نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

در گفت وگو با دکتر ابراهیم متقی مطرح شد: داعش؛ شبکه های اجتماعی و ایجاد آشوب در منطقه خاورمیانه

منبع
ايرنا
بروزرسانی
در گفت وگو با دکتر ابراهیم متقی مطرح شد: داعش؛ شبکه های اجتماعی و ایجاد آشوب در منطقه خاورمیانه
ايرنا/ متن پيش رو در ايرنا منتشر شده و انتشار‌ آن به معني تاييد تمام يا بخشي از‌ آن نيست «ابراهيم متقي» رييس گروه علوم سياسي دانشگاه تهران، در نشست تخصصي اداره کل پژوهش و بررسي هاي خبري ايرنا، با بررسي حضور جريان تکفيري در شبکه هاي اجتماعي، پيرامون محورهايي نظير؛ «مرز زدايي» پس از جنگ سرد به عنوان پس زمينه اصلي ايجاد گروه هاي تکفيري، تلاش اين گروه ها براي هويت سازي مستقل و گسترش قدرت شبکه اي گروه داعش صحبت کرد. تکفيري ها از جمله جريان هاي خشونت گرا و حاشيه اي خاورميانه به شمار مي روند که طي چند سال گذشته به ويژه پس از پيدايش گروه تروريستي- بعثي داعش بيش از پيش نمود و بروز يافته اند. اين جريان به ويژه داعش در فضاي مجازي تلاش مي کند با عضوگيري، عمليات رواني، هويت سازي و گسترش ايدئولوژي تکفيري، فضاي رويکردي- هويتي و جغرافيايي خود را گسترش دهد. بنابراين به نظر مي رسد فضاي مجازي به ابزاري قدرتمند و در عين حال خطرناک در دستان اين گروه تبديل شده است. موضوعي که در نشست تخصصي گروه تحقيق و تفسير مديريت پژوهش و بررسي هاي خبري ايرنا، در مورد چگونگي و روند حضور جريان تکفيري به ويژه داعش در فضاي مجازي مورد بررسي قرار گرفته و در سطور پايين بصورت مشروح آمده است: ***ايرنا: با توجه به گسترش شبکه هاي ارتباطي- اطلاعاتي در جهان امروز و حضور گروه هاي تکفيري در منطقه خاورميانه، نخستين سوال با توجه به کارکردهاي فضاي مجازي و شبکه هاي ارتباطي اين خواهد بود، بهره گيري گروه هاي تکفيري نظير داعش از فضاي مجازي چه تاثيري مي تواند بر نظم منطقه اي و جهاني بگذارد؟ ** متقي: بسم الله الرحمن الرحيم، وقتي صحبت از داعش مي شود ما نبايد اين گروه را تنها به عنوان يک گروه تروريستي (دهشت افکن) در نظر بگيريم، گروه هاي متعددي داراي ماهيتي هويتي هستند و نگاهشان تعارضي و جدال هاي آنها مذهبي است و جدال هايي از فرقه گرايي را ايجاد مي نمايند. بنابراين فرقه گرايي تازه، ذاتي مذهبي دارد . به نظر مي رسد در کشورهايي که داراي ساختار مذهبي هستند، فرقه گرايي بيشتر گسترش يافته است. به طور کلي در سال هاي پس از جنگ سرد، فرقه گرايي را بايد مبناي تقليل مرزها دانست. امروز در فضاي خاورميانه شاهد آن هستيم که مرزها در حال تغيير هستند، گسست مرزي و سرزميني را مي بينيم. گسست سرزميني به اين معناست که کشوري مانند عراق يا کشوري مثل سوريه، در حاکميت ملي با تغييراتي مواجه مي شود و چارچوب هاي سرزميني آن دگرگون مي شود و در نتيجه چنين کشورهايي در فضاي فقدان مرز قرار مي گيرند، از اين جهت، «مرز زدايي» را بايد زمينه اصلي شکل گيري گروه هاي تروريستي دانست. گروه هاي تروريستي دهه 70 ميلادي در قالب سرزميني فعاليت داشتند و هويت ملي آنها مشخص بود. اما در سال هاي اخير، مجموعه اي مانند داعش هويت ملي ندارد و اگر مي گويد «دولت اسلامي شام و عراق» به معناي اين است که قالب هاي مربوط به «وستفاليا» در جهان کنوني کارکرد خود را از دست داده است. بنابراين، در شرايط موجود، از يک سو يک جامعه شبکه اي داريم که در اين جامعه