سرمقاله فرهیختگان/ نیروی انقلابی و مسئله حکمرانی

فرهیختگان/ «نیروی انقلابی و مسئله حکمرانی» عنوان یادداشت روز در روزنامه فرهیختگان به قلم سیدجواد نقوی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ابتدای یادداشت باید مسئلهای را روشن کنیم که در شفافیت بحث اثرگذار است. میتوان گفت انقلاب اسلامی با نهضت امام خمینی در سال چهل و دو که یک رخداد مهم قلمداد میشود، شروع شده است، یعنی اگر اولین سخنرانی امام خمینی را تولد یک لحظه سیاسی در نظر بگیریم در این تولد سیاسی ایدهای نهفته است که نیروی اجتماعی باید آن را هدایت کند تا به مقصد برسد یعنی تولد لحظه سیاسی نوعی رخداد طبیعی نیست، بلکه براساس این ایده جلو میرود که سیاست در وجهه اجتماعی میتواند شرایط تازهای را ایجاد کند و ایضاً نمایندگی بخش مهم و وسیعی از جامعه را برعهده میگیرد. از طرفی جامعه هم در برهوت شرایط سخت و بحرانی برای نجات زندگی خود نیاز به تولد سیاسی و رخدادی با افق نو دارد در نتیجه در رفت و برگشت این تولد سیاسی و مسئله اجتماعی ایده بازگشت مردم به سیاست مطرح میشود که امام خمینی در سال چهل و دو با درکی که از این رفت و برگشت دارد، سعی میکند تولد سیاسی را در موضعی مطرح کند که ایده نمایندگی مردم در آن بالاست و اسلام اجتماعی و اسلام سیاسی را در پیوند با یکدیگر طرح بحث میکند.
به همین جهت است که همراهی مردمی با ایدهای که در سال چهل و دو مطرح شد شکل میگیرد، یعنی تولد سیاسی هم بعد اجتماعی دارد هم بعد سیاسی؛ هرچند در هم تنیده است اما مرزی وجود دارد که نشان میدهد مسئله اسلام سیاسی فقط تولد یک نهضت در کنار ایدههای دیگر نیست بلکه در هم آغوشی با ایده اجتماعی است و در ارتباط با مردم اصلاً شبیه به مدل نوع مسئله ملی مذهبی و مدل حزب توده و چپها نیست، بلکه به نوعی در فراتر از این دو ایده مطرح میشود که دال مرکزی این ایده را مصلحت سیاسی شکل میدهد. در اینجا مصلحت سیاسی معادل محافظهکاری یا نوعی توافق با همه برای رسیدن به قدرت نیست بلکه نوعی هوشمندی سیاسی است که میداند تولد سیاسی نیازمند نمایندگی اجتماعی است و اجتماع هم صرفاً نیروهای وابسته و علاقهمند به یک ایده نیستند، بلکه فراتر از یک تعلق سیاسی است و مسئله عمیقاً اجتماعی است. یعنی سیاست در زندگی روزمره و در زیست روزمره باید شکل بگیرد اما نه مثل حزب توده باعث گسست از زندگی روزمره میشود و نه مثل ایده ملی مذهبیها روزمره بودن را همه سیاست معنی میکند. در اینجا هوشمندی به معنای واقعی یعنی حدی در میانه این دو ایده یعنی اسلام سیاسی به قصه زندگیها تبدیل میشود اما مانع زندگی هم نمیشود. در این نقطه است که اسلام سیاسی همان اسلام اجتماعی میشود در واقع نیروی انقلابی از ابتدای شکلگیری و تولد سیاسی آن نوعی زیست اجتماعی را هدف اصلی خود قرار داده است.
به تعبیری اسلام سیاسی هم زمان در پی طرحی در افق اجتماعی هم برای اکنون است هم برای آینده و اسلام سیاسی نه فقط یک بُعد اجتماعی بلکه درونمایه آن اجتماعی زیستن است؛ شاید به همین جهت است که در سال چهل و سه امام خمینی در پی بحثی با آیتالله حکیم در عراق بر مسئله کمک مردم تأکید میکند و میگوید این مردم هستند که از ما حمایت میکنند و در مقابل آیتالله حکیم معتقد است مردم حمایت نخواهند کرد؛ و امام میگوید این مردم بودند که در سال چهل و دو خون دادند! همین بحث نشان میدهد امام فقط طرفداران اسلامگرایی یا بخش مذهبی یا طرفداران روحانیت را قلمداد نمیکند بلکه از لفظ مردم استفاده میکند که نشان میدهد مسئله تولد سیاسی که شکل گرفته فقط با ساحت اجتماعی قابل امتداد است و لحظه سرانجام و انقلاب آن هم باز با مردم و در ساحت اجتماعی مطرح است. این ساحت اجتماعی یعنی همه مردم ایران یا بهتر بگویم همه آحاد اجتماعی در جامعه ایران مسئله این تولد سیاسی بودهاند.
