروهای امنیتی از بین نبرده است. عراق همچنان به سمت ایران تمایل دارد و اینکه آیا این روند شکسته خواهد شد یا خیر، هیچ ربطی به قدرت ایالات متحده ندارد. بنابراین، این سوال مطرح است که آیا در طول چهار سال آینده، کمپینهای هوایی نوع جدیدی از نارضایتی ناسیونالیستی-پوپولیستی را ایجاد خواهند کرد یا خیر؟
ناسیونالیستها در آمریکا معتقدند که چنین کمپینهایی نمیتوانند روندهای خاورمیانه را آنطور که میخواهند به نفع آمریکا تغییر دهند و توجهها را از رویارویی با چین منحرف میکنند. پوپولیستها نیز معتقدند که آنچه که ایالات متحده دارد باید در داخل هزینه شود نه در بیرون.
سوال این است که آمریکا چه تعداد کمپین هوایی شکستخورده میتواند انجام دهد و انتظار داشته باشد که افکار عمومی در داخل، صدای اعتراضشان بلند نشود؟ اگر تلفاتی مانند سرنگونی خلبان آمریکایی یا انهدام یک ناوها هواپیمابر توسط نیروهای حوثیها و یا قایقهای تندرو ایرانی رخ دهد و یا اینکه اگر شکستهای چشمگیر در شکستن عزم ایران برای حفظ برنامهای هستهای مشاهده شود، به طور حتم اعتراضات داخلی به سیاستهای واشنگتن عمیقتر خواهد شد.
در چنین شرایطی تاکتیکی که با هدف مداخله نظامی بدون عقبنشینی از خاورمیانه طراحی شده است، برعکس عمل خواهد کرد و واشنگتن با درخواستهای بیشتر و بیشتری برای عقبنشینی از خاورمیانه و واگذاری داینامیکهای امنیتی منطقه به نیروهای محلی روبهرو خواهد شد.