سیمای هزینهزا

روزنامه سازندگی/متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
”محمدجواد لاریجانی” با تحلیلهای غلط و تهدیدآمیز خود، در کنار اظهارات برخی دیگر از مهمانان در برنامههای صداوسیما، فضا را به میدان جنگطلبی بدل کرده و موجب تشویش اذهان عمومی میشوند
”سازندگی” بررسی میکند که چگونه صداوسیما در کنار جریانهای تندرو و افراطی در مسیر خلاف منافع، مصالح و همبستگی ملی حرکت میکند؟
هدا احمدی| در حالی که دستگاه دیپلماسی ایران تلاش میکند، راه گفتوگو و تعامل با کشورهای منطقه و جهان را زنده نگه دارد، صداوسیما مسیر متفاوتی را در پیش گرفته است. مسیری که بیشتر به کار تخریب و تمسخر میآید تا همراهی و همافزایی. از دعوت مکرر چهرههایی چون محمدجواد لاریجانی گرفته تا پخش آیتمهایی با محتوای تحقیرآمیز نسبت به کشورهای همسایه، بهویژه عربستان. این رسانه به جای آنکه بازوی ارتباطی سیاست خارجی باشد به بلندگوی تندروهایی بدل شده که انگار مأموریتشان برهم زدن قواعد بازی دیپلماتیک است. پرسش اینجاست که در چنین بزنگاه حساسی، آیا صداوسیما سخنگوی ملت است یا تریبون یک اقلیت پرادعا؟
اکنون با ورود مجدد و البته پیدرپی جواد لاریجانی به آنتن صداوسیما و تهدید اروپا به حملات پهپادی، بار دیگر موجی از انتقادات از سوی فعالان سیاسی، کارشناسان و کاربران شبکههای اجتماعی به راه افتاده است. اما آیا صرفا مسأله یک چهره نامحبوب است؟ یا آنچه در صداوسیما جریان دارد، بخشی از یک رویکرد وسیعتر و نهادینهتر است که امنیت روانی جامعه و اعتبار بینالمللی ایران را در معرض تهدید قرار داده است؟
به این جمله دقت کنید: «اروپا هم دیگر امن نیست و نمیتوانند راحت این طرف و آن طرف بروند. چون دشمنی از جنس خودشان دارند که میتواند با ۵ پهپاد بزند جاهایی را خراب کند، کی به کی است؟» این سخن نه از زبان یک فرمانده نظامی در بحبوحه جنگ بلکه از دهان جواد لاریجانی، چهرهای آشنا در صداوسیما و تحلیلگر پرحاشیهای که سابقه طولانی در پیشبینیهای نادرست دارد، بیان شده است. این سخنان که در ظاهر با لحن طنز همراه بود، در واقع بیانگر عمق بیتوجهی به الزامات دیپلماتیک و امنیت ملی است.
لاریجانی پیشتر نیز با اظهاراتی عجیب همچون «میتوان ناف ترامپ را با ریزپرندهها هدف گرفت» به تیتر رسانهها تبدیل شده بود. اما این بار در شرایطی که اروپا در تدارک مکانیسم ماشه علیه ایران است و دیپلماسی ایران در وضعیت شکنندهای به سر میبرد، این قبیل تهدیدها، نه تنها فراتر از لفاظی شخصی بلکه پالسهای تهدیدآمیز از یک رسانه رسمی به جامعه بینالمللی است که مخابره میشود.
تحلیلهای غلط و تریبون همیشگی
سؤال بسیاری از تحلیلگران و حتی فعالان اصولگرا این است که چرا چهرهای با سابقه تحلیلهای نادرست و غیرکارشناسانه همچنان در حساسترین بزنگاهها در صدر تحلیلگران رسانه ملی قرار دارد؟ لاریجانی همواره در موضوعاتی نظیر سقوط قریبالوقوع بشار اسد، ناتوانی آمریکا در حمله به ایران و حمله به سایت فردو تحلیلهایی ارائه کرد که خلاف واقع از آب درآمدند. ۳۱ خرداد یک شب قبل از حمله آمریکا به فردو گفته بود «حرفهایی که آمریکاییها درباره حمله به فردو میزنند خودش نشاندهنده این است که نمیخواهند به فردو حمله کنند.» او که مدیر پژوهشگاه دانشهای بنیادی را هم برعهده دارد، یک شب قبل از سقوط حکومت بشار اسد در سوریه، در مصاحبهای تلویزیونی، سقوط بشار اسد را «بعید» پیشبینی کرده بود. اما به نظر میرسد، صداوسیما نه تنها از این تجربهها درس نگرفته بلکه با اعتماد بیشتر، تریبون را به دست چنین افرادی سپرده است.
در همین خصوص محمد مهاجری، فعال سیاسی اصولگرا با انتشار یادداشتی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «از زرنگیهای صداوسیما اینکه به جای صرف هزینه سنگین برای ساخت سریال طنز و نگرانی از اینکه آیا سریال موفق شود یا نه از یک طنزگوی قدرتمند به نام جواد لاریجانی که همه حرفهایش خندهدار است، استفاده میکند و مردم هم از دیدنش ریسه میروند».
البته مشکل صداوسیما فراتر از لاریجانی یا یک برنامه است. در هفتههای اخیر اظهارات وحید جلیلی، قائممقام سازمان صداوسیما و برادر سعید جلیلی با موجی از انتقادات روبهرو شد. جلیلی طی سخنانی برخی نیروهای داخلی را به بدیل وطن به آغل متهم کرد؛ جملهای که به باور بسیاری نهتنها در تضاد با وحدت ملی بلکه در تقابل مستقیم با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی ایران بود.
یا دعوت از ابراهیم متقی برای تحلیل رفتارهای دشمن و جنگی که اتفاق افتاد. این استاد دانشگاه و کارشناس صداوسیما از تریبون رسانه استفاده کرد و گفت:«اسرائیل تا یک هفته دیگر حمله خواهد کرد» ادعایی که نه تنها اتفاق نیفتاد بلکه التهاب عجیبی را به مردم القا کرد. هرچند صداوسیما جلوی آن را نگرفت.
نمونهها کم نیستند ولی در این گزارش کلمات محدود است. کمی به عقبتر برگردیم. همین چند ماه پیشین تضاد بهویژه پس از پخش یک برنامه طنز در شبکه نسیم که طی آن از طریق هوش مصنوعی، وزیر خارجه عربستان به سخره گرفته شد به اوج رسید. درست در زمانی که پس از سفر مهم وزیر دفاع عربستان به تهران، کشور بر گسترش همکاریها تأکید داشتند، صداوسیما با یک حرکت نسنجیده، پیامهای متضادی به جهان مخابره کرد. در پی این اقدام، شبکه نسیم مجبور شد با صدور اطلاعیهای به اشتباه خود اذعان کند و وعده برخورد با عوامل تولید را بدهد؛ اما پرسش اصلی پابرجاست: چگونه چنین آیتمی، آن هم در شرایط حساس دیپلماتیک، از فیلترهای نظارتی رسانه ملی عبور کرده است؟
در این فضای پرتنش، رسانه ملی اغلب تریبون خود را به تحلیلگران جناح خاصی میسپارد. جناحی که با صدایی بلند، مخالف دیپلماسی، گفتوگو و روابط سازنده با جهان است و حتی جنگطلبی را ترویج میکنند. در روزهایی که دولت چهاردهم به ریاست مسعود پزشکیان تلاش دارد در مسیر کاهش تنشهای بینالمللی گام بردارد، صداوسیما اغلب چهرههایی را برجسته میکند که نه تنها در چارچوب این راهبرد حرکت نمیکنند بلکه گاه اظهاراتشان عملاً در تضاد کامل با مسیر رسمی سیاست خارجی کشور است.
از شورای شهر تا مجلس، صدای بلند افراطیگری
همپوشان با رفتار صدا و سیما در نهادها و در دستگاههای دیگر نیز کموبیش این خط دنبال میشود. همزمان با تلاشهای دولت برای خروج از بحران، جریانهای افراطی در مجلس و نهادهای دیگر با بیپروایی به تخریب رییسجمهور، تحریک علیه دولت و حتی تحریک دشمنان خارجی میپردازند.
نمونه واضح این افراطگری، توئیت جنجالی مهدی محمدی، مشاور قالیباف است که با انتشار تصویری اسرائیل را به حمله اتمی تهدید کرده بود. پستی که به سرعت بازتاب بینالمللی یافت و هزینهساز شد. هرچند محمدی بعدتر اعلام کرد که مسئول انتشار آن تصویر نبوده اما این اظهارات تنها بخش کوچکی از سیلاب بیپروا و غیرمسئولانه سخنان در فضای عمومی است.
در کنار این، استوری رضا عاشری، عضو شورای شهر رشت است که در اقدامی بیسابقه از اسرائیل خواست، رئیسجمهور ایران را ترور کند. چنین درخواستی نه تنها مصداق بارز نفوذ معکوس و همصدایی با دشمن است بلکه امنیت ملی را مستقیماً هدف قرار میدهد.
از سویی دیگر مصاحبه مسعود پزشکیان با تاکر کارلسون، خبرنگار و مجری آمریکایی، فرصتی برای بازتاب صدای ایران به مخاطبان جهانی بود. اما این مصاحبه با هجمه گسترده جریانهای تندرو داخلی مواجه شد. نمایندگان مجلس پایداری، پزشکان، رسانههای تندرو و اکانتهای سایبری با هشتگهایی چون «عدم کفایت سیاسی» سعی در تخریب رئیسجمهور کردند. چند روز پیش ۲۴ نماینده پایداری مجلس دوازدهم نامهای تهدیدآمیز به پزشکیان نوشتند. ۲۴ نماینده تهران در نامهای خطاب به رییس جمهور با بیان اینکه مواضعتان در مصاحبه با خبرنگار آمریکایی خلاف وحدت در جامعه برای مبارزه با آمریکا بود، در بخشی از این نامه گفتند: به مشورتهای غلط برخی اطرافیانتان گوش نکنید. متاسفانه این مواضع حضرتعالی نه تنها در داخل کشور بازتاب خوبی نداشت و بسیاری از مردم را سرخورده کرد بلکه در خارج از کشور نیز منجر به سوءبرداشت طرف مقابل شد و بدیهی است که دشمن را به این محاسبه غلط خواهد رساند که «ایران پس از حمله آمریکا همچنان پیام ضعف مخابره میکند». مشخص است که اگر آمریکا به این خطای ادراکی برسد نه تنها از موضع برابر حاضر به گفتوگو با ایران نخواهد شد بلکه ضمن افزایش فشارها و تحریمها، انگیزه بیشتری برای حمله نظامی مجدد به کشور پیدا خواهد کرد.» به عبارتی توهین، تحقیر، تمسخر و بازنشر نقلقولهای تحریف شده از سوی چهرههایی مانند حمید رسایی، زهره لاجوردی، قاسم روانبخش و دیگران نشان میدهد که این حملات نه صرفاً اختلافنظر بلکه تلاشی برای بیثباتسازی دولت منتخب مردم است.
جریان تندرو، صدای بلند و پایگاه محدود
همه اینها ما را به پرسشی اساسی میرساند. این صداهای اندک اما بلند، چقدر نماینده مردم هستند؟ صداوسیما در تقابل با رقبای مستقل و رسانههای اجتماعی به حذف صداهای مخالف و روایت تکصدایی متوسل شده اما حاصل این تلاشها نه مشروعیت بلکه کاهش شدید اعتماد عمومی است. شاید مهمترین سؤال این باشد که این پیامهای متناقض، محصول چنددستگی در حاکمیت است یا بخشی از یک راهبرد پیچیده برای تقویت موقعیت چانهزنی در سیاست خارجی؟ برخی معتقدند این تضاد ظاهری، نوعی نمایش برای تقویت جایگاه تیم مذاکرهکننده است. اما حتی اگر چنین باشد، هزینه این نمایش برای مردم ایران بسیار بالاست.
آنطور که تحلیلگران میگویند، در شرایطی که ایران با بحرانهای پیچیده اقتصادی، دیپلماتیک و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند، رسانه ملی باید مسئولانهتر از همیشه عمل کند. پخش تحلیلهای شتابزده، تحریکآمیز و طنزهای سیاسی بیمحتوا نه تنها از بار بحرانها نمیکاهد بلکه جامعه را به سوی دو قطبیهای خطرناک میکشاند. فرصت اصلاح هنوز باقی است اما زمان اندک است. صداوسیما یا باید با حقیقت و منافع ملی همسو شود، یا آماده هزینه دادن برای عملکردی باشد که سالهاست از وظیفه رسانهایاش دور شده است. زیرا تریبونی که باید «سیمای ملت» باشد، امروز به «سیمای هزینهزا» بدل شده است.