اما امروز؟
بخشی از بدنه حامی ایده انقلاب اسلامی معتقد است حلقه سخت نظام و آن بخشی که پیشران آینده ایران است و مسیر توسعه و ترقی آینده از ائتلاف و ایضاً همافزایی با این حلقه سخت است که شکل میگیرد. در واقع در این نقطه یک چالش جدی مطرح است که رابطه بخشی از حامیان انقلاب اسلامی با نهاد جامعه و اذهان اجتماعی دچار شکاف شده است، اما چون این حلقه سخت اهمیت دارد هر نوع تصمیمی را باید با هماهنگی با این حلقه شکل داد! در واقع چنین بحثی نه تنها راهگشای حکمرانی نیست، بلکه از دور خارج کردن نیروی انقلابی از آن امتداد لحظه تولد سیاسی است و تقلیل آنها به یک گروه با افکار خاص است، که نه تنها پیشران توسعه کشور نیستند بلکه مانع از آینده ایران اسلامی مترقی میشوند!
در اینجا دو بحث مهم مطرح است.
1. آیا حلقه سخت یک شکل است؟
2. نیروی انقلابی چگونه باید آن لحظه تولد سیاسی را بازتولید کند؟
در پاسخ به سؤال اول در حقیقت نمیتوان انکار کرد که بخشی از نیروهای انقلابی همان حلقه سخت هستند، اما اینکه هم افق دقیقی درباره بحث همافزایی بین حلقه سخت و دیگر افکار جامعه وجود داشته باشد، واقعی نیست؛ اینکه همه حلقه سخت معتقدند باید همه جامعه به یک مسیر یا به یک شیوه خودشان را به حلقه سخت معرفی کنند و از فیلتر حلقه سخت عبور کنند درست نیست؛ مسئله بخشی از حلقه سخت اتفاقاً بیرون از نزاع با جامعه است و به نوعی در نزاع با حاکمیت بوده است که چرا آرمانهای انقلاب اسلامی را دنبال نمیکند و وضعیت اجتماعی را از عدم تحقق افقهای انقلاب میدانند؛ و بخشی دیگر مسئله را مطالبه آرمانهای انقلاب در سطح کنشگران اجتماعی و روشنفکران میدانند و اینگونه نیست که حلقه سخت را در یک فرم فکری خلاصه کنیم و مطالبات آنها را یک شکل قلمداد کنیم و در پس این یکسانسازی خواستههایی را مطالبه کرد؛ برای مثال هر چند در بین حلقه سخت افکار گستردهای وجود دارد اما دو گروه عدالتخواهان در کشور و ایضاً آرمانخواهان هرچند نسبت خودشان با جمهوری اسلامی رسماً به هم افقی و هم فکری رسیدهاند و جزء حلقه سخت محسوب میشوند اما هیچگاه مطالبات یکسانی را نسبت به حکمرانی و جامعه نداشتهاند و اینجاست که متوجه میشویم ضرورت یکسانسازی حتی حلقه سخت کار به شدت اشتباه و کلیشهای است، اما آنچه اهمیت دارد پرداختن به پرسش دوم است.