شبکه اي، گروه هاي سياسي و اجتماعي مختلفي فعاليت مي کنند و از همه مهم تر اينکه کارکرد جامعه شبکه اي در ساختار شبکه اي تغيير ايجاد مي کند. در اين رويکرد، تغيير در ساختار کهن به معناي آن است که دولت در آن تضعيف مي شود، چندپارگي اجتماعي و سياسي به وجود مي آيد، مرزها دگرگون مي شوند و از همه مهم تر اينکه «آنارشي» (Anarchy) مربوط به دولت هاي ملي که در روابط بين الملل وجود داشت و ما روابط بين الملل را که در قالب آنارشي تحليل مي کرديم، امروز، تبديل به فضاي آشوب شده است و وقتي فضاي آنارشي تبديل به آشوب شده باشد، طبيعي است که تروريسم در ابعاد گسترده اي شکل خواهد گرفت و گسترش پيدا خواهد کرد. ***ايرنا: آقاي دکتر، با توجه به اينکه شما از پايان رسيدن دوران وستفاليا، ايجاد آشوب و فقدان هويت و مرز در ميان گروه هاي تکفيري صحبت کرديد، سوالي که مطرح مي شود بر اين پايه خواهد بود که پيامدهاي امنيتي حضور چنين گروه هايي در خاورميانه چه مي تواند باشد؟ ** متقي: اگر مرجع و منشا وستفاليا اروپا بود، فضاي «پساوستفاليايي» مرجع و منشا آن خاورميانه محسوب مي شود، يعني شما خاورميانه را در زمره مناطقي مي بينيد که در آن «دولت هاي ورشکسته»(Failed State) وجود دارد، خاورميانه را منطقه اي مي بينيد که در آن «دولت هاي ضعيف» (Weak State) وجود دارد. دولت ضعيف و دولت ورشکسته چه ويژگي هايي دارد؟ مهمترين ويژگي اين است که در برابر ساختار دولت مرکزي مقاومت وجود دارد و حاکميت دولت مرکزي را به رسميت نمي شناسد، البته پيش از اين نيز در دولت ها يک ساختار «سلسله مراتبي» (hierarchical) وجود داشته است اما وقتي بحث مربوط به فضاي آشوب مي آيد، در فضاي آشوب ساختار سلسله مراتبي به يک ساختار دگرگون کننده و دگرگون شونده تبديل مي شود که قدرت و دولت مرکزي ديگر کارکرد چنداني ندارد. بنا براين، من فضاي خاورميانه را يک فضاي پسا وستفاليا مي دانم و به همين دليل است که الگوي ارتباطي که مجموعه هايي مانند داعش و النصره دارند در قالب مجموعه هايي به نام «فرادولت» ايفاي نقش مي کنند. در اين زمينه، خيلي ها اعتقاد دارند که دولت در «زمينه» (Context) وستفاليا قدرتش افزايش يافته ولي واقعيت اين است که دولت در خاورميانه در مقياس يک دهه گذشته ضعيف تر شده است. دولت در ساختار صدام حسين، حافظ اسد و بشار اسد يک دولت اقتدارگرا بود اما اين دولت اقتدارگرا در دوران پسا وستفاليا ديگر کارکرد خود را از دست داده است، نه تنها ديگر دولت اقتدارگرا نيست بلکه در فضاي دولت ورشکسته قرار گرفته است. در اين شرايط، اين نوع دولت ورشکسته چه وضعيتي را مي تواند ايجاد کند؟ شرايطي که ديگر دولت قادر به کنترل شرايط اجتماعي نيست. شما در نظر بگيريد در عراق، اگر از يک عراقي امروز بپرسي شما کي هستي و احساس مي کني به کجا تعلق داري؟ نمي گويد من يک عراقي هستم. امروز شهروند عراقي مي گويد من يک شيعه، يک سني يا يک کرد هستم. اين مساله نشان مي دهد که قالب هاي هويتي کهني که مربوط به وستفاليا بود و دولت کنترل کننده بود، ماهيت سلسله مراتبي داشت، امروز کارکردش از ميان رفته است. بنا براين، ما از يک سو، گروه هايي داريم که ماهيت اعتقادي شبکه اي دارند و از ديگر سو، در اين فضاي شبکه اي هويت ها دگرگون مي شود. شما در نظر بگيريد که يک زماني هويت در يوگسلاوي هويت يوگسلاوي يا اتحاد جماهير شوروي بود اما در سال 1991م (1370) هويت