جنگ اسراییل علیه ایران؛ تجاوز ناموجه و عملیات نامشروع

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم متقی| اسراییل در سحرگاه 13 ژوئن 2025 عملیات ترکیبی خود علیه ایران را به مرحله اجرا گذاشت. طراحی، سازماندهی و اجرای این عملیات بر اساس رویکرد مقامات امنیتی اسراییل در حدود 8 ماه به درازا انجامیده و نتیجه آن را میتوان «عملیات غافلگیرانه» علیه تأسیسات نظامی، نهادهای امنیتی و فرماندهان راهبردی کشور دانست. الگوی رفتار امنیتی اسراییل به گونهای سازماندهی شد که تمامی کسانی که قبلا در لیست ترور اسراییل قرار داشته و عملیاتی علیه آنان سازماندهی شده بود را نیز دربر گرفته و این امر نشان میدهد که جوخههای مرگ اسراییل با گذشت زمان ابزار خود را تغییر خواهند داد، اما اهداف تغییرناپذیر باقی میماند.
1- چرایی تجاوز نظامی - امنیتی اسراییل علیه ایران- در ادبیات روابط بینالملل این موضوع همواره مورد توجه و تأکید قرار میگیرد که نظام بینالملل مبتنی بر نشانههایی از تهدید دائمی علیه بازیگران به ویژه کشورهای منطقهای است. ایران در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نشانههایی از تهدید دایمی همانند: کودتای نظامی، ناآرامی سیاسی، جنگ مسلحانه منافقین به عنوان متحد امنیتی صدام حسین و بحرانهای اجتماعی تصاعدیابنده در قالب انقلاب رنگی روبهرو بوده است. هر یک از موضوعات یاد شده بیانگر آن است که در فضای آنارشی سیاست بینالملل، کشورها باید از سازوکارهای متنوعی برای مهار تهدیدات استفاده کنند. انگاره اصلی قدرتهای بزرگ در ارتباط با سیاست خارجی و امنیتی ایران معطوف به این موضوع بوده است که جمهوری اسلامی درصدد تغییرات پر دامنه سیستمایک بوده و در نتیجه تلاش دارد تا قواعد وستفالیا در روابط بینالملل را نادیده انگارد. چنین انگارهای به مفهوم آن است که در فضای سیاست جهانی اگر قدرتهای بزرگ یا بازیگران منطقهای نسبت به کشوری احساس تهدید نمایند، از اقدامات متفاوتی برای مقابله با آن بهره میگیرند. از جمله این اقدامات میتوان به موازنه قدرت و ائتلافسازی با قدرتهای بزرگ اشاره داشت. اقداماتی که میتواند شکل جدیدی از موازنه را در روابط بازیگران به وجود آورد. افزایش نظامیگری کشورهای منطقهای را میتوان در زمره بخشی از سازوکارهایی دانست که در جهت موازنه با ایران شکل گرفته است. در چنین شرایطی، طبیعی به نظر میرسد که معادله قدرت در محیط منطقهای تحت تأثیر الگوی کنش قدرتهای بزرگ قرار میگیرد. بازیگرانی که از قابلیت لازم برای ائتلافسازی و آتشبیاری معرکه برخوردارند. واقعیت آن است که هرگاه کشوری نسبت به راهبرد سیاسی و امنیتی سایر بازیگران به ویژه قدرتهای بزرگ وقوف نداشته باشند، طبعا با چالشهای امنیتی فراگیر و پرمخاطره روبهرو خواهد شد. ایران در فضای ذهنی و ادراکی «عملیات طلوع شیرها» که توسط اسراییل انجام شد، در شرایط خلأ ادراکی نسبت به نوع کنش امنیتی اسراییل قرار گرفت. در چنین شرایطی، واقعیتهای جدیدی از راهبرد قدرتهای بزرگ و الگوی کنش تعاملی آنان با ایران منعکس شد. یکی از دلایل اصلی «مذاکرات پوششی» امریکا و ایران در روند دیپلماسی هستهای را میتوان ایجاد فرصت و فضای زمانی لازم برای طراحی عملیات نظامی و امنیتی سازمانیافته و سیستمیک از سوی اسراییل دانست؛ عملیاتی که نسبتا مشابه الگوی رفتاری اسراییل در لبنان بوده و منجر به شهادت بخش قابل توجهی از فرماندهان نظامی و عملیاتی حزبالله گردید. عملیات نظامی اسراییل از این جهت اهمیت دارد که تمامی فرماندهان نظامی که در «عملیات وعده صادق 2» شرکت داشتند را هدف قرار داد. اسراییل تلاش دارد تا ساخت سیاسی ایران به عنوان «دولت قوی» در محیط منطقهای را با چالش روبهرو نموده و از این طریق، زمینه