نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

بازنده بزرگ مذاکرات ترامپ و پوتین

منبع
فرارو
بروزرسانی
بازنده بزرگ مذاکرات ترامپ و پوتین

فرارو/متن پیش رو در فرارو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست

دونالد ترامپ وعده پایان جنگ اوکراین را می‌دهد، اما رویکردش در قبال روسیه تفاوتی با سیاست‌های شکست‌خورده پیشینیان ندارد: تکرار تحریم‌های تدریجی که بیشتر به مردم عادی آسیب می‌زند تا نخبگان. پوتین، دیدار با ترامپ را نمایش پیروزی می‌داند. شروط صلح مسکو شامل الحاق سرزمین، توقف کمک‌های غرب و تغییر رهبری اوکراین است؛ شروطی که زلنسکی رد می‌کند. هر آتش‌بس موقت می‌تواند فرصتی برای تجدید قوای روسیه باشد. بدون تهدید شکست نظامی، پوتین جنگ را بی‌پایان ادامه می‌دهد؛ جنگی که ممکن است مانند جنگ پتر کبیر دهه‌ها طول بکشد.
 
 ماشا گسن - نیویورک تایمز| دونالد ترامپ خواهان پایان جنگ اوکراین است. ولودیمیر زلنسکی نیز چنین می‌خواهد. بسیاری از رؤسای‌جمهور و نخست‌وزیران جهان هم بر همین خواسته تأکید دارند. اما ولادیمیر پوتین از این جمع جداست. جنگ اوکراین به محور سیاسی، روانی و اقتصادی رژیم پوتین تبدیل شده و همین عدم تقارن بنیادین، هر تلاش برای رسیدن به صلحی مذاکره‌شده را محکوم به شکست جلوه می‌دهد. این واقعیت، دلیل اصلی آن است که در سه سال و نیم گذشته، از زمان آغاز تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین، هیچ مذاکره معناداری برای صلح انجام نشده است. با این حال، ترامپ مدعی است راه‌حلی در آستین دارد؛ او می‌گوید با تکیه بر مهارت مذاکره‌ای خود و افزایش تدریجی فشار اقتصادی، می‌تواند پوتین را وادار به توقف جنگ کند.

اما در میان پست‌های پر سروصدای شبکه‌های اجتماعی، ضرب‌الاجل‌های متغیر و اعلامیه‌های پراکنده ، یک روز مقام کاخ سفید می‌گوید ترامپ تنها پس از دیدار پوتین با زلنسکی حاضر به ملاقات خواهد شد و روز دیگر ترامپ همین شرط را کنار می‌گذارد . به‌سادگی می‌توان از این واقعیت غافل شد که سیاست او در قبال روسیه، در عمل تفاوتی جدی با همان راهبرد شکست‌خورده دولت بایدن و حتی دولت اوباما ندارد. بیش از یک دهه است که آمریکا، در واکنش به اقدامات تهاجمی روسیه، ابتدا تهدید به تحریم اقتصادی کرده و سپس این تحریم‌ها را به‌تدریج اعمال کرده است. اینکه بخشی از تحریم‌های ترامپ در قالب تعرفه‌های تجاری اعمال می‌شود، تغییری در ماهیت این سیاست ایجاد نمی‌کند.

نظریه رایج پشت تحریم‌ها بر این فرض استوار است که فشار اقتصادی می‌تواند رژیم‌ها را بی‌ثبات کرده و رهبرانشان را به تغییر مسیر وادار کند. در یک سناریو، مشکلاتی همچون بیکاری گسترده، تورم فزاینده و کمبود کالا به موجی از نارضایتی عمومی و حتی شورش منجر می‌شود. در سناریوی دیگر، کوچک‌شدن اقتصاد و از دست رفتن دسترسی به بازارهای خارجی، نخبگان سیاسی و اقتصادی را خشمگین می‌کند و آن‌ها یا با یک کودتای درون‌حکومتی یا با اعمال فشار مستقیم بر رهبر، مسیر حکومت را تغییر می‌دهند.

مشکل این نظریه در آن است که اساساً نادرست است. زمانی که تحریم‌ها اثر می‌گذارند، نتیجه معمول آن، افزایش فلاکت برای مردم عادی است. نخبگان ثروتمند جایگاه خود را حفظ می‌کنند و شکاف طبقاتی عمیق‌تر می‌شود. به‌جای آنکه این فشارها خشم عمومی را علیه رژیم و طبقه حاکم برانگیزد، اغلب جامعه را علیه کشوری که تحریم را اعمال کرده است، متحد می‌سازد. دشمن، در نهایت، دور از دسترس و به‌راحتی به یک مفهوم انتزاعی تبدیل می‌شود، در حالی که نخبگان داخلی با کنترل رسانه‌ها، روایت رسمی را شکل می‌دهند. آن‌ها همچنین منابع کار و کالا را در اختیار دارند و این یعنی هزینه دشمن‌انگاری نخبگان داخلی برای مردم، بسیار بیشتر از دشمنی با کشوری است که در دوردست قرار دارد. علاوه بر این، هنگامی که فشار اقتصادی و سختی‌ها از حدی فراتر می‌رود، مردم از مشارکت سیاسی دست می‌کشند و همه توان خود را صرف بقا می‌کنند

در سناریوی موسوم به «کودتای درون‌حکومتی»، تجربه روسیه به‌روشنی نشان می‌دهد که تحریم‌ها می‌توانند نتیجه‌ای معکوس داشته باشند. ابرثروتمندانی که در خارج از کشور زندگی می‌کردند و با تحریم‌ها دسترسی‌شان به بازارهای غربی قطع شد و بخشی از دارایی‌هایشان مسدود گردید، ناگزیر به شهرهایی مانند دبی مهاجرت کردند یا به مسکو بازگشتند؛ گزینه دیگری پیش روی آن‌ها نبود. کوچک‌شدن «کیک اقتصادی» لزوماً به معنای توطئه‌چینی نخبگان برای براندازی رهبر نیست؛  اقدامی که حتی در بهترین شرایط نیز پرخطر و بعید است به موفقیت برسد؛ بلکه بیشتر به معنای رقابت شدیدتر همان نخبگان برای تصاحب سهم بیشتری از باقی‌مانده کیک است.

توهم تغییر رفتار؛ چرا رهبران آمریکا نمیتوانند پوتین را درک کنند؟
مدل رایج در سیاست خارجی آمریکا حکم می‌کند که تحریم‌ها به‌صورت تدریجی و پس از هشدارهای شدید اعمال شوند. این روند عملاً به کرملین فرصت می‌دهد تا خود را برای پیامدها آماده کند؛ از یارانه دادن به تولید داخلی کالاهایی که دیگر وارد نخواهند شد گرفته تا یافتن بازارهای صادراتی جدید و استفاده از کشورهای ثالث برای فروش نفت یا واردات فناوری‌های دوکاربردی. این فرآیند همچنین روابط روسیه را با کشورهایی که خود تحت تحریم آمریکا قرار دارند، تقویت می‌کند.

با این حال، دولت‌های پیاپی آمریکا همچنان تحریم را به‌عنوان ابزار اصلی برای تغییر رفتار پوتین معرفی کرده‌اند. جو بایدن چندین دور تحریم علیه روسیه وضع کرد، اما هیچ‌یک از آن‌ها، برخلاف وعده‌هایش، «ویرانگر» نبود. ترامپ نیز تعرفه‌ای ۲۵ درصدی بر واردات از هند ( به‌ظاهر به دلیل خرید نفت روسیه) اعمال کرد و وعده تعرفه‌های ثانویه علیه دیگر شرکای تجاری مسکو داد. سال به سال، رؤسای‌جمهور آمریکا همان سیاست را تکرار کرده‌اند و همچنان انتظار دارند نتیجه‌ای متفاوت به دست آورند. از این منظر، ترامپ تفاوت چندانی با پیشینیان خود ندارد.