پس مشخص شد که حلقه سخت را انکار نمیکنیم اما تقلیل حلقه سخت به یکسان بودن و هم افقی بودن قطعاً درست نیست؛ چراکه اینجا یک حلقه سخت وجود دارد و در مقابل یک جامعه که نمیخواهد حلقه سخت باشد؛ و در همین لحظه شکاف و مشروعیت زیر سؤال میرود؛ چراکه حلقه سخت یعنی یک بخش نهایتاً چند میلیونی در مقابل بخشی بیشتر از خودش به جهت جمعیتی که این اصل درست نیست؛ حلقه سخت در واقع در باب ایده تولد سختگیرند نه به مثال یک پلیس خشن به دنبال نشان دادن دیگریهای وسیع در سطح اجتماعی. آنچه مسئله با اهمیت است که حلقه سخت به معنای نیروی رادیکالی که قصد کنترلگری وسیعی را با فشار دارد، نیست؛ بلکه حلقه سخت در مواردی در حکمرانی خودش هم از اقلیت است چراکه بازوی اجرایی توان یا پذیرش ایده او را هم ندارد، به طور مثال همین ایده عدالت اجتماعی که هنوز هم در کشور ما مغفول واقع شده است همیشه از مطالبات حلقه سخت برای حکمرانی بهتر بوده است. یا حکمرانی با مدیریت مردمیتر یا بهتر بگویم سادهزیستی مدیران و مسئولان باز هم از مطالبات حلقه سخت بوده، در بر گرفته از متون دینی هم بوده است اما باز هم به طور کامل هیچگاه محقق نشده و نقدهای وسیعی به این مسئله وجود دارد.
اما آنچه اهمیت دارد این هدف است که نیروی انقلابی چگونه میتواند هم افقی اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی را بار دیگر شکل دهد؟
در این نقطه میتوان طرح بحث را به شدت گسترش داد اما من سعی میکنم در یک چهارچوب سه وجهی مسئله هم افقی را شرح دهم و از نزدیک شدن نیروی انقلابی به آن تولد طرح بحث کنم.
وجه اول: رفاه
وجه دوم: آزادی
وجه سوم: فضیلت
نگارنده متن قصد ندارد وارد دعوای معرفتی فلسفه سیاسی متأخر که بحثهایی از رالز و ارسطو و ایضاً نوزیک را مرور کند که البته در جای خود قابل بحث و دارای اهمیت است اما هر گونه ورود به سیاست و ساحت آن ما را ناخودآگاه به این پرسش روبهرو میکند که بهترین شیوه زندگی کردن چگونه است؛ همه فلاسفه در حوزه سیاست که طرح بحث کردهاند بیرون از این سه وجه بحث نکردهاند که شامل آزادی و رفاه و فصیلت میشود و در واقع بحث اصلی درباره حد و حدود و میزان دخالت قانون و دولت در این سه وجه است اما قصد نداریم وارد این بحثها شویم و مسئله را اینگونه طرح میکنیم که تولد سیاسی سال ۴۲ و انقلاب اسلامی و موفقیتهای جمهوری اسلامی تا پیش از فشارهای دهه نود و ایضاً هم زمان ناکارآمدیهای مدیریتی بیربط با این سه وجه نیست.
از وجه اول شروع میکنیم
رفاه: حکومت پهلوی در دهه چهل به لحاظ اقتصادی رشد قابل قبولی از منظر کمی دارد و طبقه متوسط هم در این نقطه مجدد خودش را بازسازی میکند حتی مورخین مثل آبراهامیان معتقدند که طبقه متوسط شهری در دهه چهل کاملاً دگرگون شد و با دورههای قبل متفاوت است هرچند تحولات دهه چهل بازاریهای سنتی و ایضاً کشاورزان و ملاکان زمینهای کشاورزی را به شدت با مشکل روبهرو کرد اما طرح بحث امام خمینی از لحظه تولد تا پیروزی انقلاب و پسا پیروزی در حوزه رفاه فقط ناظر به طیفهایی که نام برده شد نبود؛ امام نسبت به بدنه بروکرات جدید و حتی طبقه متوسط شهری هم میتوانست گفتاری را شکل دهد که دیگری درست نکند. به طور مثال گفتاری ضد رفاه یا اسلامگرایی که بر اساس فنا شدن در راه حق باشد را هیچگاه صورت نمیدهد؛ چراکه خوب میداند جامعه در حال تغییرات است و سطح بحث رفاه را اینگونه بحث میکند که رفاه بحثی حداقلی است و انقلاب اسلامی از وضعیت اصلی خودش که ترویج رفاه است این بحث را در قالب بحث مهمی که در همان سالهای اول انقلاب داشتند کاملاً نشان میدهد؛ ابتدا با تأسیس جهاد سازندگی در وجه عملی تلاش میشود سطح رفاه را افزایش دهند و در سطح حکمرانی هم با نکتهای که به آیتالله خامنهای امام جمعه وقت تهران میگویند مبنی بر آنکه مسئله رابطه کارگر و کارفرما نسبت فقط فقهی نیست و مسئله ولایت فقه نیست بلکه مسئله ولایت فقیه یعنی حکومت رسولالله به این معنا که در حکومت اسلامی مصلحت بالاترین وجه است و این مصلحت به نوعی مسئلهاش حمکرانی است و به این معنا اگر حاکمیت لازم بداند در کار کارفرما دخالت میکند و هنگامی هم که لازم بداند در کار کارگر دخالت میکند. به این منظور که حکمرانی بتواند بهترین مدل خودش را برای برپایی حکومتی مطلوب شکل دهد. در این مدل حکمرانی مسئله رفاه دارای اهمیت است این معنا تحقق حکمرانی به نوعی در اجرای تحقق عدالت که لازمه رفاه است شکل میگیرد؛ لازم به توضیح است که کِوان هَریس هم در کتاب انقلاب اجتماعی (سیاست و دولت رفاه اجتماعی) نشان میدهد تحقق اسلام سیاسی در پسا انقلاب در واقع در تحقق رفاه و رفاه اجتماعی شکل گرفت؛ و از این منظر یعنی انقلاب اسلامی در دهههای هفتاد و هشتاد گفتمان اسلام سیاسی را به علت سیاستگذاری قوی خودش در حوزه اجتماعی توانست امتداد دهد. این دقیقاً همان لحظهای است که نیروی انقلابی در لحظه فعلی باید بتواند برای آن طرحی داشته باشد و مسئله رفاه اجتماعی را باید به سطح اول ایدههای خود برگرداند و این اولین گامی است که باید برداشته شود. در اینجا لازم است توضیح دهم که مسئله رفاهزدگی یا برتری رفاه به دو وجه دیگر نیست، بلکه نوعی بازگشت به تولد سیاسی است که امتداد اجتماعی آن باعث میشود گفتمان و گفتار نیروهای انقلابی گسترش بیشتری پیدا کند. مجدد لازم است توضیح داده شود که آنچه باعث رفاه اجتماعی وسیعتر میشود ضرورت توجه به عدالت اجتماعی است . شاید لازم شود نیروی انقلابی برای چگونگی عمومی شدن گفتار عدالت اجتماعی در سطح اجتماعی و ایضاً سیاستگذاری آن راهحلهایی ارائه کنند.
وجه دوم آزادی: امام خمینی و بعدها متفکران انقلاب با گفتارسازیای که از متون دینی و حوادث تاریخی اسلام و تاریخ تشیع خارج کردند، مسئله آزادی را به یکی از گفتارهای مهم تولد سیاسی ایران از سال ۴۲ تبدیل کردند، اما چون تجربه مشروطه و کودتای ۳۲ وجود داشت و ایضاً گفتارهای چپ و حتی شبه کسرویگری هم هنوز وجود داشت. مسئله به شدت پیچیده بود به همین جهت امام ابتدا سطح آزادی از بحث خارج شدن از وضعیت بد انسان ایرانی از ظلمی که در دل تاریخ به آن شده است شروع کرد و بعد آن را به سمت حاکمیت پهلوی و ایضاً آمریکا و سایر کشورها گسترش دادند. این مسئله باعث شد گفتار بعدی مثل استکبارستیزی پر رنگ شود، استکبارستیزی همان بحث وجه آزادی بود که سعی داشت خودش را متفاوت از دیگر گفتارها تولید کند و چون امتدادی در دل تاریخ سنت و دینی ما داشت به شدت در سطح اجتماعی مورد قبول واقع شد و آنجا بود که یک روضه ساده تبدیل به کنش سیاسی میشد و یک شاهنامهخوانی مسئله سیاسی را طرح بحث میکرد. یا مورد مهمتری که امام از چهرههایی مثل بازرگان تا بنیصدر و علی شریعتی را هیچگاه نه نفی میکرد نه تأیید، بلکه چون در منطق اصلی همان گفتار نفی آزادی اقدام میکردند آنها را همافق میدید، اما امروز نیروی انقلابی نسبت به دال گفتمانی آزادی کمرنگ شده است و نسبت خودش را نمیتواند تعریف کند. در عمل جزء معدود کشورهایی است که از آزادی در صحنه جهانی به شدت دفاع میکند و نمونه بارز آن ملت فلسطین یا کشورهایی مثل عراق و... اما در واقع نمیتواند مثل آن لحظه تولد گفتاری را به گفتمانی اجتماعی بدل کند که این یک اشکال وسیع است؛ چراکه گویی گفتار آزادی دیگری نیروی انقلابی شده در حالی که نیروی انقلابی باید پیشران آزادی باشد و مجدد بتواند در سطح سیاسی و اجتماعی آن را بازتولید کند. به نظر میرسد یکی از مهمترین بحث برای بازگشت نیروی انقلاب به صحنه اجتماعی این است که بازاندیشی در باب آزادی و آرمانهای انقلاب اسلامی و شرایط امروز است که باعث میشود مجدد گفتار انقلابی گسترش پیدا کند.
وجه سوم فضلیت: تولد سیاسی انقلاب اسلامی بر ایده دفاع از فضیلتهایی مثل عدالت و حق و حقیقت شکل گرفت؛ نیروی انقلابی حامی ایده امام در کنار این فضیلتگرایی بود و نماینده این فضیلتگرایی در دورهای بود که سرکوب و دیکتاتوری در اوج خودش قرار داشت؛ در واقع نیروی انقلابی در سطح اجتماعی حامی قصه حقیقت برای جامعه بود و این حقیقت را همان تحقق عدالت معرفی میکرد. این گفتار در کنار هزینه دادن نیروی انقلابی باعث شده بود که در سطح اجتماعی اسلام سیاسی به سرعت گسترش پیدا کند و گفتار اسلامگرایی در عرض یک دهه به سطح بالایی برسد که در سالهای ۵۲ تا ۵۷ مهمترین گفتار اجتماعی کشور بوده است. آنچه امروز نیروی انقلابی لازم دارد هم دقیقاً همین نکته است اما چون بعد از تشکیل حکومت دیگر نمیشود شرایط نهضتی و جنبشی را ادامه داد باید در شرایط نهادی امتداد آن دنبال کرد. در واقع باید به افراد یا گفتارهایی که توانایی دارند نهادها را در شرایط فعلی امروز به گفتمان عدالت و حقیقت نزدیک کنند، فرصت داد که شرایط را مجدد به گونهای شکل دهند که تحقق آن گفتارها را بتوانند بازسازی کنند یا با ایدهای این روزها بتوانند مسئله فضیلت را از سطح نهادی به عرصه عمومی ببرند و شکل دهند. به نوعی باید نیروی انقلابی بتواند خیر عمومی را که وجهی از همان تحقق فضیلتگرایی است را مجدد نمایندگی کند و مسئله عدالت اجتماعی را در سطح نهادی به تحقق نزدیک کند تا در سطح اجتماعی هم امید اجتماعی افزایش پیدا کند و ایضاً مجدد نیروی انقلابی در سطح اجتماعی از جنبه کمی و کیفی افزایش مخاطب داشته باشد. لازم است توضیح داد که در عرصه جهانی فعلی که فضیلتگرایی کمرنگ شده است هرچند نیروی انقلابی کار سختی را پیشرو دارد اما وضعیت بد انسانی و بحرانهای وسیع فردی انسانها هم باعث میشود مجدد میل به فضیلتگرایی در سطح اجتماعی اگر افقی نو شکل بگیرد گسترش پیدا کند.
نتیجهگیری: این گفتار قصد دارد نشان دهد آنچه امروز تحت عنوان حلقه سخت مطرح میشود در باب توصیف آن خطا وجود دارد؛ حلقه سخت یک شکل و یک مدل نیستند اما اگر بخواهیم آنها را نیرویهای پیشران نامگذاری کنیم؛ یا بدنه اجتماعیای که در حکمرانی اهمیت دارند، باید گفت فقط در صورتی که اگر هر سه وجه را بتوانند شکل دهند، میتوانند مجدداً لحظه تولد سیاسی انقلاب اسلامی را در سطح اسلام اجتماعی که همان اسلام سیاسی است، بازتولید کنند و اگر هر کدام را فدای دیگری کنند یا سعی کنند کم اهمیت نشان دهند، نمیتوانند افق فکری خودشان را برای حکمرانی بهتر گسترش دهند و لازم است که نیروی انقلابی برای هر وجه دست به اقدام بزند تا مجدد در سطح اجتماعی هم تحولات وسیعی را شکل دهد. نگارنده این متن معتقد است این امکان وجود دارد که در باب نیروی انقلابی به تله برچسب حلقه سخت و برساختهایی که در مورد این حلقه میگویند، دچار نشویم.