نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

روایت «گاردین» از پروژه شکست‏‌خورده تل‏‌آویو و واشنگتن

منبع
دنياي اقتصاد
بروزرسانی
روایت «گاردین» از پروژه شکست‏‌خورده تل‏‌آویو و واشنگتن

دنیای اقتصاد/متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

حملات مشترک ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌‌ای، زیرساخت‌‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران طی روزهای گذشته، چهره آشکار شکست سیاست دیرینه غرب در قبال ایران را به نمایش گذاشت. نشریه گاردین در تحلیلی با عنوان وقتی جنگ نتیجه معکوس برای آمریکا و اسرائیل می‌دهد، می‌نویسد: سیاستی که دهه‌‌ها بر فشار، تهدید و بی‌‌ثبات‌‌سازی استوار بود، اکنون به نظر می‌رسد در مرحله پایانی خود قرار دارد و در این واپسین تلاش، چیزی جز آشفتگی، ضعف و تناقض از خود نشان نمی‌‌دهد.
 
حمله‌‌ای با اهداف سیاسی، نه راهبردی
نخستین حمله غافلگیرکننده رژیم صهیونیستی در ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، هم‌‌زمان با تشدید فشارهای داخلی بر دولت نتانیاهو رخ داد. این هم‌‌زمانی تصادفی نبود. نتانیاهو که سال‌ها مانع اصلی هرگونه تعامل بین ایران و ایالات‌‌متحده بوده، با بهره‌‌گیری از نفوذ خود در دولت ترامپ، عملا رئیس‌‌جمهور آمریکا را وارد رویارویی‌‌ای کرد که بیش از آن‌‌که خدمت به منافع واشنگتن باشد، در خدمت جاه‌‌طلبی‌‌های منطقه‌‌ای تل‌‌آویو است. در ظاهر، هدف حمله اخیر، نابودی زیرساخت‌‌های هسته‌‌ای ایران اعلام شد؛ اما نشانه‌‌ها و تحلیل‌‌ها حاکی از آن است که این عملیات بیشتر رنگ و بوی نمادین داشت تا واقعا راهبردی. سایت فردو، یکی از اهداف اصلی حملات، از پیش تخلیه شده بود و مقامات آمریکایی نیز اکنون اذعان دارند که این تاسیسات تخریب نشده است. در عوض، بحث بازگشت به مذاکره مجددا بر سر زبان‌‌ها افتاده است. 

پاسخ ایران: بازدارندگی فعال در برابر تجاوز
پاسخ نظامی ایران به این حملات، شکاف بزرگی در محاسبات نظامی رژیم صهیونیستی ایجاد کرد. موشک‌‌های نقطه‌‌زن ایرانی، سامانه‌‌های پدافندی گنبد آهنین را دور زدند، میلیون‌‌ها نفر از ساکنان سرزمین‌‌های اشغالی را به پناهگاه‌‌ها کشاندند و تصویری جدید از آسیب‌‌پذیری‌‌های راهبردی این رژیم ترسیم کردند. این پاسخ نه‌‌تنها حیثیتی بود، بلکه حامل پیامی روشن برای بازیگران منطقه‌‌ای و فرامنطقه‌‌ای بود: ایران در برابر تجاوز، تنها به سیاست «تحمل» اکتفا نخواهد کرد. از نظر راهبردی، زیرساخت‌‌های هسته‌‌ای ایران به‌‌گونه‌‌ای طراحی شده‌‌اند که در برابر این‌‌گونه حملات دوام بیاورند. پراکندگی جغرافیایی، استتار تاسیسات و عمق ساختاری آنها به‌‌گونه‌‌ای است که نابودی کامل آنها مستلزم حمله زمینی تمام‌‌عیار است؛ سناریویی که در تجربه عراق، به فاجعه‌‌ای تاریخی برای آمریکا انجامید. 

تکرار اشتباه تاریخی: فشار نظامی و رؤیای فروپاشی
آمریکا و متحدانش طی دهه‌‌های گذشته، بارها و بارها راهبرد فشار حداکثری را علیه ایران آزموده‌‌اند؛ از تحریم‌‌های فلج‌‌کننده اقتصادی گرفته تا ترور دانشمندان هسته‌‌ای و حملات سایبری. اما دستاورد این سیاست‌‌ها نه‌‌تنها فروپاشی یا تسلیم نبوده، بلکه تقویت خودکفایی، افزایش تاب‌‌آوری داخلی و توسعه توانمندی‌‌های بازدارنده ایران را به‌‌همراه داشته است. همچنین برخلاف انتظارات مهاجمان، حمله اخیر باعث بروز ناآرامی داخلی یا شورش عمومی نشد. برعکس، بسیاری از اقشار جامعه، فارغ از گرایش سیاسی یا عقیدتی، تجاوز خارجی را تهدیدی علیه حاکمیت ملی تلقی کردند. نتیجه، شکل‌‌گیری نوعی وحدت و همبستگی در برابر دشمن مشترک بود. 

