سرمقاله خراسان/ منطق مادران و همسران شهدا

خراسان/ «منطق مادران و همسران شهدا» عنوان یادداشت روز در روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
جنگ، طولانی باشد چون دفاع مقدس ۸ساله یا که کوتاه باشد چون جنگ ۱۲ روزه، ما می مانیم و شهید و مادر شهید و داغی که به اندازه تاریخ سنگینی میکند. از جنگ ۸ساله به رغم گذشتِ ۳۷ سال از پایانش هنوز شهید می آورند. جنگ دوازدهروزه شهادت را به روز تعریف کرد. دیدیم که آسمانش برای فرزندان ایران گریست و زمینش برای قامت مردان بیادعا سرخ شد. اما اگر این جنگ، عظمت داشت، عظمتش نه فقط در سنگر مردانِ پشت لانچرها، که در آغوش زنانی بود که پیش از آن، فرهنگ «ایستادن» را در خانه تمرین کرده بودند. مادران شهدا را که مینگریم، انگار ایران را با تمام وسعتش دیدهایم. این مادران، زنانی نیستند که فقط فرزند پرورده باشند؛ انسان ساختهاند؛ انسانهایی از جنس غیرت، ایمان، آگاهی و وطندوستی. در مکتب آنان، نان، نمک سفره است اما عزت، اصل میزبان. در نگاه آنان، ایران مرز نیست؛ میراث است؛ مایه سربلندی است؛ خاکی که باید نامش را بلندتر از صدای انفجارها فریاد زد. این مادران، عشق را در جان فرزند دمیدند، اما وابستگی را نیاموختند که مبادا روزی فرابرسد که وطن، پسر بخواهد و مادر، مردد بدرقه کند. نه، آنان از همان ابتدا، دل بزرگ کردند برای روزهای بزرگ. و روز بزرگ که رسید، آنان نتیجه زندگیشان را با دستانی که میلرزیدند- نه از ترس و تردید که از عشق و ایمان - به خدا سپردند تا وطن سرفراز بماند. با رسمی چنین بشکوه است که همه میدانیم و می گوییم که مادر شهید، دیگر فقط یک کلمه محترم نیست؛ یک عنوان فرهنگی است. وقتی میگوییم «مادر شهید»، در واقع میگوییم «مادر ایران». چون ایران، مدیون دامنهایی است که قهرمان پروردهاند. امنیت این سرزمین، وامدار زنانی است که به فرزند آموختند «برای وطن جان دادن، دَین نیست؛ تکلیف است.» حتی اگر هزار بار تکرار شود. این مادران، فرزند را از خود نگرفتند؛ به وطن افزودند. شهادت را شکست نخواندند؛ فصل شکوفایی دانستند و باور داشتند که گُل، اگر چیده شد، باید زینت محراب شود، نه اسیر گلدان تردید. و در کنار این مادران، همسران شهدا ایستادهاند؛ آنان که پاسدار میراث شوی خویش شدهاند. چه تعبیر بلندی است وقتی میگوییم «میراثدار قبای خونین او». این فقط یک تصویر ادبی نیست؛ یک ماموریت تاریخی است. همسر شهید، گمان نکنید تنها داغدار یک حیات از دست رفته است؛ او نگاهبان راهی است که به قیمت خون نوشته شد. او با رفتن همسر، از زندگی کناره نگرفت؛ زندگی را به روایت مقاومت ادامه داد. قبایی که روزی بر دوش مردش سنگینی میکرد از مسئولیت دفاع، امروز بر دوش اوست، اما نه فقط سنگین، که مقدس. قبایی که خونین شد، باید پرچم بماند؛ باید دلیل راه باشد؛ باید نقشه شود و راه نشان دهد برای نسلهایی که امروز هستند و حتی در آینده خواهند آمد که جنگ را ندیدهاند، اما باید «فلسفه جنگیدن» را بفهمند. که اگر توجه نکنند، با لگد دشمن متوجه شرایط خواهند شد. مباد چنین و نبود چنین در این نیم قرن که ما جهاد را زیست کردیم در گونه های متفاوت. دنیا دید که هرچه دشمن زد، اگر هزار در هزار زخم برداشتیم اما از پای ننشستیم. ایران در سوگ فرزندانش، تکثیر شد. و زنان ایران نیز در شکوه مادران و همسران شهدا، سلسله جبال ایستادگی شدند. گریستیم در تکرار زخم ها اما اشک، فقط غم نبود؛ وضوی مقاومت بود. دعا، فقط نیایش نبود؛ پشتیبانی معنوی جبهه بود. میلیونها زن ایرانی، انگار در یک آیین مشترک مادری قد کشیدند، زیرا همه فهمیدند که «داغ ایران قابل سهمبندی نیست.» اگرچه همه سهم خود را دادند! باری، آتش فرونشست اما روایت را باید آغاز کنیم تا دشمن باطل را لباس حق نپوشاند و بر پیکر حق اسب ندواند. باید بگوییم که ایران با فصل شهادت بیگانه نیست، اما با مادرانش عجین است. باید نوشت که اگر وطن تا همیشه مادر داشته باشد، مادرش، مادر شهید است؛ و اگر تاریخ، ادامه پیدا کند، به حرمت زنانی است که میراث قبای خونین را پاس داشتند و نگذاشتند که حماسه، به فراموشی بمیرد....


