بیثباتی سیاسی در محیط منطقهای را به وجود آورد. آنچه را که «برنارد لوییس» در قالب و ادبیات «دولتهای کوچک و پراکنده» بیان داشت، به عنوان محور اصلی سیاست امنیتی اسراییل محسوب شده و این امر میتواند زیرساختهای لازم برای ایجاد بیثباتی منطقهای را فراهم آورد. هرگونه خلأ قدرت در ایران، چالشهای امنیتی خاص خود را در محیط منطقهای به وجود آورده و این امر موازنه قدرت را به نفع اسراییل برای غلبه و کنترل تمامی کشورهای اسلامی حوزه جنوب غرب آسیا اجتنابناپذیر میسازد. جنگ علیه ایران را نمیتوان صرفا در قالب جنگهای تاکتیکی یا جنگهای کلاسیک دانست. چنین جنگ و رویارویی میتواند پیامدهای پرمخاطره برای امنیت ملی جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی ایران به همراه داشته باشد. سیاست کنش تهاجمی ترامپ و نتانیاهو در برابر ایران معطوف به گسترش بیثباتی و تغییر رژیم در ایران خواهد بود. چنین سیاستی مبتنی بر اقدامات نظامی، کنش امنیتی، فعالسازی جریان رسانهای و تصاعد بحران برای گسترش ناآرامی اجتماعی در ایران است. سیاست «خاورمیانه جدید» امریکا و رویکرد نتانیاهو در ارتباط با «دولت بزرگ و گسترشیابنده» معطوف به شرایطی است که کشورهایی همانند ایران قدرت و قابلیت خود را از دست بدهند. کنش نظامی نتانیاهو علیه ایران را میتوان به مثابه یکی از سازوکارهایی دانست که زیرساختهای قدرت اثرگذار ایران در محیط منطقهای را کاهش داده و از طرف دیگر، زمینه برای نقشیابی و مشارکت بازیگران گریز از مرکز را اجتنابناپذیر میسازد. هرگونه سیاست معطوف به توسعه قدرت اسراییل، ضریب رویارویی نتانیاهو با ایران را افزایش میدهد. نقطه عطف چنین فرآیندی در 13 ژوئن 2025 شکل گرفت. این امر در فرآیندی انجام پذیرفت که ایران احساس میکرد دیپلماسی ابهامآمیز امریکا میتواند نشانههایی از ثبات و امنیت را برای ایران به وجود آورد.
2- چگونگی و فرآیند کنش امنیتی و تجاوز نظامی اسراییل علیه ایران - تمامی نشانههای عملیات نظامی و امنیتی اسراییل علیه ایران بیانگر این واقعیت است که اولا اسراییل از راهبرد اقدامات پیشدستانه بهره گرفته، ثانیا تلاش دارد تا پس از خنثیسازی قدرت جبهه مقاومت در محیط منطقهای، از سازوکارهای کنش تهاجمی علیه ایران در جهت بیاثرسازی قدرت راهبردی استفاده نماید. در این فرآیند، اهداف اسراییل ماهیت تصاعدیابنده داشته و تهدیدات آن کشور به گونة تدریجی علیه ایران افزایش یافته است. مقامات دفاعی اسراییل از چنین اقدامی به عنوان «راه بیبازگشت» نام بردهاند که به مثابه نشانههایی از جنگ پر دامنه میباشد. بسیاری از نشانههای جنگ اسراییل علیه ایران را میتوان در قالب الگوی رفتاری و ادبیات رهبران سیاسی امریکا و تروییکای اروپایی در ارتباط با ایران مورد توجه قرار داد. نشانههایی که بر ضرورت کنش نظامی برای کاهش قدرت راهبردی و افول قدرت سیاسی اثرگذار در ساختار اجتماعی کشور تأکید دارد. اگرچه مقامهای سیاسی اسراییل به این موضوع اشاره دارند که اقدام آنان برای کنترل و محدودسازی قدرت هستهای ایران سازماندهی شده، بنابراین از مفهوم «جنگ پیشگیرانه» بهره گرفتهاند، اما واقعیت آن است که چنین اقدامی با تمامی نشانههای کنش تهاجمی و تجاوز علیه تمامیت ارضی کشور شباهت و هماهنگی دارد. عملیات نظامی اسراییل در شرایطی انجام گرفت که روند «دیپلماسی هستهای» ایران و امریکا ادامه داشته است. برخی از واقعیتهای روزهای گذشته نشان میدهد که اسراییل در روند دیپلماسی هستهای از سازوکارهای کنش امنیتی و انفجار قابلیتهای ایران بهره گرفته است. انفجار کانتینرهای بندر شهید رجایی در اواخر آوریل 2025 بیانگر آن است که کنش امنیتی اسراییل به موازات دیپلماسی هستهای ایران و امریکا انجام شده است.
با توجه به الگوی رفتاری اسراییل در ارتباط با موضوعات امنیتی و راهبردی، امکان تکرار چنین تاکتیکی از سوی اسراییل وجود داشت. واقعیت آن است که ساختار سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی ایران در فضای دیپلماسی هستهای و آنچه که از آن به عنوان «ربایش اسناد هستهای اسراییل» نام برده میشد، غوطهور شده و به این ترتیب در وضعیت «فریب راهبردی» قرار گرفت. فریب راهبردی ایران که در فضای عملیات آرام و جنگ سایههای اسراییل شکل گرفت، زمینه انجام عملیات بزرگ، فراگیر و پرمخاطره 13 ژوئن 2025 اسراییل علیه نهادها، تأسیسات و فرماندهان راهبردی ایران را اجتنابناپذیر ساخت. اسراییل در روند عملیات علیه ایران از سازوکارهای تصاعد بحران بهره گرفت. ایران در شرایطی قرار داشت که مصمم بود تا به توافق جدیدی با امریکا نایل شود. توافق پسا برجامی در ذهنیت دیپلماتهای ایران در شرایطی حاصل میشد که شکل جدیدی از تعادل منطقهای بازتولید شده و ایران میتوانست نقش سیاسی خود را به عنوان «بازیگر متوازندهنده منطقهای» ایفا کند. سیاست تغییر حکومت ایران در اندیشه دونالد ترامپ و نتانیاهو، فرآیند بازی تأخیری از طریق سازوکارهای «دیپلماسی نوسانی» را به وجود آورد.
نتیجه- دیپلماسی نوسانی را میتوان یکی از عوامل اصلی غفلت ایران نسبت به تهدیدات امنیتی اسراییل دانست. در این شرایط، اسراییل درصدد برآمد تا بازی پوششی امنیتی را در ارتباط با ایران شکل بدهد. ساختار اطلاعاتی و امنیتی ایران احساس میکرد که به بیشترین مازاد امنیتی دست یافته است، درحالی که سناریوی چنین فرآیندی برای غفلت ایران نسبت به تهدیدات در شرف وقوع اسراییل بوده است. چنین اقدامی مشابه فرآیندی میباشد که شرکتهای پوششی سازمان اطلاعات مرکزی امریکا و موساد، ابزارهای مورد نیاز ارتباطی ایران و حزبالله را تأمین کرده و در این شرایط، حزبالله و ایران را وارد «گردونه کنترل و آسیبپذیری امنیتی» کردند.
بسیاری از نشانههای موجود بیانگر آن است که جنگ اسراییل علیه ایران اولا به مثابه «تجاوز ناموجه» تلقی شده و ثانیا فاقد هرگونه «مشروعیت عملیاتی» است. اقدامات نتانیاهو و ترامپ را باید در زمره سازوکارها و ابزارهایی دانست که مبتنی بر دیپلماسی فرسایشی و فریب امنیتی بوده است. در این فرآیند، اسراییل توانست از طریق شبکههای اطلاعاتی و امنیتی خود، اقدامات تهاجمی را برای تخریب محمولههای ایران در بندر شهید رجایی به انجام رساند. واقعیتهای موجود بیانگر آن است که در نگرش اسراییل برخلاف رویکرد «گوترش» دبیرکل سازمان ملل تنش کفایت نمیکند. نتانیاهو فضای موجود را مبتنی بر توقف جنگ و آتشبس نمیداند. تاریخ نشان داده است که بازیگرانی همانند ترامپ و نتانیاهو از فریب دیپلماتیک و خلأ اطلاعاتی کشورهای هدف بهره گرفته و زمینه ایجاد چالش امنیتی فراگیر را به وجود میآورند. در این دوران تاریخی لازم است تا از تجارب گذشته درس گرفته و در نتیجه کنترل حفاظتی و اطلاعاتی در محیط امنیتی را ارتقا بدهیم. بخش قابلتوجهی از آسیبپذیری امنیتی و راهبردی جمهوری اسلامی در روند کنش نظامی و امنیتی اسراییل علیه تأسیسات ایران مربوط به خوشبینی دیپلماتیک، خلأ اطلاعاتی، رخنه حفاظتی و بیتوجهی نسبت به راهبردهای امنیتی نظریهپردازان روابط بینالملل بوده است. اسراییل تلاش دارد تا شکل جدیدی از منازعات را به وجود آورده و از این طریق، زمینه تخریب تأسیسات زیربنایی و نهادهای بروکراتیک را فراهم آورد. چنین اقدامی به عنوان یکی از سازوکارهای تصاعد بحران برای افزایش مخاطرات ساختاری محسوب میشود.