ناکامی در جایگزینی سیاسی: پروژه‌‌ای از کار افتاده
در کنار حملات نظامی، دستگاه تبلیغاتی غرب و رژیم صهیونیستی تلاش کرد تا با برجسته‌‌سازی رضا پهلوی – فرزند شاه مخلوع – او را به‌‌عنوان گزینه‌‌ای برای دوران پس از جمهوری اسلامی معرفی کند. اما واکنش افکار عمومی ایران نسبت به این پروژه، بیش از آن‌‌که استقبال باشد، تمسخر و بی‌‌اعتنایی بود. این تلاش تنها نشانه‌‌ای از بی‌‌ارتباطی کامل این سیاست‌‌ها با واقعیت‌‌های ایران امروز است. در واشنگتن نیز نشانه‌‌هایی از تغییر رویکرد دیده می‌شود. برخی از مقامات ارشد، از جمله معاون رئیس‌‌جمهور، خواستار بازنگری در سیاست‌‌های تهاجمی شده‌‌اند. آنان با اشاره به هزینه‌‌های سنگین درگیری مستقیم با ایران، بر ضرورت بازگشت به مذاکره و پرهیز از ادامه مسیر بن‌‌بست تاکید می‌کنند. این چرخش فکری، اگرچه دیرهنگام، اما نشانگر آن است که حتی در درون ساختار حاکمیتی آمریکا نیز سیاست فشار به بن‌‌بست رسیده است. 

درک نادرست از برنامه هسته‌‌ای ایران
یکی از ریشه‌‌های اصلی سیاست‌‌های ناکارآمد غرب، سوءبرداشت عمیق از ماهیت برنامه هسته‌‌ای ایران است. برخلاف تصویرسازی‌‌های رایج، تهران همواره با اتخاذ راهبرد «آستانه هسته‌‌ای» به دنبال ایجاد ابزار بازدارندگی بوده، نه دستیابی به بمب اتم. این رویکرد، اهرم چانه‌‌زنی دیپلماتیک ایجاد می‌کند، هزینه حمله را افزایش می‌دهد و در عین حال، فضای انعطاف‌‌پذیری راهبردی را حفظ می‌کند. در سال ۱۳۹۴، ایران در قالب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) ثابت کرد که آمادگی دارد در چارچوب نظارت بین‌المللی، محدودیت‌هایی بر برنامه هسته‌‌ای خود بپذیرد؛ مشروط به دریافت تضمین‌‌های امنیتی و بهره‌‌مندی از منافع اقتصادی مشروع. 


در شرایط کنونی، آمریکا باید سیاست خود در قبال منطقه را مورد بازنگری اساسی قرار دهد. حمایت بی‌‌قیدوشرط از رژیمی که نه‌‌تنها عامل ثبات نیست بلکه منشأ تشدید تنش و درگیری است، به‌‌نفع واشنگتن نخواهد بود. رویکرد جدید باید بر پایه توازن منطقه‌‌ای، احترام به حاکمیت ملی کشورها و اولویت‌‌بخشی به دیپلماسی استوار باشد. 

زمان آن فرا رسیده که ایالات‌‌متحده از رؤیای بازسازی خاورمیانه با بمب و دخالت نظامی دست بردارد. سیاست حمایت از دیکتاتورهای همسو، تلاش برای تغییر نظام‌‌های مستقل و واگذاری اختیار سیاست خارجی به تندروهای تل‌‌آویو، نه‌‌تنها راه به جایی نمی‌‌برد، بلکه واشنگتن را در جنگ‌‌های بی‌‌پایان و پرهزینه‌‌ای اسیر کرده که افکار عمومی آمریکا نیز دیگر تاب تحمل آن را ندارد. 

لحظه انتخاب
جنگ اخیر، نه آغاز تغییری تازه، بلکه نشانه‌‌ای دیگر از شکست پروژه قدیمی غرب در قبال ایران است. در برابر چنین واقعیتی، تنها دو مسیر وجود دارد: ادامه مسیر شکست‌‌خورده‌‌ تهدید و تقابل، یا انتخاب راه گفت‌‌وگو، تعامل و بازتعریف منافع بر اساس واقعیت‌‌های نوین منطقه. اگر ایالات‌‌متحده خواهان دستیابی به ثبات در خاورمیانه است، باید رؤیاپردازی را کنار بگذارد و واقع‌‌گرایی را جایگزین آن کند. 

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله