598 و درایت دیپلماتها

روزنامه سازندگی/متن پیش رو در سازندگی منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
۳۸سال از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ گذشت. ایران در چه شرایطی قطعنامه را پذیرفت؟
در سحرگاه یکی از داغترین روزهای تابستان ۱۳۶۷ رادیو ایران جملهای را پخش کرد که گویی صدای توقف تاریخ بود:«جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.» تصمیمی سخت اما سرنوشتساز. تصمیمی که از دل جنگ، راهی به سوی صلح گشود. ۳۸ سال پیش، جنگی ۸ ساله که بیش از یک میلیون شهید، مجروح و جانباز و آواره برجای گذاشته بود با یک اعلامیه رادیویی متوقف شد. خبر که منتشر شد، مردم متحیر بودند. آیا واقعاً جنگ پایان یافته است؟ اما آنچه در آن روزهای پرالتهاب رقم خورد صرفاً یک تصمیم سیاسی نبود. عقلای نظام به این نتیجه رسیده بودند که باید نقطهای بر پایان این جنگ ۸ ساله بگذرند. آن هم در اوج بحرانیترین لحظات که ما یک جنگ نابرابر را تجربه میکردیم. ایران نه فقط مقابل عراق که مقابل قدرتهای بزرگی ایستاده بود که از رژیم بعثی و صدام حسین، رئیس جمهور عراق حمایت میکردند و به او سلاحهای مختلفی میدادند.
جمهوری اسلامی تازه یک دهه از عمر خود را پشت سر میگذاشت و در این ۱۰ سال فراز و نشیبهای مختلفی را تجربه کرد. جلوتر که آمدیم بین نیروهای خط امام، لیبرالها، چپهای اسلامی و محافظهکاران نزاعی درون حکومتی شکل گرفت و اساسا کشور به دو دسته سیاسی نیروهای خط امام که عموما چپهای انقلابی بودند و محافظهکاران که اصولگرایان بودند، تقسیم شد. سال ۶۷ که ایران قطعنامه را پذیرفت، اقتصاد به نفسنفس افتاده بود. زیرساختهای نفت، گاز، پالایش و حملونقل در میانه جنگ به شدت آسیب دیده بودند؛ پالایشگاه آبادان، اسکلههای خرمشهر و پایانههای نفتی جنوب، هدف حملات هوایی و موشکی عراق بودند. صادرات نفت کاهش یافته و درآمد ارزی کشور بسیار کم شده بود. تورم بالا و کمبود کالاهای اساسی باعث شکلگیری صفهای طولانی و کوپنبندی گسترده شده بود. مهاجرت گسترده از شهرهای مرزی و مناطق جنگزده چهره شهرها را تغییر داده بود. از آن سو بازسازی مناطق جنگزده نیازمند میلیاردها دلار سرمایهگذاری بود اما خزانه کشور خالی بود.
چرا جنگ پایان یافت؟
در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق، دیپلماتهای ایرانی در صحنههای پنهان و آشکار تلاش کردند تا راهی برای پایان جنگ بیابند. دیپلماتهای ایران با درک واقعیات میدانی و انسانی به این نتیجه رسیده بودند که ادامه درگیری شاید ممکن نباشد. سیاسیون گزارشهایی در دست داشتند که از متن اقتصاد و جامعه بیرون میآمد. مذاکرات نه فقط در چارچوب سازمان ملل بلکه در نشستهای پشت درهای بسته و دیدارهای غیررسمی میان نمایندگان دو کشور انجام میشد.
اما چرا جنگ دیگر ادامه نیافت؟ هاشمیرفسنجانی، فرمانده جنگ در ۲۷ تیر ۱۳۸۷ در برنامه ۴۵ دقیقهای شبکه خبر در تشریح چگونگی و چرایی پایان جنگ گفت: «عوامل فراوانی وجود داشت که ما متقاعد شدیم باید قطعنامه را بپذیریم که از نمونههای آن، طولانی و فرسایشی شدن جنگ بود و این فرسایش به ما آسیب فراوان میرساند… و عراقیها، غیرنظامیها را مورد هدف و آسیب قرار میدادند همچنین تلفات غیرنظامیها نیز زیاد شده بود بهویژه اینکه عراقیها از سلاح شیمیایی استفاده میکردند که نمونه آن را در حلبچه مشاهده کردیم و مردم مثل برگ خزان به زمین میریختند و در این فکر بودیم که اگر چنین جنایتی به یکی از شهرهای ایران مثل تبریز یا کرمانشاه صورت بگیرد، چه اتفاقی میافتد…؟! در آن زمان جنگ به جایی رسیده بود که بـرخـی شـعـارهـای ما دیگر عملی نمیشد؛ زیرا آمریکا و قدرتهای بزرگ وارد جنگ شده بودند و سلاحهای خطرناک را به رژیم بعث میدادند و آنها هم بیرحمانه از این سلاحها استفاده میکردند و این در شرایطی بود که ما هم نمیتوانستیم به مقابله به مثل بپردازیم… روسها، غربیها و عربها پشت سر صدام بودند وحتی لیبی که تا آن تاریخ با ما بود وقتی از پیروزیهای ما مأیوس شد به عراقیها تمایل نشان میداد. سوریه هم که در حد مسائل سیاسی که جنگ عربی- عجمی یا شیعه وسنی نشود با ما بود»!
علیاکبر ولایتی، وزیر خارجه وقت نیز در کتاب «تاریخ سیاسی جنگ» نوشته است: «در ماههای آخر جنگ، حمایت جهانی از عراق به اوج خود رسید و آمریکاییها عملاً و بهطور مستقیم وارد صحنه شدند. سکوهای نفتی ما را بمباران میکردند. با هدایت هواپیماهای عراقی، بمباران نفتکشها را تسهیل میکردند و فرانسویها، هواپیماهای پیشرفته سوپراِتاندارد و میراژ ۲۰۰۰ در اختیار آنها گذاشتند. روسها مدرنترین هواپیماهای جنگنده و دورپرواز و… را به عراق ارسال کردند. کویت و عربستان سیل دلار را به بینالنهرین جاری کردند. آلمانها مواد لازم برای سلاح شیمیایی در اختیار آنها گذاشتند. عراق به طور وسیع مناطق مسکونی و جبههها را بمباران شیمیایی میکرد و مجامع بینالمللی با سکوت خود این جنایات را تأیید میکردند. امام از همه این امور مطلع شدند و پس از کسب گزارشهای مختلف به این نتیجه رسیدند که قطعنامه را بپذیرند، هرچند که این کار به منزله نوشیدن جام زهر بود»!
اظهارات شهید غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا نیز که در برنامه «محرمانه» تلویزیون بیان شد و عوامل پذیرش قطعنامه را برشمرد، جالب است. او گفته بود: «تعداد لشکرهای دشمن از ۱۵ لشکر زمان حمله به ۶۰ لشکر افزایش یافته بود و ۷ لشکر زرهی و مکانیکی داشت که نه اسرائیل، نه هند، نه آلمان، نه فرانسه هیچکدام نداشتند و تنها ورشو و ناتو پیش از آن داشتند، درحالی که ما ۸ لشکر خود در زمان آغاز جنگ را به ۱۰ لشکر افزایش داده بودیم و سپاه هم با ۱۲ لشکر به کمک آمده بود. یعنی سپاه و ارتش جمعاً ۲۲ لشکر داشتند و واقعاً توان زرهی آنها به حدی بود که من در یکی از نوشتههایم در جزیره مجنون خطاب به محسن رضایی نوشتم که گویی هزاران «دهل زن» بر دهل میکوبند. چراکه در عرض دو ساعت نزدیک به ۲ میلیون گلوله بر سر ما میریخت و تجهیزات ارتش عراق ۷ بار نو شده بود، در حالی که تناسبی بین امکانات مورد نیاز و هدف ما نبود…». (خبرگزاری فارس ۲۶/۱/ ۱۳۸۷)
از دیگر سو در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ ناو آمریکایی وینسنس، پرواز شماره ۶۵۵ ایرانایر را با ۲۹۰ مسافر از جمله ۶۶ کودک بر فراز آبهای خلیج فارس هدف قرار داد و سرنگون کرد. این واقعه، نشان داد که جنگ میتواند به سطحی فراتر از ایران و عراق کشیده شود و پای آمریکا را رسماً به میدان باز کند. روزنامه کیهان در همان روز نوشت: «آمریکا با این اقدام وحشیانه، وارد فاز جدیدی از دشمنی شد. آیا این نشانهای نیست که هدف، نابودی کامل جمهوری اسلامی است»؟
اینچنین بود که ایران به این نتیجه رسید، جنگ به پایان برسد و قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرید. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که در سال ۶۷ و با روی کار آمدن میخائیل گورباچف در شوروی و رویکرد تنشزدایی او، حمایت ضمنی شوروی از ایران بسیار کم شد و به پایان رسید. همزمان شورای امنیت سازمان ملل با فشار آمریکا و شوروی، قطعنامه ۵۹۸ را مجدداً با تفسیرهای مثبتتر برای ایران مطرح کرد.
در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ و در سالگرد کشتار خونین مکه، امام خمینی پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد که در بخشی از آن به قطعنامه اشاره شده بود: «و اما در مورد پذیرش قطعنامه که حقیقتاً مساله بسیار تلخ و ناگواری برای همه به خصوص برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلًا خودداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با پذیرش قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم… خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود پذیرفته قطعنامه را سر کشیدهام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم…».
پذیرش پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ نه نشانه ضعف بلکه جلوهای از درایت و واقعبینی نظام جمهوری اسلامی بود. این تصمیم، انتخابی راهبردی برای حفظ کشور و منافع ملی در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ معاصر ایران به شمار میرفت. ایران با این انتخاب از فرسایش بیشتر منابع انسانی و اقتصادی جلوگیری کرد، از گرفتار شدن در چرخه جنگهای فرسایشی مانند ویتنام فاصله گرفت و زمینه را برای ورود به دورهای نوین با محوریت بازسازی، توسعه داخلی و تعامل مؤثرتر در عرصه بینالمللی فراهم ساخت. این تصمیم، آغازی بود برای تمرکز بر توانمندسازی کشور و تقویت بنیانهای اقتدار ملی در دوران پساجنگ.
بعد از جنگ بلافاصله بازسازی زیرساختها ممکن شد؛ بدون صلح این بازسازی غیرممکن بود. در دو دوره ریاستجمهوری هاشمی که از سال ۱۳۶۸ آغاز و تا ۱۳۷۶ ادامه داشت، او با اولویت دادن به بازسازی و توسعه، رشد اقتصادی را به اوج رساند. میزان رشد از متوسط ۱.۶ درصد در دوره قبل به بیش از ۵ درصد رسید. بر اقتصاد بازار آزاد تأکید کرد؛ قیمتها، نرخ ارز و کنترل دولت تدریجی آزاد شد. برنامههای زیرساختی گستردهای را از جمله گسترش جادهها، توزیع بیشتر برقرسانی، ساخت سدها و بیمارستانها و زیرساختها و… و از همه مهمتر نوسازی مناطق جنگزده را اجرا کرد.