از هويت يکپارچه يوگسلاوي جدا شد و در منطقه قفقاز نيز هويت تبديل به هويت ارمني يا آذري گرديد. جدال ارمني ها و آذري ها اين هويت نوساخته اي را که ساختار پيشين را رد مي کرد، به طور آشکار نشان مي دهد. به همان ترتيب، چنين وضعيتي امروز، در فضاي عراق نيز شکل گرفته است. شما مي بينيد که شيعه از سني جدا شده و در سوريه علوي ار سلفي جدا مي شود. همچنين در چنين شرايطي دولت ها نيز ميزان «تحمل پذيري» شان (Tolerance) کاهش پيدا مي کند. به عنوان نمونه در مصر، ژنرال «عبد الفتاح السيسي» چند سال بعد از اين که «محمد مرسي» به قدرت رسيد، کودتا را انجام داد. اين موضوع را همواره به ياد داشته باشيد که جا به جايي قدرت در زمان هاي مطلوب انجام مي شود. شما «نوري مالکي» نخست وزير پيشين عراق را در نظر بگيريد؛ مالکي در چارچوب قانون اساسي عراق مي بايست نخست وزير باشد، اما قانون اساسي اين کشور در ارتباط با انتخاب نخست وزير رعايت نشد به دليل اين که فضاي اجتماعي گسترده اي فراتر از فضاي قانوني دارد و زماني که ساختار فرو بريزد، قانون و نهادها نيز فرو خواهد ريخت. در آن شرايط است که ديگر دولت ملي، مليت، هويت پيشين، کارکرد خود را از دست مي دهد. در اين ميان، چه عاملي باعث مي شود که هويت ملي از دست برود؟ وضعيت نوستالوژيکي که معطوف به فضاي رواني اعتقادي و هويتي گروه هاي مختلف است. پيش از اين که کشور عراق شکل بگيرد، عده اي شيعه، عده اي کرد و عده اي سني بودند. بنابراين، به نظر مي رسد که بار ديگر اين فضاي نوستالوژيک کهن توانسته بر دولت ملي غلبه کند. از اين رو، من داعش را حاصل فضايي مي دانم که نخست، آنارشي تبديل به آشوب مي شود. دوم، ساختار سلسله مراتبي دولت هاي ملي ماهيت آنارشيکال (هرج و مرج) پيدا مي کند و زماني که دولت ملي ضعيف مي شود، هويت هاي کهن جايگاه قويتري پيدا مي کنند. ***ايرنا: آقاي دکتر با توجه به اينکه فضاي خاورميانه در حال تحول به سمت يک وضعيت پسا وستفاليايي است و فضاي آنارشيک در حال تبديل به فضاي آشوب است، آيا مي توان از پايداري گروهي مانند داعش در نظم آينده منطقه صحبت کرد؟ **متقي: گروهايي مانند داعش موقعيت شان مربوط به زمان و شرايطي است که نظم منطقه اي در وضعيت ريزش و فرسايش قرار مي گيرد. اگر شرايط براي اعاده نظم منطقه اي به وجود آيد، در آن صورت گروه هايي مثل داعش هم موقعيت خود را از دست مي دهند، در اين فضا اين نوع گروه ها يا بايد ساختار دولت محور را بپذيرند يا اينکه در فضاي آينده موقعيت آنها در فضاي ريزش قرار مي گيرد. نکته ديگري که بايد به آن توجه داشت اين است که مجموعه هايي مثل داعش از بسياري از ابزارهاي دولت، بهره مي گيرند. براي نمونه داعش داراي ارتش، نيروهاي مسلح و اقتصاد خدماتي است. داعش زماني که در حوزه اي مسلط مي شود منابع مالي را که به دست آورده ميان شهروندان توزيع مي کند يعني مهم ترين مساله دولت ها در عصر موجود اقتصاد خدماتي است. نکته بعدي، اين موضوع است که داعش داراي «مرکز اطلاعاتي» (Data Base) است. براي نمونه شما در نظر بگيريد که گروه هاي تروريستي دهه 70 ميلادي به عنوان نمونه گروه « وارمن ماريوف» در آلمان، گروه ها و افراد محدودي را مخاطب قرار مي داد و عليه آنها اقدام مي کرد و مرکز اطلاعاتي آنها بسيار محدود بود. در حالي که مجموعه اي همچون داعش، داراي يک نوع جمع آوري اطلاعات سيستميک (نظام مند) است و چنين نيست که اين گروه با نفراتي اندک و بدون پشتوانه خاصي درگير شود. براي نمونه، هنگامي که اين گروه يک ايست بازرسي برقرار مي کند پيش از اين، براي همه اعضاي خود کارت شناسايي صادر کرده است. زماني که هريک از اين اعضا بخواهند از اين ايست بازرسي عبور کنند، افراد در مرکز اطلاعاتي چک مي شوند و زماني که چک کردند مشخص مي شود که اين فرد چه جايگاهي را در ساختار دولت و گروه دارد. بنابراين، اين ذهنيت که ما فکر کنيم مجموعه هايي مانند جبهه النصره يا داعش افرادي عوام شکل گرا هستند و به هيچ وجه با ابزارهاي مدرن آشنايي ندارند، اشتباه بزرگي است. در فضاي شبکه اي ايجاد شده چنين گروه هايي از يک طرف هويت يابي آنها ماهيت اطلاعاتي و شبکه دارد و از طرف ديگر در چنين فضايي زمينه براي رويارويي اطلاعاتي ايجاد مي شود؛ يعني جنگ داعش و دولت عراق بيش از آنکه ماهيت نظامي داشته باشد ماهيت اطلاعاتي و امنيتي دارد. چنين وضعيتي نشان مي دهد که دولت عراق در وضعيت غافلگيري قرار دارد. در اين چارچوب غافلگيري به معناي اين است که برخي از بازيگران توانسته اند مجموعه اي از اطلاعات را در برابر بازيگر ديگر سازماندهي کنند. مهمترين موضوعي که امروز بايستي به آن توجه داشته باشيم اين است که نرم افزار و سخت افزار قدرت شبکه اي فراتر از قدرت سازماني گذشته است. اين قدرت شبکه اي مي تواند هم اطلاعات و هم قدرت نظامي و هم توان اقتصادي را با يکديگر ترکيب کند و به همين دليل است که داعش بخشي از عمليات جنگي را که انجام داده عليه پالايشگاه ها و منابع نفتي بوده است. در اين ميان، ترکيه بخشي از نفت خود را از داعش خريداري مي کند و حتي دولت سوريه بخشي از منابع انرژي خود را از داعش به دست مي آورد. اين همان فضاي شبکه اي است؛ يعني در حوزه نظامي مي جنگند، هويت شان با يکديگر متفاوت است اما به دليل نيازهاي اقتصادي که دارند در حوزه خريد و فروش نفت همکاري مي کنند. اينجاست که شبکه فراتر از يک حوزه خاص اقتصادي يا نظامي معنا پيدا مي کند. شبکه مي تواند يک نوع تماميت جمعي که قابليت و قدرت گروه هاي رقيب را شکل مي دهد در يک وضعيت رو در رو با يکديگر سازماندهي کند. ***ايرنا: آقاي دکتر با توجه به بحثي که شما مطرح کرديد به نظر مي رسد داعش در فضاي شبکه اي و از طريق فضاي مجازي کارويژه هاي يک دولت را انجام مي دهد و حتي يک فضاي شهروند محور را ايجاد کرده است. در اينجا با توجه به وجود يک وضعيت پساوستفاليا در کارکردهاي داعش در فضاي مجازي تناقضي ايجاد مي شود. در اين چارچوب، آيا ما بايد منتظر يک نظم تازه يا پذيرش دولت تازه در فضاي آشوب باشيم؟ ** متقي: فضاي آشوب، فضايي است که بازيگران هيچ گونه اتصال و ارتباطي به مرکز ندارند. اين خانواده هاي گسسته را در نظر بگيريد، هرکدام از افراد کارکرد خود را دارا هستند و هرکدام به شکلي در نظم خانواده ايفاي نقش مي کنند. اين بحث را امروز مي توان در کشورهايي مثل عراق ديد. داعش به عنوان يک گروه هويتي نمي خواهد تمامي ابزارهاي دولت را داشته باشد، اما خدمات ارايه مي دهد. به چه دليل خدمات ارايه مي دهد؟ براي اينکه ارايه خدمات را بخشي از تکليف خودش مي داند. در نظام وستفاليا همواره ميان حق و تکليف يک نوع رابطه وجود داشته حتي در فضاي مدرن، حق و تکليف به موازات يکديگر و در يک فضاي توازني قرار دارد. اما در شرايط آشوب، چيزي به نام حق وجود ندارد همه چيز تکليف است، يعني اگر داعش انسان مي کشد به عنوان تکليف مي کشد، اگر خدمات ارايه مي دهد، احساس تکليف مي کند، اگر اقدام خاصي را عليه گروه هاي ديگر ارايه مي دهد در يک فضاي تکليف است. بنابراين، در فضاي مدرن، حق به موازات تکليف ارايه مي شود ولي در فضاي پست وستفاليا ديگر چيزي به نام حق وجود ندارد که ما جلوه هايي از شهروندي را خواسته باشيم در آن فضا ببينيم. از اينرو، بحث مربوط به شهروندي مساله اي است که در حوزه فضاي مدرن قرار مي گيرد و در فضاي پساوستفاليا موضوع شهروندي نداريم و به همين دليل است که هر اعدامي که صورت مي گيرد بخشي از تکليف گروه ها محسوب مي شود. هنگامي که يک نظم مبتني بر قانون به هم مي خورد يا نظم مبتني بر حقوق اجتماعي و شهروندي به هم مي خورد و يک نظم تازه اي به وجود مي آيد که اين نظم را گروه هاي حاشيه اي سازماندهي مي کنند. در فضاي آشوب، مرکزيت قدرت ديگر کاربرد ندارد و اين نيروي حاشيه اي است که مي تواند تکليف ايجاد کند و تکليف را رعايت کند و نظم قديمي را تغيير دهد. ***ايرنا: با توجه به ويژگي که فضاي مجازي دارد و امکان سرعت گسترش را به گروهي همچون داعش مي دهد و داعش با گسترش خود نظم منطقه اي و بين المللي را به هم مي زند، سوال اين است که کشورهاي منطقه اي و بين المللي چگونه مي توانند با اين گروه و گسترش آن در جغرافياي خاورميانه و فضاي مجازي مقابله کنند؟ مهمترين بحث دوران کنوني، رابطه هويت، رسانه و شبکه است؛ بحثي را که «مانوئل کاستلز» به آن توجه دارد اين است که هويت بر بام رسانه قرار دارد، يعني اينکه داعش يک گروه تروريستي است و در منطقه اي فعاليت مي کند و چه مي شود که تبديل به يک تهديد جهاني مي شود يا تبديل به شکل گيري ائتلاف هاي منطقه اي مي شود؟ علت اصلي را بايد در رابطه بين گروه هاي هويتي و مجموعه هاي رسانه اي دانست. هرجا که هويت و قدرت و خشونت باشد، رسانه آن را منعکس مي کند. بنابراين، در وضعيت موجود آن چيزي که بايد مورد توجه قرار بگيرد اين است که رسانه ها مي توانند اين هويت را منعکس کنند و تا زماني که هويت منعکس مي شود، طبيعي است که چنين گروه هايي موجوديت هم خواهند داشت. اما تا چه زماني داعش داراي نقش هويتي است؟ تا زماني که بتواند رقابت و مبارزه هويتي را به انجام برساند؛ يعني اگر زيرساخت هاي قدرت داعش شکسته شود و مقاومت به لحاظ اقتصادي و نظامي فرو بريزد، در اين شرايط هويت باقي مي ماند ولي گروه سياسي کارکرد خودش را از دست مي دهد، آنجاست که زمينه براي انشعاب گروه هاي هويتي ايجاد مي شود. بنابراين، ما در آينده بايد شاهد وضعيتي باشيم که در آن وضعيت، گروه هاي هويتي در فضاي تجزيه قرار مي گيرند. به همان گونه اي که گروه هاي هويتي تجزيه مي شوند، ايدئولوژي آنها نيز تجزيه مي شود. اين يک بحث بسيار جالبي است که ايدئولوژي خارج از گروه معنا پيدا نمي کند. امروز ايدئولوژي يکپارچه و منسجم است ولي در يک فضاي زماني دو يا سه ساله شاهد خواهيم بود که ايدئولوژي ها به طور کامل رنگارنگ مي شوند و در آن وضعيت است که در بين گروه هاي سلفي تضاد و تعارض به وجود آمده و موج تازه اي در منطقه شکل مي گيرد که خود گروه هاي سلفي در وضعيت رويارويي و درگيري قرار مي گيرند. ***ايرنا: با توجه به چنين وضعيتي آيا ما بايد شاهد گسترش چنين آشوب هايي در منطقه خاورميانه باشيم؟ طبيعي است که آشوب براي مدتي ادامه پيدا خواهد کرد. اين آشوب دستکم از سال 1991م آغاز شده اما در برخي از مقاطع تاريخي آشوب پر شدت و در برخي مقاطع ماهيت کم شدت پيدا کرده است؛ يعني حرکت ها ماهيتي سينوسي دارد. اين موضوع را به ياد داشته باشيم که در فضاي سازماني، حرکت سينوسي وجود ندارد و حرکت ها ماهيت فرايندي دارند، اما در فضاي کنشي گروه هاي هويتي و مجموعه هايي که در حاشيه ايفاي نقش مي کنند، موقعيت و جايگاهشان را بايد در يک فضاي سينوسي نشان دهند. **سوال: آقاي دکتر متقي، دگرديسي مفهوم قدرت و نقش پادقدرت ها در رسانه هاي اجتماعي را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ مساله تحول قدرت يک امر واقعي است. به هر اندازه که جوامع پيچيده تر مي شود ذات، ماهيت و کارکرد قدرت هم پيچيده تر مي شود. زماني در حوزه روابط بين الملل بحث اين بود که قدرت ماهيت آشکار دارد و در فضاي رقابت معنا پيدا مي کند اينها بحث هايي است که «رابرت دال» درباره آن صحبت کرده است يعني قدرت با امر آشکار در يک فضاي رقابتي، يک وضعيت مشروعيت بخشي پيدا مي کند. پس از مدتي که ذات قدرت تغيير پيدا کرد، تحليل قدرت هم دگرگون شد يعني وقتي ذات يک موضوع تغيير پيدا مي کند تحليل آن موضوع نيز با تغيير و دگرگوني هايي همراه مي شود. پس قدرت ماهيت دوگانه دارد؛ بخشي از قدرت آشکار و بخشي ديگر پنهان است اما سوال اينجاست که کدام يک از بخش قدرت آشکار است؟ آن بخشي از قدرت که به نوعي در يک فضاي کاذب قرار مي گيرد. به عبارت ديگر قدرت آشکار نقش به نسبت محدودي دارد. اشخاصي همانند «سيراکنس» اعتقاد دارند که رسانه ها در آمريکا و کشورهاي صنعتي انعکاس دهنده قدرت آشکار هستند ولي قدرت دست آنها نيست، دموکراسي نمايش دهنده قدرت آشکار است اما ساختار ماهيتش نخبه گرايانه است يعني گاهي ويترين با انبار متفاوت است؛ يک ويترين دموکراتيک است ولي انبار ماهيت اقتدارگرايانه دارد. در بحث هاي امروز قدرت؛ هرچه اقناع بيشتري وجود داشته باشد و اقناع به همراه اجبار به کار گرفته شود، آن را مي توان قدرت ناميد، حال ممکن است رسانه چنين کارکردي داشته باشد، ممکن است ايدئولوژي ها چنين کارکردي داشته باشند يا حتي گروه هاي سياسي در اين فضا قرار بگيرند. بنابراين فضاي موجود فضايي است که نوع نگاه نسبت به قدرت تغيير پيدا کرده است و اين تحول در ابزارهاي قدرت، تحول نسبت به نگرش به قدرت نيز تحول ايجاد مي کند. به همين دليل است که «جوزف ناي» بحث قدرت نرم را مطرح مي کند اما پيش از وي، شما «آلوين تافلر» را داريد، تافلر 2 بحث جابه جايي قدرت و جابه جايي در قدرت را اعلام مي کند که موضوع و فرايند قدرت دگرگون شده است. **سوال: شما قدرت را در جهان کنوني چگونه تعريف مي کنيد؟ قدرت در عصر موجود نه «سطح خرد» (ميکرو) است و نه «سطح کلان» (ماکرو)، نه توزيع افقي و نه عمودي دارد بلکه قدرت ماهيتي شبکه اي دارد. در فضاي شبکه اي شما همه چيز داريد و هيچ نداريد مانند کارت اعتباري است که براي شما همه چيز است و در عين حال هيچ چيز نيست؛ در مقايسه با الگوهاي گذشته که پول در قالب طلا بود، در فضاي «نظام پولي برتون وودز» ميان طلا و دلار آمريکا يک رابطه متقابل ايجاد شد. پس توزيع قدرت ماهيت شبکه اي دارد و اين ميزان افزايش و کاهش قدرت نيز بستگي به اين دارد که شما چه ميزان قابليت اطلاعاتي داريد؛ اگر اقتصاد اطلاعاتي داشته باشيد، اگر توان نظامي و اجتماعي اطلاعات محور داشته باشيد، مي توانيد به قدرت بيشتري نيز دست پيدا کنيد.