ممدانیسم نتیجهٔ ترامپیسم

فرهیختگان/متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
سیدمهدی طالبی| پیروزی زهران ممدانی، نامزد چپگرا از حزب دموکرات در انتخابات شهرداری نیویورک دریچهای روی مباحث جناحی در آمریکا و غرب باز کرده است.
او در رقابتها تنها نامزد دموکراتها نبود گرچه با موفقیتش در نظرسنجیها به طرف اصلی تبدیل شده و در روزهای آخر باراک اوباما، رئیسجمهور اسبق آمریکا از او حمایت کرد.
ممدانی در این انتخابات علاوه بر نامزد حزب دموکرات، اندرو کومو نامزد جناح سنتی حزب دموکرات را نیز شکست داد.
۲۵٪>۷۵٪
یک چپگرا که سیاستهایش به چپهای رادیکال شباهت دارد ضربهای سخت به یکی از دو حزب اصلی یعنی حزب جمهوریخواه و جریان اصلی حزب دیگر یعنی جناح سنتی حزب دموکرات وارد کرد. به عبارتی دیگر جناح چپ حزب دموکرات بر جناح سنتی حزب دمکرات و تمام جناحهای حزب جمهوریخواه پیروز شد.
به شکل کمّی این جناح که در صورتبندی سادهای یکچهارم در نظام دو حزبی آمریکا سهم دارد، بر سهچهارم دیگر پیروز شد.
بهرهگیری چپ رادیکال از فضایی که راست افراطی گشود
چپگرایی در آمریکا در سایه شکاف میان سبک زندگی آمریکایی با ایدههای این دیدگاه، رقابت راهبردی با روسها و مسائل جنگ سرد برای مدتها یک تابو بود.
چپگرایان به دلیل ارتباطات میان جریانهای چپ در جهان و قطبیت شوروی در میان آنها، همواره با برچسب ارتباط با دشمن و وطنفروشی، مورد هجمه قرار میگرفتند.
یکی از آخرین نمونهها، تلاش ترامپ در جریان انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ برای بهرهگیری از این حافظه تاریخی علیه رقیب دموکرات خود بود؛ او کامالا هریس، نامزد دموکراتها و معاون وقت رئیسجمهور را به کمونیست بودن متهم میکرد؛ اتهامی که بعدها او علیه تعداد بیشتری از دموکراتها به کار برد.
پیروزی چپهای رادیکال در مهمترین مواضع حکومتی و سیاسی، مانند رتبههای بالای حزب دموکرات و انتخابات ایالتی و شهرداریها، نشان میدهد دیگر نهتنها چپگرایی، بلکه انواع رادیکال آن نیز دیگر در آمریکا تابو نیستند.
بخش مهمی از این اتفاق مرهون رشد گسترده دیدگاههای راست افراطی در آمریکاست که ترامپ نمایندگی سیاسی آن را برعهده دارد. حرکتهای تند او گرچه برایش آزادی عمل فراهم کردهاند؛ اما این فضای جدید صرفاً توسط او مورد بهرهبرداری قرار نگرفته است.
اگر ترامپ هرکلمه و هرجملهای را که خواست علیه رقبا و رأیدهندگان میگوید و هراقدامی را انجام میدهد، آنگاه فرصتی را در اختیار جناحهای رقیب میگذارد که آنها نیز نظرات تندتری را به بهانه مقابله با ترامپ مطرح کنند.
اگر رئیسجمهوری مانند ترامپ در کاخ سفید نبود، ممدانی در نگاه رأیدهندگان نیویورکی رادیکال به نظر میرسید؛ اما حالا اینگونه نشد زیرا یک راست افراطی ساکن کاخ است؛ بنابراین در چشم نیویورکیها شعارها و سخنان ممدانی پاسخهایی پرشور فهم شدند که برای پاسخ به رئیسجمهور که زبانی تند و تیز دارد، لازم هستند.
در آمریکایی که چپگرایی تابو بود، راستهای افراطی باعث تولید و قدرتگیری چپهای رادیکال شدهاند. از این رو احتمال دارد در دیگر کشورهای مجموعه غرب نیز هرگونه رشد راستهای افراطی به رادیکال شدن چپهای آن کشور بینجامد.
نمونه برجسته آن فرانسه است که همزمان با افزایش اقبال به راستهای افراطی با رهبری ماری لوپن، ژان لوک ملانشن یک چپ رادیکال نیز با افزایش توجه روبهرو شد.
تأثیرات بر جهان
آیا تحولات آمریکا انعکاس جهانی مییابند؟ پاسخ به این سؤال اهمیت بالایی دارد.
1- ترامپ به طور خاص درپی حمایت از جریانهای راست افراطی در مجموعه غرب است. در دولت اول ترامپ، استیون بنن مشاور او با تأسیس دفتری در مجارستان به دنبال حمایت از احزاب راست افراطی در اروپا بود. هدف آن زمان این دفتر تقویت جایگاه راستهای افراطی در پارلمان اروپا و یا فتح اکثریت کرسیهای آن بود. در دولت دوم ترامپ اما به دلیل قدرتیابی راستهای افراطی، هدفها از ساختار کم اهمیت پارلمان اروپا به فتح دولتها ارتقا یافت.
ایلان ماسک حامی مالی و رسانه و همچنین وزیر وزارتخانه بهرهوری به همراه جیدی ونس، معاون رئیسجمهور در اوایل دولت دوم ترامپ مصرانه به دنبال حمایت از حزب «آلترناتیو برای آلمان» بودند تا این حزب در انتخابات زودهنگام پارلمانی به پیروزی برسد.
2- با این حال حزب دموکرات مسیحی که پیش از این رهبریاش برعهده آنگلا مرکل بود، با معرفی فردریش مرتس، سیاستهای خود را بیشتر به سمت راست چرخاند. نمونهای از این اقدامات، همنوایی نسبی با نگاه راستهای افراطی به مهاجرت بود. مرتس اخیراً نیز در مخالفت با مهاجرتها به آلمان سخن گفته که با واکنش منفی مرکل مواجه شد. مرتس همچنین خواهان بازگشت مهاجران سوری به کشورشان شده است. این مسئله نشان میدهد حزب دموکرات مسیحی برای باقی ماندن در جایگاه حزب عمده آلمان تصمیم گرفته از نگاه سنتی رهبران سابق خود عبور کند.
جریانها و احزاب اصلی اروپا همانند نمونههای آلمانی خود برای مدیریت اوضاع چارهای جز اتخاذ سیاستهای جدید نداشتهاند؛ اما همین مسئله باعث شده درهرحال سیاستهای راست افراطی حتی از سوی احزاب مخالف، پیگیری شوند. به عبارتی دیگر سیاستهای راست افراطی یا توسط احزاب این جریان پیگیری میشوند یا دیگران مانند احزاب راست میانه برای حفظ جایگاه خود به سمت پیگیری چنین سیاستهایی گام برمیدارند.
3- این پدیده که ترامپ بیمحابا از احزاب راست افراطی در مجموعه غرب حمایت میکند به این معنا نیست که لیبرالها و چپها اینگونه نیستند. در حقیقت همکاری بینالمللی این جریانها قدیمیتر، عمیقتر و بیشتر از همکاری راستهای افراطی بوده است.
آنچه اخیراً رخ داده ارتباطگیری راستهای افراطی با یکدیگر و واکنش آنها به ارتباطات جریانهای رقیب است. بر همین اساس بود که ترامپ پیش از انتخابات، کییر استارمر، رهبر حزب کارگر و نخستوزیر انگلیس را به دلیل کمک داوطلبانه تعدادی از اعضای حزبش به کارزار انتخاباتی دموکرات، تهدید کرد.
4- به دلیل وقوع جنگ جهانی اول در اروپا، راستهای افراطی که در برلین و رم دولت داشتند، آغازگران جنگ معرفی شده، منفور و مغضوب گشتند. با این حال در آمریکا، راستهای افراطی با وضعیت مشابهی روبهرو نبوده و آزادی عمل بیشتری داشتند. از جنبهای دیگر احزاب چپگرا در اروپا رشدی قابل توجه را تجربه کردند. نیمه شرقی اروپا در قالب بلوک شرق تا شوروی از کمونیسم پیروی کرده و باقی قاره سبز نیز نمونههای ملایم تز سوسیالیسم را برگزیدند.
این احزاب با اروپای آسیب دیده از جنگ و مردمش انطباق بیشتری داشتند. آنها به همکاریهای فراملی با یکدیگر متمایل بودند که برای اروپای زخم خورده از راستهای افراطی ملیگرا، مفید به نظر میرسید.
از سوی دیگر در آمریکا با روحیه سختکوشی و فردگرایی مهاجران، کاپیتالیسم و دشمنی با کمونیسم، چپگرایی گناهی نابخشودنی بود. برای کشوری که با تلاش و فردگرایی آمیخته شده بود، چپگرایی و تساوی مورد خواست آن قابل هضم نبود.
رشد چپگرایی از نوع رادیکالش در آمریکا دلایلی دارد که یکی از آنها کاهش حساسیتها در این کشور به دلیل فروپاشی قطبهای جهانی چپگرایی است. دیگر شوروی وجود ندارد و کسی باور نمیکند چین کمونیست باشد. پس ساختار سیاسی و جامعه آمریکا حساسیت پیشین را نسبت به آنها ندارد و این جریان را وابسته به دشمن تلقی نمیکند.
آمریکا چه در دوره بایدن و چه در دوره ترامپ از نظر راهبردی از راستگرایان در درون دولتهای خاص وابسته به خود حمایت کرده است. آمریکا به طور سنتی از رژیم صهیونیستی برای مهار خاورمیانه و ایران و همچنین از تایوان برای مهار و آزار چین بهره میگیرد؛ هردو دولت جزء موجودیتهای نامعمول به شمار میروند. سومین مورد اما اوکراین است که اخیراً تبدیل به یکی از این دولتهای خاص شده و البته نسبت به رژیم صهیونیستی و تایوان، موجودیتی عادی است.
در رژیم صهیونی ترامپ آشکارا از نتانیاهو حمایت میکند و پیش از این هرچند بایدن ترجیحات خود را در تلآویو داشت؛ اما او نیز از نظر راهبردی حامی نتانیاهو بود.
در اوکراین گروههای نئونازی مانند گروه موسوم به گردان آزوف آزادی عمل دارند که از کمکهای دولت دموکرات بایدن بهره بردند.
5- اخیراً پس از یک شکست خطرناک خاویر میلی، رئیسجمهور آرژانتین در انتخابات محلی، ترامپ به سرعت در توافقی اقتصادی به او ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار کمک اختصاص داد که باعث شد در نهایت وی بتواند در انتخابات پارلمانی پیروز شود. این اقدام جانبداری آشکار از یک جناح سیاسی در بوئنوسآیرس بود.
نکات
در خصوص انتخابات اخیر در آمریکا و مسائل جناحی مرتبط نکاتی وجود دارند.
1- برنی سندرز و الیزابت وارن، چپهای کهنسال در حزب دموکرات به حساب میآیند و بیشتر به کار ایدهپردازی میخورند؛ اما ممدانی و سیاستمداران درحال ظهور چپ میتوانند نیروهای بیشتری را بسیج کنند.
2- برای مدتها حزب جمهوریخواه و دموکرات هرکدام بخشی از جامعه را در درون خود سازماندهی میکردند. امروز این سازماندهی وارد دوره جدیدی شده و حزب دموکرات محل تجمع اقلیتهاست؛ اقلیتهای نژادی مانند لاتینتباران، اقلیتهای دینی مانند مسلمانان و یهودیان و اقلیتهای اجتماعی مثل همجنسگرایان. این گروهها از جهاتی همپوشانیهایی نیز با یکدیگر دارند. اتفاقی که رخ داده حزب دموکرات دیگر شاهد برتری گذشته سفیدپوستان و سنتیها نیست و از مرحله ساماندهی اقلیتها به وضعیتی رسیده که بیشتر از گذشته تحت تأثیر آنهاست.


















