اشتباه اصغرزاده؛ «دولت پنهان» در واشنگتن است نه تهران

صبح نو/متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
ابراهیم اصغرزاده اخیرأ گفت و گویی با روزنامه اعتماد داشته که تلاشی است برای بازتعریف وضعیت سیاسی و بینالمللی ایران از منظری اصلاحطلبانه، اما آنچه او ارائه میدهد بیش از آنکه تحلیلی جامع باشد، بازتابی یکسویه از واقعیتهای پیچیده داخلی و خارجی است. اصغرزاده با طرح مفاهیمی چون «دولت پنهان» و «تندروها»، تلاش میکند همه مشکلات سیاست داخلی و خارجی کشور را به یک عامل مبهم تقلیل دهد و راهحل را در حذف صداهای مخالف و گشودن مسیر توافق با غرب معرفی کند. در حالی که تجربه تاریخی برجام و تحولات منطقهای بهخوبی نشان دادهاند که چالش اصلی ایران نه صرفاً اختلافات داخلی، بلکه راهبردهای خصمانه آمریکا و رژیم صهیونیستی است. از همین منظر، نقدی دقیقتر به دیدگاههای اصغرزاده ضرورت دارد تا روشن شود که راه آینده ایران نه در سادهسازی معادلات جهانی، بلکه در ترکیب دیپلماسی با قدرت ملی و تکیه بر ظرفیتهای واقعی داخلی و منطقهای است.
اصغرزاده در این گفتوگو تلاش کرده تصویری یکسویه از معادلات بینالمللی ارائه دهد. او میگوید تندروهای داخلی مانع اصلی توافقسازی دولت هستند و حتی مدعی میشود که اگر صداهای مخالف در کشور خاموش شوند، مسیر توافق با غرب هموار میشود. این تحلیل، سادهسازی مفرط یک معادله پیچیده است. واقعیت آن است که مانع اصلی توافق ایران با غرب نه در داخل کشور بلکه در سیاستهای خصمانه ایالات متحده و رژیم صهیونیستی ریشه دارد. تجربه برجام بهخوبی نشان داد که حتی با بالاترین سطح توافق و امتیازدهی از سوی ایران، آمریکا به راحتی میتواند از توافق خارج شود و هیچ هزینهای نیز نپردازد. بنابراین، طرح مسئله بهگونهای که گویا یکپارچگی داخلی شرط کافی برای تحقق توافق پایدار است، بیشتر شبیه به یک گزاره تبلیغاتی است تا تحلیلی سیاسی.
ایران در سیاست خارجی خود، برخلاف ادعای اصغرزاده، هیچگاه در «نه جنگ نه صلح» باقی نمانده است. سیاست جمهوری اسلامی مبتنی بر «مقاومت فعال» بوده؛ سیاستی که هم از بازدارندگی نظامی دفاع میکند و هم از مسیر دیپلماسی در مواقع لازم بهره میگیرد. نمونه بارز آن توافق اخیر با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قاهره است که برخلاف القای رسانههای اصلاحطلب، محصول عقلانیت راهبردی کل حاکمیت است، نه فقط دولت. چنین توافقهایی زمانی ثمربخش خواهند بود که پشتوانه قدرت ملی و منطقهای ایران حفظ شود.
اشاره اصغرزاده به «طرح صلح خلیجفارس» و ایده تشکیل بلوک منطقهای بدون اسرائیل نکته مثبتی است، اما او نادیده میگیرد که همین ایده از سوی ایران در سالهای گذشته تحت عنوان «ابتکار هرمز» ارائه شد و اتفاقاً با بیاعتنایی کشورهای عربی مواجه شد، چراکه آنان در عمل به ساز آمریکا و اسرائیل وابستهاند. امروز اگر عربستان، ترکیه و مصر به سمت تنشزدایی میروند، دلیل آن تغییر توازن قوا به سود مقاومت و شکست طرحهای صهیونیستی در منطقه است، نه صرفاً تغییر اراده در پایتختهای عربی.
از این رو، توافقسازی در سیاست خارجی صرفاً محصول اجماع داخلی نیست؛ بلکه نیازمند درک صحیح از واقعیات بینالمللی است. آمریکا و اروپا نشان دادهاند که در موضوع ایران، سیاست «فشار حداکثری» و «امتیازگیری مرحلهای» را کنار نمیگذارند. بنابراین، شرط اصلی توافق پایدار، همانطور که رهبر انقلاب تأکید کردهاند، «ترکیب دیپلماسی با قدرت» است، نه فروکاستن همه مشکلات به مخالفت چند تریبوندار داخلی.
نقد مفهوم «دولت پنهان» و نگاه به اصلاحات داخلی
یکی از کلیدواژههای پررنگ در گفتوگوی اصغرزاده، مفهوم «دولت پنهان» است. او همه مشکلات کشور، از بنبست در سیاست خارجی تا ناکامی در اصلاحات داخلی را به این موجود مبهم نسبت میدهد. چنین رویکردی در واقع راهی برای فرار از پاسخگویی اصلاحطلبان به کارنامه خودشان است. اگر اصلاحطلبان در دو دهه گذشته بارها در قدرت حضور داشتند اما نتوانستند اصلاحات ساختاری وعده دادهشده را محقق کنند، آیا این صرفاً تقصیر یک «دولت پنهان» نامرئی است یا نشانه ضعف نظری و عملی این جریان؟
نقد دیگر به اصغرزاده، تقلیل اصلاحات به چند شعار کلی مانند «انتخابات آزاد»، «آزادی رسانهها» و «احیای نهادهای مدنی» است. اینها بدون تردید ارزشمندند، اما پرسش اینجاست که اصلاحطلبان در زمانی که اکثریت مجلس و دولت را در اختیار داشتند، چه اقدام عملی برای نهادینه کردن این اصول انجام دادند؟ آیا همان مجالس و دولتها خودشان مصوبات و آییننامههایی برای محدودسازی مطبوعات یا احزاب تصویب نکردند؟
از سوی دیگر، اصغرزاده مدعی است که «انتقال قدرت از دولت پنهان به دولت رسمی» شرط تحول پارادایمی است. این گزاره در عمل به معنای نادیده گرفتن ساختار قانون اساسی و تقسیم وظایف نهادی در ایران است. شورای عالی امنیت ملی، مجلس، شورای نگهبان و رهبری بخشی از همین دولت رسمی و قانونی هستند، نه دولت پنهان. بنابراین، ریشه مشکلات را باید در ضعف مدیریت اجرایی و اقتصادی برخی دولتها جستوجو کرد، نه در متهمسازی کلی یک ساختار فرضی.
واقعیت این است که مردم از اصلاحطلبان انتظار کارآمدی و ارائه راهحل عملی دارند، نه تکرار شعارهای تکراری. جامعه امروز از ناکارآمدی مدیریتی رنج میبرد و اگر اصلاحطلبان میخواهند دوباره جایگاهی بیابند، باید به جای نظریهپردازی درباره «دولت پنهان»، برای حل این مشکلات برنامه عملی ارائه دهند.
افراطیسازی رقیب و مسئله مشارکت سیاسی
اصغرزاده در گفتوگوی خود بارها از واژه «تندرو» استفاده میکند و همه مخالفان دیدگاهش را در این قالب میگنجاند. او حتی مخالفتها با دولت را به «ابرسازههای امنیتی و اطلاعاتی» نسبت میدهد و این مخالفتها را حاصل «ترس از باز شدن روزنههای دیپلماسی» میداند. این در حالی است که در یک جامعه سیاسی سالم، وجود منتقد و مخالف بخشی طبیعی از فرآیند سیاستگذاری است. نمیتوان هر صدای منتقد را «تندرو» و «افراطی» نامید و خواستار حذف آن شد.
در حوزه مشارکت سیاسی، اصغرزاده سه شرط را مطرح میکند: انتخابات آزاد، احیای نهادهای مدنی و رفع محدودیت رسانهای. اما فراموش میکند که مشارکت سیاسی صرفاً محصول تغییرات سیاسی نیست، بلکه بیش از هر چیز تابعی از شرایط اقتصادی و اجتماعی است. مردمی که با مشکلات معیشتی و تورم مواجهاند، حتی اگر آزادی کامل سیاسی داشته باشند، انگیزهای برای مشارکت جدی پیدا نمیکنند. بنابراین، اولویت اصلی کشور در این مقطع، اصلاح ساختار اقتصادی و کاهش فشارهای معیشتی است.
نکته دیگر اینکه، مشارکت واقعی با «بازسازی اعتماد اجتماعی» ممکن است، و این اعتماد تنها زمانی شکل میگیرد که جریانهای سیاسی به وعدههای خود پایبند باشند. اصلاحطلبان در دو دهه گذشته بارها وعده «آزادی مطبوعات»، «رفع حصر»، «بهبود اقتصادی» و «عادیسازی روابط خارجی» دادند اما در عمل نتوانستند به تعهداتشان وفا کنند. نتیجه این وضعیت، ریزش شدید سرمایه اجتماعی آنها بود. بنابراین، پیش از آنکه به دیگران توصیه کنند، باید ابتدا درباره کارنامه خود شفافسازی کنند.
در عرصه سیاست خارجی نیز، معرفی همه مخالفان توافق بهعنوان «افراطیون» تحلیلی نادرست است. تجربه نشان داده است که بخشی از بدبینیها به غرب کاملاً عقلانی بوده است. خروج آمریکا از برجام و بیعملی اروپا بهترین گواه است. بنابراین، مخالفت با توافق یکطرفه الزاماً «افراطیگری» نیست؛ بلکه میتواند دفاعی منطقی از منافع ملی باشد.
تغییرات منطقهای و چشمانداز آینده ایران
اصغرزاده مدعی است که منطقه پس از ترامپ و تحولات اخیر اسرائیل در حال تغییر است و ایران برای بقا باید دست به اصلاحات بنیادین بزند. او میگوید اگر ایران در وضعیت «نه جنگ نه صلح» باقی بماند، دایره نفوذش کاهش خواهد یافت. این تحلیل باز هم نیمهکاره است، زیرا واقعیتهای میدانی خلاف آن را نشان میدهد.
نفوذ ایران در منطقه بیش از هر زمان دیگر تثبیت شده است. محور مقاومت از لبنان تا یمن توانسته رژیم صهیونیستی را در محاصره قرار دهد و حتی امنیت داخلی آن را متزلزل کند. عملیات انصارالله در دریای سرخ یا حملات حزبالله به شمال اسرائیل نشان داده که توان بازدارندگی ایران نه تنها کاهش نیافته بلکه افزایش یافته است. در چنین شرایطی، چگونه میتوان ادعا کرد که سیاست «نه جنگ نه صلح» موجب کاهش نفوذ ایران میشود؟
ایران امروز توانسته با ترکیب قدرت سخت و نرم، جایگاه خود را تثبیت کند. در حوزه اقتصادی نیز، با ابتکارهایی مانند پیوستن به بریکس و توسعه روابط با چین و روسیه، کشور در حال خروج از انزوای تحمیلی غرب است. بنابراین، راهبرد اصلی باید ادامه همین مسیر باشد: استفاده از قدرت منطقهای برای تقویت دیپلماسی اقتصادی و نه تغییر پارادایم بهگونهای که اصغرزاده میگوید.
نکته مهم درباره اصلاحطلبان است. آنان اگر میخواهند دوباره نقشآفرینی کنند، باید از نگاه صرفاً «غربمحور» عبور کنند و ظرفیتهای منطقهای و بینالمللی جدید ایران را بپذیرند. امروز بلوکهای قدرتی مانند بریکس و شانگهای ظرفیتهای گستردهای در اختیار ایران قرار دادهاند. تأکید صرف بر توافق با غرب، همان اشتباهی است که برجام را به یک تجربه پرهزینه بدل کرد. آینده ایران نه در پذیرش نسخههای غربگرایانه که در ترکیب هوشمندانه دیپلماسی با مقاومت و توسعه ملی نهفته است.
اصغرزاده باید بداند که دولت پنهان موافق تفاهم و صلح در واشنگتن است نه تهران.