ناترازی در خانه؛ اقتصاد ملی گروگان آبگرمکنها و کولرهاست

اعتماد/متن پیش رو در اعتماد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
امیررضا اعطاسی| زنگ خطرها برای اقتصاد ایران دیگر فصلی نیستند؛ دائمی شدهاند و صدای آنها هر سال بلندتر از سال قبل به گوش میرسد. هر زمستان، کشور با هشدار «ناترازی گاز» مواجه میشود و دولت ناچار میشود صنایع مادر، پتروشیمیها و نیروگاهها را به خط کند تا جریان گاز آنها قطع یا محدود شود، صرفا برای اینکه بخش خانگی گرم بماند. این قطع گاز صنایع به معنای توقف تولید، کاهش درآمدهای ارزی و زیانهای هنگفت اقتصادی است که دود آن در نهایت به چشم همان خانوارها میرود. شش ماه بعد در تابستان، همین سناریوی صفکشی برای «بحران برق» تکرار میشود؛ خاموشیهای برنامهریزی شده برای صنایع و حتی مناطقی از شهرها، ناشی از اوجگیری ناگهانی مصرف کولرهاست. در تمام طول سال نیز فارغ از فصل، بحران خاموش، خزنده و مزمن «آب» پایداری تمدنی فلات ایران را تهدید میکند. تحلیل رایج در رسانهها و حتی بدنه کارشناسی، اغلب این سه بحران را مجزا، فصلی و مستقل از هم میبیند. اما واقعیت آن است که ما با سه مشکل متفاوت روبهرو نیستیم؛ ما با یک «بیماری واحد» با سه علامت بالینی متفاوت مواجهیم. بحران انرژی و آب ایران یک «بحران ساختاری و رفتاری در الگوی مصرف خانوار» است که ریشه در دههها سیاستگذاری غلط دارد. این یک ادعای مدیریتی یا سیاسی نیست؛ یک واقعیت اقتصادی عریان است که ریشه آن در سختافزارهای نصب شده در چهاردیواری خانههای ماست. بخاری گازی پرمصرف و ناکارآمد در زمستان، کولر گازی پرقدرت در تابستان و شیرآب و دوشهای قدیمی و پرفشار در تمام فصول، همگی نشانههای یک بیماری واحد هستند: «کسب آسایش لحظهای از طریق اتلاف حداکثری منابع.» ما رفاه را نه از طریق تکنولوژی، بلکه از طریق سوزاندن منابع به دست میآوریم. این یادداشت، این ناترازی سهگانه را با ذرهبین اقتصادی و فنی، صرفا از زاویه بخش خانگی کالبدشکافی میکند تا نشان بدهد چگونه خانه ایرانی به سیاهچاله منابع ملی تبدیل شده است.
پرده اول: گروگانگیری زمستانی
در ماههای سرد سال، بخش خانگی (به همراه تجاری) به هیولایی تبدیل میشود که به تنهایی بین ۷۰ تا ۸۲ درصد از کل گاز تولیدی کشور را میبلعد. برای درک عمق فاجعه باید بدانیم که ایران یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر گاز جهان است، اما در زمستان ناتوان از تأمین گاز صنایع خود میشود. این یعنی ۷۷ درصد از کل انرژی مصرفی یک خانه ایرانی مستقیما از گاز طبیعی تأمین میشود. این وابستگی عمیق و تکبعدی، اقتصاد ملی را در زمستان به گروگان مصرف بیرویه خانوار درمیآورد و عملا صادرات گاز و تولید محصولات پتروشیمی را متوقف میکند.
اما این حجم عظیم گاز در خانه دقیقا کجا میسوزد؟ برخلاف تصور عمومی که شاید پختوپز را عامل مصرف بداند، سهم «پختوپز» (اجاق گاز) در سبد مصرف گاز خانگی بسیار ناچیز و کمتر از ۵ درصد است. مصرف «آب گرمکن» نیز (چه در پکیج و چه آبگرمکن مجزا) سهمی نسبتا ثابت و محدود دارد که تغییر فصل تأثیر انفجاری بر آن ندارد. (جدول ۱)
آن گونه که دادهها نشان میدهد، بحران گاز، مستقیما بحران «گرمایش فضا» است. اما چرا برای گرم کردن خانههایمان تا این حد گاز میسوزانیم؟ پاسخ در راندمان فاجعهبار تکنولوژی گرمایشی و فقدان عایقبندی ساختمانها (عدم رعایت مبحث ۱۹ مقررات ملی ساختمان) نهفته است. برآوردها نشان میدهد هنوز حدود ۲۰ میلیون بخاری گازی در کشور فعال است که ۸۰ درصد بار گرمایش خانههای ایرانی را به دوش میکشند. بسیاری از این بخاریها رده انرژی G یا حتی پایینتر دارند و متوسط راندمان حرارتی واقعی آنها در بهترین حالت ۳۵ تا ۴۰ درصد است. این عدد به معنای یک «اتلاف ملی سازمانیافته» است: حدود ۶۵ درصد از گازی که با هزینههای گزاف استخراج و پالایش شده و با لولهکشی به خانهها رسیده، مستقیما از دودکش هدر میرود و تنها جو زمین را گرم میکند. ما آگاهانه با ۶۵ درصد اتلاف در حال گرم کردن خانههایی هستیم که خودشان نیز اغلب پنجرههای دوجداره استاندارد یا دیوار عایق ندارند و حرارت تولید شده را به سرعت از دست میدهند. در مقابل، تکنولوژیهای روز دنیا مانند پکیجهای چگالشی (Condensing) و بخاریهای مدرن هرمتیک، راندمانی بالای ۹۰ تا ۱۰۵ درصد (با احتساب گرمای نهان) دارند. ما عملا گاز را نمیسوزانیم؛ آن را دور میریزیم.
پرده دوم: آینه تابستانی
شش ماه بعد، با گرم شدن هوا، همین الگوی رفتاری (انتخاب تکنولوژی ناکارآمد برای رفاه) در بحران برق تکرار میشود. در اوج تابستان، بخش خانگی بار دیگر متهم ردیف اول ناترازی است و حدود ۵۵ تا ۶۰ درصد کل برق تولیدی کشور را مصرف میکند. فشار این مصرف چنان است که شبکه سراسری برق تا مرز فروپاشی (Blackout) پیش میرود و تنها با قطع برق صنایع و کشاورزی سرپا میماند.
مصرف پایه برق خانوار (شامل روشنایی، یخچال، تلویزیون و...) تقریبا ثابت و قابل پیشبینی است. اما آنچه در تابستان شبکه را دچار شوک میکند «بار سرمایشی» است. گزارشهای وزارت نیرو و توانیر نشان میدهد که «کولرها» (اعم از آبی و گازی) به تنهایی مسوول ۴۰ تا ۵۵ درصد از کل مصرف برق بخش خانگی در ساعات پیک تابستان هستند. (جدول ۲)
ریشه این مصرف انفجاری و جهشوار، باز هم در «انتخاب تکنولوژی» و تغییر سبک زندگی است. در دهههای اخیر، شاهد مهاجرت گسترده و بیرویه از کولرهای آبی به سمت کولرهای گازی (اسپلیت) بودهایم، حتی در مناطقی که اقلیم خشک دارند و کولر آبی پاسخگوست. این انتخاب، بار انرژی سنگینی بر دوش شبکه میگذارد. یک کولر گازی متوسط، ۴ تا ۶ برابر یک کولر آبی استاندارد برق مصرف میکند. متوسط مصرف ماهانه یک کولر آبی حدود ۱۰۰ تا ۱۲۰ کیلووات ساعت برآورد میشود، در حالی که این عدد برای یک کولر گازی معمولی به ۷۰۰ تا ۸۰۰ کیلووات ساعت میرسد. مشکل مضاعف اینجاست که شبکه برق باید ظرفیت نیروگاهی عظیمی را صرفا برای پاسخگویی به این نیاز ۳۰۰ تا ۴۰۰ ساعته در سال ایجاد کند؛ نیروگاههایی که در بقیه ایام سال بلااستفاده میمانند و توجیه اقتصادی ندارند. الگوی واحد در حال تکرار است: در زمستان، تکنولوژی با اتلاف ۶۵ درصدی (بخاری) را برای گرما انتخاب میکنیم. در تابستان، تکنولوژی با مصرف ۶ برابری (کولر گازی) را صرفا برای راحتی بیشتر و بدون توجه به اقلیم برای سرما انتخاب میکنیم.
پرده سوم: بیماری مزمن
دو بحران فصلی گاز و برق، شاید نمودهای آنی و صدادار داشته باشند، اما علائم یک بیماری مزمنتر و خطرناکتر نیز هستند: الگوی مصرف «آب.» ایران در اقلیم خشک و نیمهخشک واقع شده و میانگین بارش آن یکسوم متوسط جهانی است. با ورود به دورههای خشکسالی طولانیمدت، انتظار میرفت رفتار مصرفی جامعه تغییر کند. با این حال، میانگین سرانه «واقعی» مصرف آب خانگی در ایران ۱۹۵ لیتر به ازای هر نفر در شبانهروز است (و در کلانشهرهایی مانند تهران گاه به ۲۵۰ لیتر میرسد . این در حالی است که «الگوی مصرف» ملی (حد مجاز) تنها ۱۳۰ تا ۱۵۰ لیتر تعریف شده و در کشورهای پرآبی مانند آلمان این سرانه حدود ۱۱۰ لیتر است. ما در دل کویر، مانند ساکنان اروپا آب مصرف میکنیم. فاجعه زمانی آشکار میشود که کالبدشکافی کنیم این ۱۹۵ لیتر «آب شرب» تصفیه شده با هزینههای سرسامآور انتقال و تصفیه، دقیقا کجا مصرف میشود. (جدول ۳)
تحلیل این ارقام، ریشه «ذهنیت اتلاف» در خانوار ایرانی را نشان میدهد. ما ۹۰ درصد از گرانترین، کمیابترین و حیاتیترین منبع خود (آب تصفیه شده شرب) را مستقیما برای استحمام، شستشوی ظروف و فلاش تانک توالت استفاده میکنیم و آن را بلافاصله به فاضلاب تبدیل میکنیم. تنها نیاز واقعی و بیولوژیک انسان به آب شرب (پختوپز و آشامیدن) کمتر از ۱۰ درصد مصرف خانوار است. این رفتار نیز توسط تکنولوژیهای سختافزاری ناکارآمد در خانهها تثبیت شده است:
۱- فلاشتانکهای قدیمی: هر بار کشیدن سیفون در مدلهای قدیمی ۱۵ تا ۲۰ لیتر آب شیرین را هدر میدهد، در حالی که مدلهای دومنظوره مدرن با ۳ تا ۶ لیتر همان کار را انجام میدهند.
۲- سردوشهای پرمصرف: سردوشهای معمولی حمام بین ۱۸ تا ۲۲ لیتر در دقیقه خروجی آب دارند، در حالی که سردوشهای کاهنده با اختلاط هوا، این عدد را به ۶ تا ۹ لیتر میرسانند بدون اینکه کیفیت دوش گرفتن افت کند.
۳- فرهنگ شستشو: وسواس فرهنگی در شستشو با «آب جاری» به جای استفاده از ظرفیت ماشینهای ظرفشویی و لباسشویی به این بحران دامن زده است.
یک انتخاب عقلانی در اقتصاد بیمار
کالبدشکافی دقیق این ناترازی سهگانه ما را به یک تشخیص واحد و دردناک میرساند: بحران انرژی و آب ایران، برخلاف تبلیغات رایج، بحران «کمبود منابع» نیست؛ بلکه بحران «اتلاف ساختاری» و سوءمدیریت مصرف در بخش خانگی است. اما چرا خانوار ایرانی این گونه بیمحابا مصرف میکند؟ آیا ایرانیان ذاتا اسرافکار هستند؟ پاسخ منفی است. پاسخ در «اقتصاد» نهفته است. دههها تزریق «یارانه پنهان» و قیمتگذاری دستوری که انرژی و آب را تقریبا «رایگان» در اختیار مصرفکننده قرار داده، هرگونه انگیزه اقتصادی برای «بهینهسازی» را در نطفه خفه کرده است. در اقتصاد رفتاری، مصرفکننده به سیگنالهای قیمت واکنش نشان میدهد. وقتی قیمت گاز و برق، حتی کسری از هزینه واقعی تولید و توزیع آن نیست و هیچ نسبتی با قیمتهای صادراتی ندارد، مصرفکننده به شکلی کاملاً «عقلانی» (بر اساس سیگنال قیمت غلطی که دریافت کرده) تصمیم میگیرد. برای او بهصرفه نیست که بخاری قدیمی و ارزان خود را با یک سیستم گرمایشی مدرن و گرانقیمت تعویض کند، زیرا پول گاز ناچیز است. او انگیزه مالی ندارد که پنجرههایش را دوجداره کند یا شیرآلات کممصرف بخرد، زیرا قبض آب و برق سهم اندکی در سبد هزینههایش دارد.
نتیجهگیری راهبردی
راهحل این بحران ساختاری و درهمتنیده، التماسهای فصلی مدیران دولتی برای «صرفهجویی» یا خاموش کردن لامپ اضافی نیست. تجربه نشان داده که خواهش اخلاقی در برابر منطق اقتصادی شکست میخورد. راهحل، نیازمند یک «جراحی سختافزاری و اقتصادی» همزمان است:
اصلاح تدریجی و واقعی قیمتها: تا زمانی که انرژی ارزان است، اتلاف ادامه دارد. قیمتها باید به مرور واقعی شوند تا «صرفهجویی» توجیه اقتصادی پیدا کند.
جایگزینی اجباری سختافزارها: دولت باید به جای ساخت نیروگاههای جدید (که میلیاردها دلار هزینه دارد) منابع مالی حاصل از اصلاح قیمتها را صرف یک برنامه ملی برای تعویض رایگان یا ارزان ۲۰ میلیون بخاری ناکارآمد کند.
مقرراتزدایی و استانداردسازی: ممنوعیت تولید و فروش تجهیزات با رده انرژی پایین و الزام قانونی برای نصب شیرآلات کاهنده در تمام ساختمانهای نوساز.
بحران در خانه ماست؛ در لولهها و سیمکشیهای خانههایمان پنهان شده است و راهحل نیز باید از تغییر همین سختافزارهای نصبشده آغاز شود، پیش از آنکه ناترازیها چراغ خانه و کارخانه را برای همیشه خاموش کنند.


