برای ترامپ، پذیرش محدودیت‌های این رویکرد تقریباً غیرممکن است. او بارها نشان داده که باور دارد همه انسان‌ها را می‌توان با پول به حرکت واداشت. این ذهنیت البته تنها به او محدود نمی‌شود؛ بسیاری از تحلیلگران غربی نیز پیش‌بینی کرده‌اند که پوتین، پس از پرهزینه‌شدن جنگ اوکراین برای روسیه یا به‌ویژه برای شخص خودش به‌دنبال راه خروج خواهد بود. اما پوتین، هرچند شیفته ثروت است، بارها نشان داده که قدرت را بیش از هر چیز دوست دارد؛ قدرتی دائمی در داخل از طریق گسترش مرزهای روسیه و قدرتی جهانی از رهگذر ترساندن رهبران دیگر کشورها. ترامپ به نظر نمی‌رسد درک کند که صرفِ دیدار با او، دقیقاً همان چیزی است که پوتین می‌خواهد: یک نمایش قدرت.

اوکراین، بازنده بزرگ مذاکرات ترامپ و پوتین
ترامپ با پذیرفتن دیدار بدون حضور زلنسکی و کنار گذاشتن اتحادیه اروپا، هدیه‌ای دیگر به پوتین می‌دهد و عملاً ادعای همیشگی کرملین را تأیید می‌کند که این جنگ، در اصل رویارویی مستقیم میان روسیه و آمریکاست. پوتین، به محض ورود به اتاق مذاکرات، آنچه را که می‌خواهد به دست آورده است به‌اضافه فرصتی برای یک شوخی تاریخی درباره آلاسکا به‌عنوان «سرزمین روسی» (این را یک پیش‌بینی بدانید). اگر این دیدار بدون توافق پایان یابد، پوتین چیزی از دست نداده است؛ اما ترامپ، در صورت بازگشت دست خالی، آبروی خود را خواهد باخت و ممکن است برای حفظ ظاهر، به پذیرش هر توافقی حتی توافقی ضعیف تن دهد.

شرایط صلحی که روسیه در ژوئن ارائه کرد، در واقع نسخه مفصل‌تری از چهار مطالبه همیشگی پوتین بود: الحاق سرزمین از جمله بخش‌هایی از اوکراین که هنوز تحت اشغال روسیه قرار ندارد؛ پایان کمک‌های نظامی غرب به اوکراین؛ تضمین عدم عضویت اوکراین در ناتو؛ و تغییر رهبری در کی‌یف. ترامپ می‌تواند با این شروط موافقت کند، اما زلنسکی هرگز چنین نخواهد کرد و پوتین نیز هیچ دلیلی برای عقب‌نشینی از خواسته‌هایش ندارد.

اگر پوتین بخواهد به ترامپ کمک کند تا موفق جلوه کند ،شاید دو طرف بتوانند به نوعی توافق آتش‌بس دست یابند. این آتش‌بس می‌تواند موقت و مشروط به عقب‌نشینی اوکراین از بخش‌هایی از شرق کشور باشد؛ امری که به روسیه فرصت می‌دهد چند ماهی برای حمله دوباره آماده شود، این بار با این بهانه که اوکراین به شروط مسکو پایبند نبوده است. دیگر طرح‌های مطرح‌شده شامل ممنوعیت حملات عمیق در خاک دشمن یا ایجاد «آتش‌بس هوایی» است؛ توافقی که می‌تواند جان انسان‌ها را در کی‌یف و اودسا و حتی در شهرهای روسیه، که به‌طور فزاینده زیر ضربات پهپادی اوکراین قرار دارند، نجات دهد.

برای اوکراین، چنین توافقی بهایی سنگین خواهد داشت. کشور همچنان در وضعیت جنگی باقی می‌ماند، با قوانین اضطراری، خانواده‌های از هم گسیخته و مرگ مداوم سربازان و غیرنظامیان در خط مقدم و شهرهایی چون خارکیف. توانایی حمله به عمق خاک روسیه، تنها اهرم واقعی اوکراین در مذاکرات است؛ توقف این حملات، جنگ را بار دیگر برای جامعه روسیه دور و انتزاعی جلوه می‌دهد. تنها چشم‌انداز شکست نظامی می‌تواند پوتین را به مذاکره جدی وادار کند. بدون آن، او آمادگی دارد جنگ را بی‌پایان ادامه دهد. کرملین در سال ۲۰۲۲ و بار دیگر در مه امسال یادآور شد که جنگ پتر کبیر با سوئد ۲۱ سال طول کشید و این جنگ نیز می‌تواند دهه‌ها ادامه یابد.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره